. . .

معرفی کتاب دختری از بروکلین | گیوم موسو

تالار متفرقه ادبیات

. MaHta .

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
777
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-17
موضوعات
32
نوشته‌ها
146
پسندها
441
امتیازها
153
محل سکونت
دارُ الاَحْزان

  • #1

معرفی کتاب دختری از بروکلین

گیوم موسو در کتاب دختری از بروکلین داستان بی‌نهایت جذاب و خواندنی یک معما را روایت می‌کند که رابطه یک زوج عاشق را تنها چند روز پیش از ازدواج‌شان برهم می‌زند! گذشته‌ای که راه گریزی از آن وجود ندارد و سایۀ شومش را بر زندگی آنا و رافائل گسترده است. این رمان شگفت‌انگیز جزو پرفروش‌ترین آثار داستانی فرانسه به شما می‌آید.

درباره کتاب دختری از بروکلین:

سه هفته پیش از ازدواج یک زوج عاشق، صحنه‌ای دراماتیک و رو به دریا؛ آنا از رافائل می‌پرسد: «اگر متوجه شوی که من یک جنایت‌کار هستم، آیا باز هم مرا دوست خواهی داشت؟!» جمله‌ی تکان‌دهنده‌ای که رافائل نمی‌داند چه پاسخی بدهد!

گیوم موسو (Guillaume Musso) داستان دختری از بروکلین (Brooklyn Girl) را این چنین آغاز می‌کند. او این کتاب را در سال 2016 براساس داستان زندگی ناتاشا کامپوش منتشر کرد.

رمان پرفروش و معمایی دختری از بروکلین داستان فاش شدن رازی هولناک را روایت می‌کند که زندگی رافائل و آنا را دگرگون کرد. رافائل نویسندۀ سرشناسی است که کتاب‌های پلیسی و جنایی می‌نویسد و پسر کوچکش حاصل ازدواج ناموفق اوست. مریضی ناگهانی پسر رافائل سبب آشنا شدن او با آنا می‌شود که پزشک کودکان است. دیری نمی‌پاید که ارتباط آنا و رافائل به سمت و سویی فراتر از ارتباط یک پزشک و بیمار می‌رود.

این زوج عاشق و خوشبخت، چند روز پیش از مراسم عروسی‌شان به تعطیلات می‌روند و این شروع طوفانی ویرانگر از حوادث غیرقابل پیش‌بینی است! چیزی در گذشته آنا جود دارد که کنجکاوی رافائل را برانگیخته. گذشتۀ آنا همچون دروازه ورود به جهنمی به روی آن دو نفر باز می‌شود و همه چیز را تحت تاثیر می‌گذارد.


نکوداشت‌های کتاب دختری از بروکلین:

- حواستان باشد به محض باز کردن این کتاب، دیگر توانایی کنار گذاشتن آن را نخواهید داشت! و تا زمانی که هویت حقیقی دختر بروکلین را نفهمید خواب به چشم‌تان نخواهد آمد. (مارک فرناندز، مترو نیوز)

- کل ماجرای کتاب در سه روز اتفاق می‌افتد. گیوم موسو در کتاب جدیدش ما را وارد تعقیب و گریزی نفس‌گیر می‌کند که هیچ‌کس توانایی حدس زدن آن را ندارد. (کالچر باکس)


خواندن کتاب دختری از بروکلین به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی دوستداران داستان‌های معمایی و هیجانی از خواندن کتاب دختری از بروکلین لذت خواهند برد. همچنین اگر به رمان‌های فرانسوی جنایی علاقمندید خواندن این کتاب را به شما توصیه می‌کنیم.

منبع: کتابراه
 
آخرین ویرایش:

. MaHta .

