. . .

مسابقه 📝دور سوم - مسابقه برترین داستانک هفته📝

تالار مسابقات نویسندگی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر المپیاد

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2079
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-15
موضوعات
15
نوشته‌ها
46
پسندها
278
امتیازها
108
محل سکونت
سرزمین رمانیک💯

  • #1
_47lk.gif




**توجه: این مسابقات مختص به تمامی نویسندگان رمانیک است!**

https://s6.uupload.ir/files/images_(1)_y4sr.png



خوب، سلام مجدد به نویسندگان رمانیکی و جذابمون.:jump1:

شما رو دعوت میکنم به دور سوم بمب مسابقات نویسندگی مون که به صورت هفتگی برگذار خواهند شد!
مطمئنا خیلی هاتون این مسابقه رو از دور قبلی به خاطر دارید، درسته؟
از این یکی مسابقه اتفاقا خیلی زیاد استقبال کردید!

اگه یادتون باشه این مسابقه، بدین شکل هست که هر هفته، ما بین داستانک های شما خوش ذوق ها، رقابت ایجاد میکنیم!
بریم برای خوندن توضیحات بیشتر


https://s6.uupload.ir/files/joda-konnade2_2i6k.gif



شرایط مسابقه بدین صورت هست:
از شنبه تا پنجشنبه، شما عزیزان در همین تاپیک اجازه ارسال یک داستانک دارید!
ژانر داستانکتون اصلاً مهم نیست که چیه، توی سبکی بنویسید که توش قوی هستید! حالا میپرسید چه جوری میخواید بین چند داستانک توی ژانر مختلف برنده پیدا کنید؟
سوال خوبیه! قطعا، داستانک ها از جنبه های لحنی، پایان و پردازش ایده بیشتر بررسی میشن و ژانر، نادیده گرفته میشه. مهم اینه توی ژانر انتخابیتون، بیشترین اثر رو بذارید!
قابل توجه خیلی هاتون که مدام پرسیدید توصیفات چی؟
داستانک، قرار نیست توصیف گسترده داشته باشه، اینجا ایده فقط مهمه!
البته، توصیف حالات و اون حد از توصیفات مورد نیاز ایده که لازمه!

شرایط:
داستانکتون رو بین روزهای شنبه تا پنجشنبه، توی تاپیک ارسال میکنید و روز جمعه، موعود تعیین برنده هست.
تعداد خطوط، باید بین 1 الی 70 خط باشه، نه کمتر، نه بیشتر!

شرایط واضح بودن دیگه؟
آها، اسپم هم ندید که از دور مسابقه، حذف میشید!:nono:


https://s6.uupload.ir/files/images_lij5.png



حالا نوبتی هم باشه، نوبت جوایزه:jump1:

نفر اول: مدال نفر اول + 30 امتیاز + 400 پسند
نفر دوم: مدال نفر دوم + 20 امتیاز + 270 پسند
نفر سوم: مدال نفر سوم + 10 امتیاز + 170 پسند

نفرات چهارم الی ششم: 100 پسند + 3 امتیاز
به الباقی شرکت کنندگان که مقامی نیاوردند، نفری 1 امتیار+ 55 پسند اعطا میشه

آثار شما هر جمعه با تعامل بخشدارهای عزیز کتاب، بررسی میشن و نهایتا نفرات برتر مشخص میشن


https://s6.uupload.ir/files/images_(6)_kl16.jpeg



نکاتی که باید بهشون دقت کنید::loko2:


1. مهلت ارسال آثار از شنبه تا ساعت 18 عصر روز پنجشنبه هست، آخرین ساعات روز پنجشنبه و روز جمعه فقط برای بررسی آثاره و داستانکی که بعد از تایم مقرر شده ارسال بشه، قبول نیست.

2. اسپم اصلا ندید.

3. هرگونه اعتراضی بعد از اعلام نتایج داشتید، خواهشا سر ارشدین رو شلوغ نکنید، بیاید نمایه من تا رسیدگی کنم.

4. هر سوالی دارید، هدایتتون میکنم به نمایه خودم*-*
 
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,327
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
روح ساده‌لوح

سمت اتاق خواهرم رفتم. چند دقیقه پیش صدای فریاد بلندی را شنیدم. به نظرم باید یک سر و گوشی آب می‌دادم. پنجره اتاق خواهرم باز بود و باد، موهای پریشان او را، روی صورت‌ش، می‌ریخت. به ساعت روی دیوار، نگاهی انداختم. یک شب!
خواهرم از روی تخت بلند شد و چشمان‌ش را مالید. حالتش جوری بود که انگار به اجبار از خواب بیدار شده. حال آنکه باید من اعتراض می‌کردم. کسی که مجبوراً بیدار شد، من بودم.
روی تخت مانیا، نشستم و گفتم:
- خوبی؟ چیزی شده؟
نگاهی به من انداخت و بدون آنکه چیزی بگوید، از اتاق خارج شد. وقتی دیدم رنگ و رویی ندارد، نگران دنبالش روانه شدم. به نظرم داشت سمت اتاق من می‌‌رفت.
- هی چی شده؟ خوبی؟
واقعاً ضعیف و بد حال دیده می‌شد. نگران سمت تلفن رفتم تا به اورژانس زنگ بزنم. اما وقتی صدای خنده‌هایش را شنیدم، تلفن را سر جایش گذاشته و سمت اتاقم رفتم. مانیا بالای سر من، داشت می‌خندید. آن دختری که با یک لیوان در دست، روی زمین افتاده، واقعاً من بودم؟
- ای ابله ساده‌لوح. بالاخره آب‌میوه مسموم رو خوردی؟ هیچ وقت نباید به خواهر ناتنی اعتماد کنی!
سپس با قدم‌های تند، اسناد را از زیر بالشت تختم برداشت و از من عبور کرده، و سمت اتاق خودش، رفت. پس اگر من مرده بودم، این روح من بود! روح ساده‌لوحی که فکر کرد خواهر ناتنی، می‌تواند برایش خواهری کند و او را بیشتر از ثروت دوست داشته باشد.
واقعا روح ساده‌لوحی بودم.
 
  • عجب
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,076
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #3
*دستبند گمشده

با حرص تمام وسایل اتاقم رو زیر و رو می‌‌کردم تا دستبندی رو که هفته‌‌ی پیش از نامزدم هدیه گرفته بودم، پیدا کنم. ما به‌‌هم زده بودیم و باید هرچی ازش داشتم رو بهش بر می‌‌‌گردوندم؛ اما اون لعنتی پیدا نمیشد!

دستم توی موهام فرو رفته بود و خیره به میز تحریرم بودم که حس کردم ناگهان، سایه مشکی رنگ و محوی، به سرعت از کنارم رد شد. با وحشت به سمت راست چرخیدم؛ فقط آینه قدی متصل به دیوار و بس!

آهی کشیدم و دست‌‌هام رو توی موهام به حرکت در آوردم و به انعکاس خودم توی آینه خیره شدم که حرکت من رو تکرار می‌‌‌کرد؛ اما ناگهان سرجام میخکوب شدم. نه! اون دستبند لعنتی، توی دست انعکاسم توی آینه‌ بود و تمام مدت، وانمود می‌‌کرد که بازتاب منه!
 
  • عجب
  • قلب شکسته
  • شیطانی
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

مبینای پاییز🍁🍁

رفیق رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
1255
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-27
آخرین بازدید
موضوعات
29
نوشته‌ها
391
پسندها
4,821
امتیازها
399
سن
20
محل سکونت
زیر بارون💕

  • #4
سکوت مطلق!
مثل پیچک عشقت دور تن خسته ی من پیچیده است، لحظه ای رهایم نمی کند! تو بگو من چه کنم با این هیاهوی قلبم؟
حلقه ی دستم را بالا و پایین می کنم... دیگه هیچ نمادی برای من نداشت این حلقه چرا هنوزم نگهش داشتم؟
شاهرخ: آماده هستی؟ باید کم کم بریم... .
چقدر راحت! چقدر آسوده! انگار نه انگار که یک زمانی مجنون من بود.
- نمیبینی حاضرم.
شاهرخ: پس بجنب!
حالت تهوع شدیدی داشتم که جلوی خودم رو می گرفتم.
مزخرف بود! سکوت قلبش خیلی مزخرف بود، چجوری میشود که یک آدم پس از سه سال عشق آتشینش تبدیل به یک عادت ساده میشود؟
- شاهرخ صبر کن!
همیشه وقتی صدایش میزدم تن و بدنش می لرزید ولی الان... .
شاهرخ: بله؟ دیر شده شادی!
- نریم... شاهرخ میشه حلش کرد میشه درستش کرد برای چی باید جدا بشیم؟
خنده های مزخرف! قلب مزخرفش که ساکت مانده بود و چشمان بی روح... .
شاهرخ: چرت نگو بجنب شادی!
نزدیک تر خواستم بشم ولی یادم آمد که قلبی ندارد که با او صحبت کنم، تسلیمش شدم! با وجود اینکه بچه ای از وجود خودش در وجود من نفس می کشید و دلم خواست از پدر بودنش محرومش کنم... اون دیگر برای من قلبی نداشت! برای بچه ی خودش چجوری در مقابل قلبش سکوت نکند؟
 
  • غمگین
  • قلب شکسته
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

بخشدار کتاب

رمانیکی فعال
رمانیکی
بخشدار
- کتابدونی
شناسه کاربر
1518
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
209
پسندها
572
امتیازها
113

  • #5
خب نوبت به بررسی برنده های مسابقه داستانک رسید! باید بگم خیلی ناراحت کننده بود، فقط ۳ تا شرکت کننده؟:facepalm:

اما ترتیب برندگان دوره:
نفر اول: @ara.wr
نفر دوم: @میشل غیرعادی
نفر سوم: @گیسو پریشان💜





بپردازیم به مختصری از نقاط ضعف و قوت:

@ara.wr دستبند گمشده
📌نقاط قوت:
انتخاب اسم با ابهام و سازگاری کافی
رعایت پردازش خوب به ایده
توصیفات کافی
پایان غافلگیر کننده

❌نقاط ضعف:
به نسبت داستانک های قبلی، اثرگذار نبود (دلیل لحن و بیانه که اثر هیجانی کافی اعمال نشده)




@میشل غیرعادی روح ساده لوح
📌نقاط قوت:
ایده مستقیم و مشخص
وجود ابهام کافی
پایان غافلگیر کننده

❌نقاط ضعف:
بیان در حد کافی اثرگذاری نداشت
ایده، به اندازه کافی جالب توجه نبود و با حس و حال معمایی روایت، پایان بهتری انتظار میرفت



@گیسو پریشان💜 سکوت مطلق
📌نقاط قوت:
ایده مشخص
عنوان نسبتا سازگار با محتوا (هرچند عنوان های بهتری هم میتونستن جایگزین بشن)

❌نقاط ضعف:
بهم ریختگی لحن
بیان ناخالص
ایده معمولی
نبود پایان خارق العاده
نبود ابهام کافی



و اما جوایز!
@ara.wr مدال نفر اول + ۳۰ امتیاز + ۴۰۰ پسند
@میشل غیرعادی مدال نفر دوم + ۲۰ امتیاز + ۲۷۰ پسند
@گیسو پریشان💜 مدال نفر سوم + ۱۰ امتیاز + ۱۷۰ پسند
 
  • لایک
  • غمگین
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین