. . .

مهم ★پیدا کردن رمان‌های بی‌نام★

تالار تایپ اثر

PARNIYA

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
623
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-07
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
22
امتیازها
33

  • #131
سلام
دنبال یه رمان پلیسی هستم
اسم شخصیت ها یادم نیست
یادم اینطور شروع میشد که دختره دوستش زنگ میزنه که چند نفر دنبالشن بیاد کمکش کنه اونم میره و بعد به اشتباه یکی اقایی رو میزنه که کمک دوستش کرده (ب نظرم اسم آقاهه آرش بود)
این اقا بعدا عاشق دوستش میشه ازدواج میکنن پلیسه به دختره پیشنهاد همکاری میده دختره هم بعد از راضی کردن پدر مادرش قبول میکنه
همین موقع ها دوست این اقا که پلیسه میاد
اولش زیاد مشخص نیست بعد یه ماموریت که تو فرانسه انجام میدن
میاد
بعد سر یه ماموریت دختره و پسره گیر میندازن و شکنجشون میدن
(بقیش هم نخوندم اگر میدونید لطفا بگید بهم )
 

مریم

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
553
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-02
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
23
امتیازها
23

  • #132
یه رمانی بود که زن و شوهره بچه دار نمیشدن
بعد خانمه میره یکیو پیدا میکنه که واسشون بچه رو به دنیا بیاره به شوهرشم میگه این صورتش سوخته که نسوخته بود در واقع
بعد از چن سال طلاق میگیرن یا نمیدونم فک کنم زنش میمیره بعد مرده میره با اون خانمه که پسرشو به دنیا اورد ازدواج میکنه
 

shaparak4567

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
660
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-20
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
503
امتیازها
203

  • #133
یه رمانه که دختره یتیمه و فکر کنم پیش عموش زندگی میکنه بعد مجبور میشه با شخصی به نام آیدین ازدواج کنه که قلبش از سنگه دختره هم اسمش آیداست.
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #134
یه رمانه که دختره یتیمه و فکر کنم پیش عموش زندگی میکنه بعد مجبور میشه با شخصی به نام آیدین ازدواج کنه که قلبش از سنگه دختره هم اسمش آیداست.
سلام!
رمان آیدا و مرد مغرور رو چک کنید.
 

A.Sahar

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
642
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
2
پسندها
12
امتیازها
23

  • #135
سلام
من دنبال ی رمانی میگردم که ی دختر و پسری خیلی همدیگ رو دوست‌ داشتن.. پسره میره سربازی و بعد از اینک برمیگرده میاد خواستگاری اما بابای دختر قبول نمیکنه بخاطر اینک پسرخاله دختره به باباش میگ که اینا با هم دیگ دوست‌ بودن.. اما دختر با اصرار و مخالفت پدرش ازدواج میکنه تا چند وقتی هم افسرده ست اما بعد با هم کار میکنن و بچه دار میشن اما آخرش سرطان‌ میگیره.. پسره فک کنم عکاس بود.. یکی از صحنه های رمان هم این بود که پسره برا دختره تولد گرفت و عکسای دونفره شونو توی حالت های مختلفی براش چاپ کرد..
کسی بلد نبود🤦🏻‍♀️
خیلی وقته دنبالشم!
 
آخرین ویرایش:

PARNIYA

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
623
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-07
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
22
امتیازها
33

  • #136
یه رمانه که دختره یتیمه و فکر کنم پیش عموش زندگی میکنه بعد مجبور میشه با شخصی به نام آیدین ازدواج کنه که قلبش از سنگه دختره هم اسمش آیداست.
رمان آیدا و مرد مغرور از شایسته نظری
 

mahsay

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
686
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-01
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
5
امتیازها
23

  • #137
من دنبال یک رمان هستم،دختره ۱۷ سالشه و دست ناپدریش،از پزشکی تهران قبول شده و میخان شوهرش بدن با مادرش یواشکی قرار میزارن دختر فرار کنه تهران که اونجا میره خودفروشی کنه تا پول ثبت نامشو درست کنه که با ی پسر اشنا میشه که اسمش امیرسام هست و امیرسام به اون کمک میکنه و بعدن میفهمه استاد دانشگاهش هست،بعد هم امیرسام میگه برای در امان بودن از ناپدریت باید صیغه بشیم
 

ملیکا..

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
700
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-05
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
10
امتیازها
33

  • #138
سلام قبلن یه رمان خوندم که دختره تو بازی جرعت و حقیقت با دوستاش و برادرش و دوست برادراش مجبور میشه که یه کار انجام بده (جرعت بر میداره)بعدش خودشو به شکل یه پسر میکنه و تو رستوران کار میکنه صاحب رستوران یه پسر خوشگل هست روز اول به هم برخورد میکنن بعدش پسره حس میکنه که این دختره چند روز بعد دختره از کار زیاد خسته میشه و وقتی از رستوران بیرون میاد غش میکنه پسره(صاحب رستوران) میبرتش دکتر و پرستاره میگه زنتون بازیگره؟ پسره که میفهمه دختره با اعصبانیت میره پیشش
اها تازه پسره به دختره میگفت خاله سوسکه چون قدش کوتاه بود
 

snowflake

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
701
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-05
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
33

  • #139
سلام دنبال رمانیم که در ان دختره از اتاقش و پنجره اتاقش میترسه فک میکنه یه سایه اونجاس بقیه فکر میکنن دیوانس که مشخص میشه یه پسر با خالکوبی فک کنم خورشید میاد اذیتش میکنه
 

زهرا ص

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
705
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-05
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
6
امتیازها
23

  • #140
رمان سلام من دنبال یه رمانی میگردم که یه دختره شخصیت اصلی رمان که کل رمان از زبان اون بود اسمش فکر کنم مریم بود یعنی حدس می‌زنم مطمئن نیستم، تو یکی از روستا های شمال زندگی می‌کردند مریم وقتی عقد میکنه درست یه روز بعده عقدش همسرش میره مسافرت ولی یه هفته بعد اتوبوسی که باهاش برمیگرده تصادف میکنه و همه سر نشیناش از جمله شوهره مریم فوت میکنن مردم روستا هم اکثرا میگن مریم شومِ و نحسی اون بود که باعث کشته شدن شوهرش شد بیشتر از همه هم مادر شوهرش خیلی اذیتش میکنه ولی چند وقت بعد که نتیجه کنکور میاد تو یکی از دانشگاه های تهران قبول میشه و به اصرار خواهر زادش زهرا که تقریبا همسن خودشه و با هم صمیمی بودن میره تهران اونجا تو دانشگاه با یه دختره به اسم شیوا اختلاف پیدا میکنه و همیشه دعوا داشتن شیوا همیشه بهش میگفت دهاتی اینم میگفت افتخار میکنم به اینکه دهاتی ام یه روز شیوا حالش بد میشه مریم از سر اجبار میرسونتش بیمارستان وقتی میفهمه که یکی از کلیه هاشو از دست داده از سر دلسوزی یا ناراحتی کلیه خودشو بهش میده شیوا وقتی میفهمه کلی دعواش میکنه ولی بعدش دوستای خیلی صمیمی باهم میشن یه پسره دیگه هم بود که اون هم با مریم خیلی دعوا و اختلاف داست اسمش یادم نیست فقط یادمه تو اسمش ک داشت احتمالا 😅 ولی بعد از کلییی اتفاق که توضیحش الان خیلی طول میکشه فقط یکیش این بود بعد ها وقتی پسره از زبون یکی دیگه میشنوه که مریم بیوه است‌ باهاش تا چند وقت قهر میکنه ولی بعدش با هم خوب میشن و با همون ازدواج میکنه
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 10, کاربران: 0, مهمان‌ها: 10)

بالا پایین