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
777
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-17
موضوعات
32
نوشته‌ها
146
پسندها
441
امتیازها
153
محل سکونت
دارُ الاَحْزان

  • #2

با گیوم موسو بیشتر آشنا شویم:

نویسنده کتاب موفق دختری از بروکلین، گیوم موسو، داستا‌ن‌نویسی خلاق و خوش‌ذوق است که سال 1976 در فرانسه زاده شد. وی که از همان نوجوانی استعداد و علاقه‌اش را به نوشتن کشف کرد، در سن 19 سالگی سفری به آمریکا داشت، اما پس از چند ماه به زادگاهش بازگشت. در همان سنین جوانی او تصادف شدیدی را تجربه کرد و خوش‌بختانه از این حادثه مرگبار جان سالم به در برد و همین امر ایده‌ای برای نوشتن رمان «و بعد» شد؛ رمانی که مخاطبان فرانسوی زبان استقبال کم‌نظیری از آن کردند و به بیش از 20 زبان ترجمه شد. موسو در سال 2005 افتخار کسب جایزه بهترین رمان عاشقانه را از آن خود کرد و با توجه به اقتباس‌های سینمایی که از رمان‌های وی می‌شد عنوان بهترین رمان سازگار با سینما را نیز دریافت نمود.

جملات برگزیده کتاب دختری از بروکلین:

- هرگز به زنى که دوستش دارى صد در صد اعتماد نداشته باش! (لئوپوند، فون زاخر مازوخ)
- کسى که همه ما در زندگى‌مان فکر مى‌کنیم دلبستگى بسیارى به او داریم، در اصل یک توهم است. (پل والری)
- دروغ براى آنکه قانع‌کننده باشد، باید حداقلى از حقیقت را درون خود بگنجاند؛ حتى اگر یک قطره از حقیقت هم باشد، کافى است، ولى باید باشد. (ساشا آرانگو)
- گاهى وقت‌ها ماسک‌ها به قدرى جذاب هستند که من را از صورت هاى واقعى به وحشت مى‌اندازند. (آلفرد دوموسه)
- در هرلحظه که کتابى در دستم نباشد، یا دیگر میلى به نوشتن کتاب در من دمیده نشود، دوست دارم از شدت ناراحتى فریاد بزنم. زندگى تنها از وراى کتاب‌هاست که براى من معنا پیدا مى‌کند. (فلوبر)


در بخشی از کتاب دختری از بروکلین می‌خوانیم:

حدود بیست سالى مى‌شد که مارک ماشینش را تغییر نداده بود. بیش از سیصد هزار کیلومتر با آن رانندگى کرده بود ولى هنوز هم هربار که پشتش مى‌نشست، احساس لذت مى‌کرد و حاضر نبود آن را با بهترین و جدیدترین ماشین‌ها تعویض کند. تئو را به آمالیا سپرده بودم و از اینکه مارک همراهم بود احساس آسودگى خاطر مى‌کردم.

هنوز امیدوار بودم که همه چیز به خوبى و خوشى تمام شود. شاید آنا خیلى زود برمى‌گشت. شاید اصلاً رازى که با خود داشت چیز آنچنان مهمى نبود. امیدوار بودم زندگى‌ام خیلى زود روال عادى خودش را از سرگرفته و بتوانم طبق برنامه‌اى که داشتیم و سر موقع، مراسم ازدواجمان را برگزار کنم.

قرار بود اواخر ماه سپتامبر در کلیساى سن گیلم لودزر مراسم را برگزارکنیم که به طور سنتى همه مراسم خانوادگى ما در آنجا برگزار مى‌شد. عطر عجیبى در ماشین مارک جریان داشت. در بهترین حالت مى‌شد گفت ماشینى قدیمى بود. هربار که وارد یک سربالایى مى‌شدیم، وضعیتى پیش مى‌آمد که انگار قرار بود هر لحظه خاموش شود ولى بالاخره خود را به انتهاى مسیر مى‌رساند. در خیابان بیستم در حال حرکت بودیم و در نهایت به خانه آنا رسیدیم. درحالى‌که به آن اشاره مى‌کردم گفتم: «اوناهاش اونجاست؛ ولى نمى‌تونى از اینجا رد بشى، باید برى تا چراغ، بعدش دور بزنى...»

بى‌آنکه اجازه دهد حرفم تمام شود، همانجا به شکلى بسیار خطرناک دور زد و باعث شد تا خودروها با زدن بوق ناسزاهایى نثارمان کنند.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین