. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح فی‌البداهه برای خستگی یک روح| enzo

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


نام اثر: برای خستگی یک روح
نویسنده: آرژین @enzo
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
مقدمه: وشروعی عجیب برای یک روح خسته، برای یک منِ در خود گمشده!


لینک اثر:



منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل

نقد فی‌البداهه برای خستگی یک روح


سلام، باز هم برگشتم با یه نقد دیگه از یه اثر تازه به اسم برای خستگی یک روح نوشته Enzo که گفته شده فی‌البداهه‌ست و قراره ببینیم دوستمون چی و چطور نوشته؛ ولی یه چیزی رو از همین اول بگم. از نظر من این نوشته‌ها بداهه نیستن. چرا این رو میگم. برای این‌که متوجه دلیلش بشین بداهه رو برای دوستانی که با معنیش آشنایی ندارن تعریف کنم:
توی فرهنگ لغت اومده که فی‌البداهه یعنی:
بدون اندیشه و بی مطالعه درست کردن
درلحظه
بیدرنگ
فوری
واکنش به حرف یا کاری در همان لحظه (فی البداهه)خوانده میشود.
یعنی ناگهان یه چیزی، جمله‌ای، شعری به ذهنت بیاد و در لحظه اون رو به زبون بیاری یا بنویسی یا کاری رو انجام بدی.
با توجه به این توضیح این سوال پیش میاد که آیا دوستمون این متن‌های طولانی رو‌ به صورت بداهه و...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #2

نقد فی‌البداهه برای خستگی یک روح


سلام، باز هم برگشتم با یه نقد دیگه از یه اثر تازه به اسم برای خستگی یک روح نوشته Enzo که گفته شده فی‌البداهه‌ست و قراره ببینیم دوستمون چی و چطور نوشته؛ ولی یه چیزی رو از همین اول بگم. از نظر من این نوشته‌ها بداهه نیستن. چرا این رو میگم. برای این‌که متوجه دلیلش بشین بداهه رو برای دوستانی که با معنیش آشنایی ندارن تعریف کنم:
توی فرهنگ لغت اومده که فی‌البداهه یعنی:
بدون اندیشه و بی مطالعه درست کردن
درلحظه
بیدرنگ
فوری
واکنش به حرف یا کاری در همان لحظه (فی البداهه)خوانده میشود.
یعنی ناگهان یه چیزی، جمله‌ای، شعری به ذهنت بیاد و در لحظه اون رو به زبون بیاری یا بنویسی یا کاری رو انجام بدی.
با توجه به این توضیح این سوال پیش میاد که آیا دوستمون این متن‌های طولانی رو‌ به صورت بداهه و بدون فکر و فقط با یه بار نوشتن پدید آورده؟ مسلماً خیر و از نظر من این‌ها دلنوشته هستن. یه نمونه‌ی خیلی خوب از بداهه گویی همونیه که زیب النسا و پدرش اورنگ زیب به جا گذاشتن. آینه‌ای میشکنه و یک نفرشون به طور ناگهانی میگه:
از قضا آیینه‌ی چینی شکست
و دیگری بهش جواب میده:
خوب شد اسباب خودبینی شکست
این رو بهش میگن بداهه و معمولا کوتاه هم هست.
ولی دلنوشته همینیه که دوست نویسنده مون نوشته و اتفاقا خیلی خوب هم از پسش بر اومده چون برای ✨
شروع کار وقتی میگه:
دروغ است که می‌گویند می‌گذرد... .
می‌گویند می‌گذرد و فراموش خواهی کرد... .
قسم به تک تک نفس هایم!
می‌گذرد؛ اما درد همچنان درد است!
می‌گذرد؛ اما فراموش نمی‌کنی...
می‌گذرد؛ اما جانت درد می‌کشد!
و روحت زجر می‌کشد.
و ناجوانمردانه تازیانه می‌زند دردی که گذر زمان درمانش نکرد!
تازیانه میزند بر روح... .
بر جسم... .
و تمام بند بند این تن و روح نیمه جان تازیانه‌هایی وحشیانه می‌خورد و دم نمی‌زند !

و با نوشتن جمله: دروغ است که می‌گذرد.
باعث میشه خواننده از خودش سوال کنه چه چیزی می‌گذرد؟ و برای پیدا کردن جواب سوالش بقیه اثر رو هم بخونه و این همون چیزیه که یه متن نیاز داره. شروع کنجکاو کننده و انگیزه دهنده برای ادامه( فقط داستان نیست که باید مخاطب رو از همون اول کنجکاو کنه، هر متن ادبی به این ویژگی نیاز داره) و باید بگم البته یه کم زیادی ساده نوشته شده. درسته که احساس رو‌ میشه با تکرار کلمات در اون حس کرد؛ ولی برای متن‌های ادبی مثل دلنوشته باید کمی از ساده‌نویسی دور شد؛ چون این نوع ادبی، داستان و رمان نیست که ساده نویسی براش یه حسن باشه؛ بلکه به زیبایی و آرایش بیشتری نیاز داره. این یعنی ✨
نثرش خیلی ساده‌ست و همین‌طور هم پر از واژه‌ها و جمله‌های تکراریه:
تو شمع هستی و من پروانه‌ام و به دور تو می‌گردم...
تو شمع سوزانی و من آن پروانه‌ی مجنون‌ام و به دور تو می‌گردم... .
می‌دانم نهایت این جنون مرگ است!
می‌دانم‌که پایان این گردش سخت است... .
می‌گردم و می‌سوزد تمام من؛ اما تو بخند.
تو بخند تا باز بگردم به دور تو برای خنده هایت... .
تو بخند تا فراموش کنم درد این آتشی را که به جانم انداخته‌ای... .
من به دنبال خند‌ه ی تو آمده‌ام... .
وَرنَه می‌دانست این پروانه که عاقبت گردشش به دور شمع مرگ است

کلیشه‌هایی مثل شمع و پروانه بودن و گشتن دور معشوق و جنون و و مرگ و درخواست خنده از معشوق همه‌ی اینا رو قبلاً نویسنده‌ها و شاعرای دیگه بارها نوشتن و نویسنده‌های امروز، شاعرای جوون امروز باید از این ورطه‌ی تکرار خودشون رو بیرون بکشن و طرح نویی دراندازن و چیزهای تازه‌‌تری بنویسن. برای بیان احساسشون از واژه‌های بهتری استفاده کنن و استعداد نویسندگیشون رو به هدر ندن. در برای خستگی یک روح، به خاطر همون سادگی متن کمتر از ✨آرایه‌های ادبی که به متن‌های این چنینی جذابیت و زیبایی میدن و البته نو و بدیع هستن استفاده شده بله تشبیهاتی وجود داره مثل این که راوی خودش رو به پروانه و معشوقش رو به شمع تشبیه کرده یا تشبیه خشم به مواد مذاب( این یه کمی بهتر بود) و این یکی رو هم می‌تونم یه چیز تازه بدونم:
بروید و ذغال گداخته‌ی جانم را اسفند بپاشید و به دور سرتان بگردانید تا مبادا چشم شورتان تنِ بی‌گناهِ دیگری را ذغال کند... .
ولی توی این بخش:
به جام شـ*ر*ا*بِ نهفته در صورتت که می‌رسم، همچون تشنه‌ای تازه به آب رسیده از آن شـ*ر*ا*ب می‌نوشم و سیر نمی‌شوم... .
انگشتانم در‌میان امواج سیاهت اسیر می‌شوند و غرق می‌شوند و من باز سیر نمی‌شوم و می‌نوشم... .
چشمانم در دو گوی سیاه نافذ اسیر می‌شوند و بازهم دم نمی‌زنم و می‌نوشم... .
آنچنان مستانه می‌نوشم که سفیدی رخت گلگون شود و جام شرابت سرخ تر... .
سیر نشده‌ام!
اما کافیست، بگذار اکنون زمستان تنم را با تابستان وجودت به بهاری دل انگیز تبدیل کنم و بازهم سیر نشوم

وقتی نویسنده میگه: به شـ×ر×ا×ب نهفته در صورتت میرسم چه چیزی رو به شـ×ر×ا×ب تشبیه کرده؟ اصلا شـ×ر×ا×ب نهفته در صورت یعنی چی؟! ما نمی‌دونیم چه طور توی صورت همچین چیزی وجود داره. آیا منظور نویسنده سرخی چهره‌ی معشوقه؟ اگه این‌طوره باید واضحتر اشاره می‌کرد. تشبیه زمستان تن و تابستان وجود هم هر چند تا حدی تکراری هستن؛ ولی برای ساختن این بخش، خوب در کنار هم قرار گرفتن:
اما کافیست، بگذار اکنون زمستان تنم را با تابستان وجودت به بهاری دل انگیز تبدیل کنم و بازهم سیر نشوم
با این حال ارتباط‌ها هنوز مبهم هستن و این ابهام کاش رفع می‌شد. با وجود این ایراداتی که عنوان کردم، باید اعتراف کنم اثر پیش رو ✨لحن صمیمانه‌ای داره و خواننده موقع خوندنش احساس راحتی می‌کنه و باهاش ارتباط برقرار می‌کنه و ✨سیر این اثر نه اون‌قدر کنده که خواننده حوصله‌ش سر بره و اون رو کنار بذاره و نه اون‌قدر تند که متوجه نشیم چه اتفاقی افتاده و البته فراز و نشیب خاصی هم نداره که ای کاش داشت تا به جذابیتش اضافه بشه. موضوع تمام ✨پارت‌ها به هم ارتباط داشت و حرف‌های راوی با معشوقه‌ش بود و مخاطب خاصی داشت به جز این پارت که ارتباطش رو متوجه نشدم:
درد دارد... .
درد دارد دیدن مردمی که روباه را شوم می‌دانند‌؛ اما خودشان شوم ترند!
گفتند کلاغ شوم است، روباه شوم است، جغد شوم است و... .
شوم است و شوم است!
به آفریننده‌ی پاک تمام این حیوانات سوگند.
شوم انسان است!
نام انسان را به تاراج می‌برند، بدون ذره‌ای انسانیت.
خودرا اشرف مخلوقات می‌نامند و قلمرو شیر را می‌ربایند!
در ذات گرگ هم نیست دریدنِ هم جنس!
قلم نمی‌تواند درد این درک خاموش و بی‌اساس را در کلمات بگنجاند.
و تنها می‌خواهم بگویم، نه روباه شوم است، نه جغد شوم است، نه کلاغ شوم است، نه گربه شوم است و...
شوم آن خلقی است که زمین و زمانی از حضورش در رنج و عذاب باشند

و در مورد ✨عنوان، اسم یه اثر هر چی که هست، باید نظر خواننده رو جلب کنه، باعث بشه مخاطب به سمت متن کشیده بشه، تمام محتوا رو در بر بگیره، باهاش ارتباط تنگاتنگ داشته باشه و براش مثل یه پوشش باشه. برای خستگی یک روح اسم مناسبی برای یه دلنوشته‌ست. چون تمام ویژگی‌هایی رو که ذکر کردم داره و باز هم میگم دلنوشته و نه فی‌البداهه چون به دلایلی که قبلاً توضیح دادم این فی‌البداهه نیست( فی‌البداهه باید کوتاه، لحظه‌ای و به نظر من ضربه زننده باشه و هیچ نوع درازگویی در اون وجود نداشته باشه) از عنوان میشه حدس زد نویسنده این رو برای خستگی روحش نوشته روحی که از عشق، از جدایی، از افراد دور و برش و از خیلی چیزهای دیگه که ممکنه ما نبینیم و درک نکنیم خسته شده و ✨جلد اثر با رنگ تیره‌ش یعنی ترکیب رنگ‌های سیاه و خاکستری با مجسمه نیمه محو بالدار و کلمات محو شده تونستن غم و ناراحتی و حتی خستگی و بی حوصلگی رو به خوبی به مخاطب القا کنن و این هم خودش یه نکته‌ی مثبتیه که کار نویسنده رو قویتر می‌کنه چرا که اولین موردی که همراه با اسم چشم خواننده رو میگیره جلد اون اثره؛ ولی اگه نامناسب با موضوع و محتوا باشه یا مخاطب به اون علاقه‌ای نشون نشده ممکنه کتاب هر قدر هم محتوای جذابی داشته باشه نادیده بمونه.
خب، من فکر می‌کنم به حد کافی توضیح دادم و در موردش گفتم و نتیجه این که اگه دوستمون از کلیشه‌ها دوری می‌کرد احتمال این که اثرش سطح طلایی بگیره خیلی زیاد بود ولی استفاده از واژه های تکراری باعث شد تصمیم بگیرم سطح نقره‌ای رو براش پیشنهاد بدم.

سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان، نوجوانان


 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #3
نقد فی‌البداهه برای خستگی یک روح

سلام، باز هم برگشتم با یه نقد دیگه از یه اثر تازه به اسم برای خستگی یک روح نوشته Enzo که گفته شده فی‌البداهه‌ست و قراره ببینیم دوستمون چی و چطور نوشته؛ ولی یه چیزی رو از همین اول بگم. از نظر من این نوشته‌ها بداهه نیستن. چرا این رو میگم. برای این‌که متوجه دلیلش بشین بداهه رو برای دوستانی که با معنیش آشنایی ندارن تعریف کنم:
توی فرهنگ لغت اومده که فی‌البداهه یعنی:
بدون اندیشه و بی مطالعه درست کردن
درلحظه
بیدرنگ
فوری
واکنش به حرف یا کاری در همان لحظه (فی البداهه)خوانده میشود.
یعنی ناگهان یه چیزی، جمله‌ای، شعری به ذهنت بیاد و در لحظه اون رو به زبون بیاری یا بنویسی یا کاری رو انجام بدی.
با توجه به این توضیح این سوال پیش میاد که آیا دوستمون این متن‌های طولانی رو‌ به صورت بداهه و بدون فکر و فقط با یه بار نوشتن پدید آورده؟ مسلماً خیر و از نظر من این‌ها دلنوشته هستن. یه نمونه‌ی خیلی خوب از بداهه گویی همونیه که زیب النسا و پدرش اورنگ زیب به جا گذاشتن. آینه‌ای میشکنه و یک نفرشون به طور ناگهانی میگه:
از قضا آیینه‌ی چینی شکست
و دیگری بهش جواب میده:
خوب شد اسباب خودبینی شکست
این رو بهش میگن بداهه و معمولا کوتاه هم هست.
ولی دلنوشته همینیه که دوست نویسنده مون نوشته و اتفاقا خیلی خوب هم از پسش بر اومده چون برای ✨
شروع کار وقتی میگه:
دروغ است که می‌گویند می‌گذرد... .
می‌گویند می‌گذرد و فراموش خواهی کرد... .
قسم به تک تک نفس هایم!
می‌گذرد؛ اما درد همچنان درد است!
می‌گذرد؛ اما فراموش نمی‌کنی...
می‌گذرد؛ اما جانت درد می‌کشد!
و روحت زجر می‌کشد.
و ناجوانمردانه تازیانه می‌زند دردی که گذر زمان درمانش نکرد!
تازیانه میزند بر روح... .
بر جسم... .
و تمام بند بند این تن و روح نیمه جان تازیانه‌هایی وحشیانه می‌خورد و دم نمی‌زند !

و با نوشتن جمله: دروغ است که می‌گذرد.
باعث میشه خواننده از خودش سوال کنه چه چیزی می‌گذرد؟ و برای پیدا کردن جواب سوالش بقیه اثر رو هم بخونه و این همون چیزیه که یه متن نیاز داره. شروع کنجکاو کننده و انگیزه دهنده برای ادامه( فقط داستان نیست که باید مخاطب رو از همون اول کنجکاو کنه، هر متن ادبی به این ویژگی نیاز داره) و باید بگم البته یه کم زیادی ساده نوشته شده. درسته که احساس رو‌ میشه با تکرار کلمات در اون حس کرد؛ ولی برای متن‌های ادبی مثل دلنوشته باید کمی از ساده‌نویسی دور شد؛ چون این نوع ادبی، داستان و رمان نیست که ساده نویسی براش یه حسن باشه؛ بلکه به زیبایی و آرایش بیشتری نیاز داره. این یعنی ✨نثرش خیلی ساده‌ست و همین‌طور هم پر از واژه‌ها و جمله‌های تکراریه:
تو شمع هستی و من پروانه‌ام و به دور تو می‌گردم...
تو شمع سوزانی و من آن پروانه‌ی مجنون‌ام و به دور تو می‌گردم... .
می‌دانم نهایت این جنون مرگ است!
می‌دانم‌که پایان این گردش سخت است... .
می‌گردم و می‌سوزد تمام من؛ اما تو بخند.
تو بخند تا باز بگردم به دور تو برای خنده هایت... .
تو بخند تا فراموش کنم درد این آتشی را که به جانم انداخته‌ای... .
من به دنبال خند‌ه ی تو آمده‌ام... .
وَرنَه می‌دانست این پروانه که عاقبت گردشش به دور شمع مرگ است

کلیشه‌هایی مثل شمع و پروانه بودن و گشتن دور معشوق و جنون و و مرگ و درخواست خنده از معشوق همه‌ی اینا رو قبلاً نویسنده‌ها و شاعرای دیگه بارها نوشتن و نویسنده‌های امروز، شاعرای جوون امروز باید از این ورطه‌ی تکرار خودشون رو بیرون بکشن و طرح نویی دراندازن و چیزهای تازه‌‌تری بنویسن. برای بیان احساسشون از واژه‌های بهتری استفاده کنن و استعداد نویسندگیشون رو به هدر ندن. در برای خستگی یک روح، به خاطر همون سادگی متن کمتر از ✨آرایه‌های ادبی که به متن‌های این چنینی جذابیت و زیبایی میدن و البته نو و بدیع هستن استفاده شده بله تشبیهاتی وجود داره مثل این که راوی خودش رو به پروانه و معشوقش رو به شمع تشبیه کرده یا تشبیه خشم به مواد مذاب( این یه کمی بهتر بود) و این یکی رو هم می‌تونم یه چیز تازه بدونم:
بروید و ذغال گداخته‌ی جانم را اسفند بپاشید و به دور سرتان بگردانید تا مبادا چشم شورتان تنِ بی‌گناهِ دیگری را ذغال کند... .
ولی توی این بخش:
به جام شـ*ر*ا*بِ نهفته در صورتت که می‌رسم، همچون تشنه‌ای تازه به آب رسیده از آن شـ*ر*ا*ب می‌نوشم و سیر نمی‌شوم... .
انگشتانم در‌میان امواج سیاهت اسیر می‌شوند و غرق می‌شوند و من باز سیر نمی‌شوم و می‌نوشم... .
چشمانم در دو گوی سیاه نافذ اسیر می‌شوند و بازهم دم نمی‌زنم و می‌نوشم... .
آنچنان مستانه می‌نوشم که سفیدی رخت گلگون شود و جام شرابت سرخ تر... .
سیر نشده‌ام!
اما کافیست، بگذار اکنون زمستان تنم را با تابستان وجودت به بهاری دل انگیز تبدیل کنم و بازهم سیر نشوم

وقتی نویسنده میگه: به شـ*ر*ا*ب نهفته در صورتت میرسم چه چیزی رو به شـ*ر*ا*ب تشبیه کرده؟ اصلا شـ*ر*ا*ب نهفته در صورت یعنی چی؟! ما نمی‌دونیم چه طور توی صورت همچین چیزی وجود داره. آیا منظور نویسنده سرخی چهره‌ی معشوقه؟ اگه این‌طوره باید واضحتر اشاره می‌کرد. تشبیه زمستان تن و تابستان وجود هم هر چند تا حدی تکراری هستن؛ ولی برای ساختن این بخش، خوب در کنار هم قرار گرفتن:
اما کافیست، بگذار اکنون زمستان تنم را با تابستان وجودت به بهاری دل انگیز تبدیل کنم و بازهم سیر نشوم
با این حال ارتباط‌ها هنوز مبهم هستن و این ابهام کاش رفع می‌شد. با وجود این ایراداتی که عنوان کردم، باید اعتراف کنم اثر پیش رو ✨لحن صمیمانه‌ای داره و خواننده موقع خوندنش احساس راحتی می‌کنه و باهاش ارتباط برقرار می‌کنه و ✨سیر این اثر نه اون‌قدر کنده که خواننده حوصله‌ش سر بره و اون رو کنار بذاره و نه اون‌قدر تند که متوجه نشیم چه اتفاقی افتاده و البته فراز و نشیب خاصی هم نداره که ای کاش داشت تا به جذابیتش اضافه بشه. موضوع تمام ✨پارت‌ها به هم ارتباط داشت و حرف‌های راوی با معشوقه‌ش بود و مخاطب خاصی داشت به جز این پارت که ارتباطش رو متوجه نشدم:
درد دارد... .
درد دارد دیدن مردمی که روباه را شوم می‌دانند‌؛ اما خودشان شوم ترند!
گفتند کلاغ شوم است، روباه شوم است، جغد شوم است و... .
شوم است و شوم است!
به آفریننده‌ی پاک تمام این حیوانات سوگند.
شوم انسان است!
نام انسان را به تاراج می‌برند، بدون ذره‌ای انسانیت.
خودرا اشرف مخلوقات می‌نامند و قلمرو شیر را می‌ربایند!
در ذات گرگ هم نیست دریدنِ هم جنس!
قلم نمی‌تواند درد این درک خاموش و بی‌اساس را در کلمات بگنجاند.
و تنها می‌خواهم بگویم، نه روباه شوم است، نه جغد شوم است، نه کلاغ شوم است، نه گربه شوم است و...
شوم آن خلقی است که زمین و زمانی از حضورش در رنج و عذاب باشند

و در مورد ✨عنوان، اسم یه اثر هر چی که هست، باید نظر خواننده رو جلب کنه، باعث بشه مخاطب به سمت متن کشیده بشه، تمام محتوا رو در بر بگیره، باهاش ارتباط تنگاتنگ داشته باشه و براش مثل یه پوشش باشه. برای خستگی یک روح اسم مناسبی برای یه دلنوشته‌ست. چون تمام ویژگی‌هایی رو که ذکر کردم داره و باز هم میگم دلنوشته و نه فی‌البداهه چون به دلایلی که قبلاً توضیح دادم این فی‌البداهه نیست( فی‌البداهه باید کوتاه، لحظه‌ای و به نظر من ضربه زننده باشه و هیچ نوع درازگویی در اون وجود نداشته باشه) از عنوان میشه حدس زد نویسنده این رو برای خستگی روحش نوشته روحی که از عشق، از جدایی، از افراد دور و برش و از خیلی چیزهای دیگه که ممکنه ما نبینیم و درک نکنیم خسته شده و ✨جلد اثر با رنگ تیره‌ش یعنی ترکیب رنگ‌های سیاه و خاکستری با مجسمه نیمه محو بالدار و کلمات محو شده تونستن غم و ناراحتی و حتی خستگی و بی حوصلگی رو به خوبی به مخاطب القا کنن و این هم خودش یه نکته‌ی مثبتیه که کار نویسنده رو قویتر می‌کنه چرا که اولین موردی که همراه با اسم چشم خواننده رو میگیره جلد اون اثره؛ ولی اگه نامناسب با موضوع و محتوا باشه یا مخاطب به اون علاقه‌ای نشون نشده ممکنه کتاب هر قدر هم محتوای جذابی داشته باشه نادیده بمونه.
خب، من فکر می‌کنم به حد کافی توضیح دادم و در موردش گفتم و نتیجه این که اگه دوستمون از کلیشه‌ها دوری می‌کرد احتمال این که اثرش سطح طلایی بگیره خیلی زیاد بود ولی استفاده از واژه های تکراری باعث شد تصمیم بگیرم سطح نقره‌ای رو براش پیشنهاد بدم.

سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان، نوجوانان
نویسنده: @enzo
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان، نوجوانان
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #4
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین