روزگاری پسری بود به نام تیم که خیلی بازیگوشی می کرد. این جور موقع ها مادرش عادت داشت بگوید: “تیم!” و پدرش فریاد می زد:”تیم”
اما مادربزرگش همیشه می گفت: “تیم واقعاً پسر خوبی است”
تیم مادربزرگش را خیلی دوست داشت و اغلب به دیدنش می رفت. آنوقت همیشه مادربزرگش هدیه ای مخصوص به او می داد...