. . .

سرگرمی پرونده بیل رمزی

تالار جن‌گیری‌های مشهور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

HELMET

رفیق رمانیکی
رمانیکی
نام هنری
دارچینِ سبـز
شناسه کاربر
1049
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-12
آخرین بازدید
موضوعات
780
نوشته‌ها
1,856
راه‌حل‌ها
5
پسندها
127
امتیازها
438
سن
91
محل سکونت
Overgreen
وب سایت
pin.it

  • #1
بیل رمزی در اسکس، شهر ساحلی ساوتند در بریتانیا به دنیا آمد و بزرگ شد. دوران کودکی او بیشتر عادی به نظر می رسید، به جز یک حادثه که در ان موقع فقط 9 سال داشت. یک روز به یاد ماندنی، رمزی در بیرون از باغچه پشتی خود بود که احساس عجیبی کرد. در اعماق یک بعد از ظهر شنبه در سال 1952 بود که یک سرمای منجمد سراسر او را فرا گرفت..ع×ر×ق روی پوستش یخ زد و بوی بدی نزدیک بود که او را وادار به استفراغ کند.

تقریباً پانزده سال پس از آن واقعه وحشتناک، هیچ اتفاقی حتی تقریباً مشابه در زندگی بیل رمزی رخ نداد. او بزرگ شده بود، ازدواج کرد و پدر سه فرزند شد. اگرچه دو سال اول ازدواج او با کابوس‌های شبانه همراه بود. هر رویا یکسان بود و نتایج نیز یکسان بود. رمزی همیشه با ع×ر×ق سرد از خواب بیدار می شد و احساس ترس و ناراحتی بر او غلبه می کرد. در خواب همیشه چند قدم از همسرش عقب تر بود که بعد به طرف او برمی گشت و با وحشت شدید فرار می کرد. تنها در سال 1967 بود که این رویاها پایان یافت. 18 ماه بعد، بیل یک شب از خواب بیدار شد و شنید که فکر می کرد نفس نفس زدن یک حیوان وحشی در جایی در اتاق خواب است. حرف بیل درست بود

یک بار دیگر تقریباً پانزده سال سکون در فعالیت ها وجود داشت. اکنون سال 1983 بود و بیل با تعدادی از دوستانش در یک کافه محلی بیرون بود. پس از چندین نوشیدنی، بیل شروع به احساس همان لرز یخی کرد که برای اولین بار در اوایل زندگی او ظاهر شد. بهانه ای کرد و به سمت دستشویی رفت. زمانی که آنجا بود خود را در آینه بررسی کرد و گرگی را دید که به او نگاه می کند. این فقط مقدمه ای بود برای اینکه در راه خانه آنها چه اتفاقی می افتاد.

کمی قبل از کریسمس 1983، بیل از درد قفسه سینه رنج می برد و افکار بلافاصله به یک حمله قلبی احتمالی تبدیل می شود. بیل خود را به اورژانس بیمارستان محلی بررسی کرد و در نیمه راه بود که از آزمایش فشار خون گذشته بود که دندان هایش را در بازوی پرستار فرو برد شاهدان بعداً فاش کردند که بیل شانه‌های قوز کرده بود و هر دو دستش به شکل چنگال یا پنجه مانند یک حیوان هار شده بود. هر کسی که جرأت می کرد به راحتی با قدرتی تقریباً مافوق بشری سرنگون می شد.

افراد زیادی که به صورت تیمی کار می کردند، طول کشید تا در نهایت این مرد وحشی را تحت سلطه خود درآورند. یک افسر پلیس موفق شد دستبندهایی را دور مچ رمزی قرار دهد، اما این کافی نبود. بالاخره یک مسکن به این طغیان پایان داد. صبح روز بعد این آرام بخش فرسوده شده بود و تغییر اولیه نیز به همین ترتیب بود. پس از یک صبحانه مقوی، پزشک معالج به کل داستان گوش داد و توصیه کرد که بیل تحت نظر بماند.
 
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین