. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان په‌ژاره | م.ز

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
923
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg

اسم رمان: په ژاره(دلتنگی)
نوشته:میم.ز @MoOn!
ژانر: تراژدی، اجتماعی، عاشقانه
خلاصه:
تنها یک تصمیمی که وابسته به نظر دیگران بود، باعث شد مسیر زندگی‌اش تغییر کند. تصمیمی که برخلاف آن‌چه تصور می‌کرد، سرانجام دیگری برایش رقم زد. سرانجامی که باعث شد عقلش کیش و مات شود و صدای فریاد قلب شکسته‌اش، گوش آسمان را کَر کند!
لینک اثر:


منتقد: @استقلالی
تاریخ تحویل: ۳ مهرماه ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۳ مهرماه ۱۴۰۱
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
به نام خدا

نقد رمان په‌ژاره(دلتنگی)

اسم: در مورد اسم رمان که در نگاه اول به نظرم خیلی عجیب اومد. ولی خب همون طور که حدس می‌زدم، این یه عبارت به زبان کردی هست. ولی با توجه به اینکه رمان داره تو کرمان اتفاق می‌افته فکر می‌کنم این یکم عجیب بود. شاید یکم بازبینی و فکر بیشتر لازم داشت.



خلاصه: خلاصه ی داستان خوب بود. خواننده رو برای خوندن داستان ترغیب می‌کرد. ولی یکم گنگ هم نوشته شده بود و شاید در نگاه اول، چیز زیادی به خواننده ارائه نده و برای کسایی که هر رمانی رو نمی‌خونن، جذاب به نظر نیاد.



شروع: شروع رمان عالی بود. از اصلی ترین رکن زندگی شخصیت اصلی شروع کرده بود. البته این‌طور که من فهمیدم. خودش هم خیلی تاکید داشت که رو نقاشی تعصب داره.



گفت و گو: تو گفت و گو های داستان، دیالوگ ها خیلی با هم فاصله داشتن. قبل از هر دیالوگ حداقل یک...

استقلالی

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2408
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-07
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
93
راه‌حل‌ها
2
پسندها
1,134
امتیازها
123

  • #2
به نام خدا

نقد رمان په‌ژاره(دلتنگی)

اسم: در مورد اسم رمان که در نگاه اول به نظرم خیلی عجیب اومد. ولی خب همون طور که حدس می‌زدم، این یه عبارت به زبان کردی هست. ولی با توجه به اینکه رمان داره تو کرمان اتفاق می‌افته فکر می‌کنم این یکم عجیب بود. شاید یکم بازبینی و فکر بیشتر لازم داشت.



خلاصه: خلاصه ی داستان خوب بود. خواننده رو برای خوندن داستان ترغیب می‌کرد. ولی یکم گنگ هم نوشته شده بود و شاید در نگاه اول، چیز زیادی به خواننده ارائه نده و برای کسایی که هر رمانی رو نمی‌خونن، جذاب به نظر نیاد.



شروع: شروع رمان عالی بود. از اصلی ترین رکن زندگی شخصیت اصلی شروع کرده بود. البته این‌طور که من فهمیدم. خودش هم خیلی تاکید داشت که رو نقاشی تعصب داره.



گفت و گو: تو گفت و گو های داستان، دیالوگ ها خیلی با هم فاصله داشتن. قبل از هر دیالوگ حداقل یک خط راجب حس گوینده توصیف شده بود. در نگاه اول جالب به نظر میاد؛ ولی نیست. قرار نیست هر دیالوگی یه حس جدید تو طرفی که میخواد جواب بده ایجاد کنه! گاهی باید فرصت بدی که دیالوگ ها پشت سر هم ادا بشن. (ولی نه خیلی؛ مثلا دو یا سه تا).



شخصیت پردازی: شخصیت پردازی که خیلی خوب بود. مخصوصا شخصیت اصلی. ولی یکم زیادی پیاز داغ درون‌گرا بودنش زیاد شده بود. همه‌ی درون‌گرا ها صرفا خجالتی یا با حیا نیستن! ولی با این وجود از شخصیت پردازی راضی بودم.



سیر داستان: راجب پیش رفتن داستان نمیدونم چی باید بگم. خوب بود یا بد؛ خب این‌که مکانی که قسمت جدید داره توش اتفاق می‌افته معمولا همون اول مشخص می‌شد خوب بود. ولی یه عیب هایی هم داشت. مثلا اون جایی که رفت خونه‌ی پدربزرگش درست نفهمیدم. احتمالا میخواستی پارت قبلی رو پاک کنی و اتفاق افتادن داستان خونه‌ی پدربزرگ رو دوباره بنویسی. با فصل بندی داستان و مخصوصا نام گذاری برای فصل ها هم اصلا موافق نبودم. رمانی که تیکه تیکه قسمت گذاری میشه و آنلاینه رو بهتره که فصل بندی نکنی.



توصیف فضا و رنگ ها: توصیف فضا خوب بود. اول میخوام بدونم تو نقاش نیستی؟ میدونی انقدر جزئی و زیبا بود که حتی صدای برخورد زنجیر کیف به شیشه هم ذکر شده بود. خیلی عالی بود مخصوصا توصیف تابلوی مؤسسه. بابت این موضوع بهت تبریک میگم.



محیط: توصیف محیط یکم ایراد داشت. مثلا این قضیه که مادر کمند با لبخونی جواب می‌داده اوایل گفته نشده بود. تازه تو قسمت ۱۷ اسمی از لب‌خونی آورده شد. من تا یکم قبل از اون پارت کاملا گیج شده بودم. و اینکه نفهمیدم این‌که مادر کمند ناشنواست چه ربطی به شنیده شدن صداش تو آتیش سوزی داره؟



لحن: توصیف دقیق، فضاسازی، شخصیت پردازی و همزاد پنداری کردن با شخصیت اصلی دست به دست هم داده بود و یه لحن خیلی خوب برای رمان ساخته بود. اگه این لحن پایدار بمونه عالی میشه.



نثر: این‌که ادبی نوشته بودی خیلی کار جالبی بود. راستش این روز ها دیگه کمتر رمانی با نثر ادبی پر طرفدار میشه. یعنی مایی که این‌جور کتاب ها رو می‌خونیم داریم منقرض میشیم. پس با این تفاسیر تو شجاع و با اعتماد به نفس هستی که قلم به دست گرفتی برای نوشتن به نثر ادبی. به عنوان یک نویسنده، مایه افتخاری!



رمانت هنوز به پایان نرسیده بود ولی من دوسش داشتم. منتظر پارت های بعدیش هستم. لطفا هیچ‌وقت دست از نوشتن بر ندار؛ قلم تو دست بعضیا به جواهر تبدیل میشه. و خب، تو یکی از اونایی!

رده بندی:طلایی

سطح:بزرگسالان



با احترام • کاربر استقلالی
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

~مَهوا ~

رمانیکی جذاب
رمانیکی
شناسه کاربر
2071
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-14
آخرین بازدید
موضوعات
31
نوشته‌ها
422
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,666
امتیازها
243
سن
21
محل سکونت
حوضِ آبی!

  • #3
به نام خدا

نقد رمان په‌ژاره(دلتنگی)

اسم: در مورد اسم رمان که در نگاه اول به نظرم خیلی عجیب اومد. ولی خب همون طور که حدس می‌زدم، این یه عبارت به زبان کردی هست. ولی با توجه به اینکه رمان داره تو کرمان اتفاق می‌افته فکر می‌کنم این یکم عجیب بود. شاید یکم بازبینی و فکر بیشتر لازم داشت.



خلاصه: خلاصه ی داستان خوب بود. خواننده رو برای خوندن داستان ترغیب می‌کرد. ولی یکم گنگ هم نوشته شده بود و شاید در نگاه اول، چیز زیادی به خواننده ارائه نده و برای کسایی که هر رمانی رو نمی‌خونن، جذاب به نظر نیاد.



شروع: شروع رمان عالی بود. از اصلی ترین رکن زندگی شخصیت اصلی شروع کرده بود. البته این‌طور که من فهمیدم. خودش هم خیلی تاکید داشت که رو نقاشی تعصب داره.



گفت و گو: تو گفت و گو های داستان، دیالوگ ها خیلی با هم فاصله داشتن. قبل از هر دیالوگ حداقل یک خط راجب حس گوینده توصیف شده بود. در نگاه اول جالب به نظر میاد؛ ولی نیست. قرار نیست هر دیالوگی یه حس جدید تو طرفی که میخواد جواب بده ایجاد کنه! گاهی باید فرصت بدی که دیالوگ ها پشت سر هم ادا بشن. (ولی نه خیلی؛ مثلا دو یا سه تا).



شخصیت پردازی: شخصیت پردازی که خیلی خوب بود. مخصوصا شخصیت اصلی. ولی یکم زیادی پیاز داغ درون‌گرا بودنش زیاد شده بود. همه‌ی درون‌گرا ها صرفا خجالتی یا با حیا نیستن! ولی با این وجود از شخصیت پردازی راضی بودم.



سیر داستان: راجب پیش رفتن داستان نمیدونم چی باید بگم. خوب بود یا بد؛ خب این‌که مکانی که قسمت جدید داره توش اتفاق می‌افته معمولا همون اول مشخص می‌شد خوب بود. ولی یه عیب هایی هم داشت. مثلا اون جایی که رفت خونه‌ی پدربزرگش درست نفهمیدم. احتمالا میخواستی پارت قبلی رو پاک کنی و اتفاق افتادن داستان خونه‌ی پدربزرگ رو دوباره بنویسی. با فصل بندی داستان و مخصوصا نام گذاری برای فصل ها هم اصلا موافق نبودم. رمانی که تیکه تیکه قسمت گذاری میشه و آنلاینه رو بهتره که فصل بندی نکنی.



توصیف فضا و رنگ ها: توصیف فضا خوب بود. اول میخوام بدونم تو نقاش نیستی؟ میدونی انقدر جزئی و زیبا بود که حتی صدای برخورد زنجیر کیف به شیشه هم ذکر شده بود. خیلی عالی بود مخصوصا توصیف تابلوی مؤسسه. بابت این موضوع بهت تبریک میگم.



محیط: توصیف محیط یکم ایراد داشت. مثلا این قضیه که مادر کمند با لبخونی جواب می‌داده اوایل گفته نشده بود. تازه تو قسمت ۱۷ اسمی از لـ*ـب‌خونی آورده شد. من تا یکم قبل از اون پارت کاملا گیج شده بودم. و اینکه نفهمیدم این‌که مادر کمند ناشنواست چه ربطی به شنیده شدن صداش تو آتیش سوزی داره؟



لحن: توصیف دقیق، فضاسازی، شخصیت پردازی و همزاد پنداری کردن با شخصیت اصلی دست به دست هم داده بود و یه لحن خیلی خوب برای رمان ساخته بود. اگه این لحن پایدار بمونه عالی میشه.



نثر: این‌که ادبی نوشته بودی خیلی کار جالبی بود. راستش این روز ها دیگه کمتر رمانی با نثر ادبی پر طرفدار میشه. یعنی مایی که این‌جور کتاب ها رو می‌خونیم داریم منقرض میشیم. پس با این تفاسیر تو شجاع و با اعتماد به نفس هستی که قلم به دست گرفتی برای نوشتن به نثر ادبی. به عنوان یک نویسنده، مایه افتخاری!



رمانت هنوز به پایان نرسیده بود ولی من دوسش داشتم. منتظر پارت های بعدیش هستم. لطفا هیچ‌وقت دست از نوشتن بر ندار؛ قلم تو دست بعضیا به جواهر تبدیل میشه. و خب، تو یکی از اونایی!

رده بندی:طلایی

سطح:بزرگسالان



با احترام • کاربر استقلالی
خسته نباشید😍
درباره‌ی اسم، من اصولا معنی اون اسم مد نظرم هستش و برای همین به ریشه‌ی اون اسم توجه نمی‌کنم.
مادر کمند هم اشاره کردم اوایلش که با زبون اشاره باهم صحبت میکنن، ولی خب خیلی کم بوده برای همین کمتر کسی متوجه شد که مادرش ناشنواست.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
923
امتیازها
308

  • #4
به نام خدا

نقد رمان په‌ژاره(دلتنگی)

اسم: در مورد اسم رمان که در نگاه اول به نظرم خیلی عجیب اومد. ولی خب همون طور که حدس می‌زدم، این یه عبارت به زبان کردی هست. ولی با توجه به اینکه رمان داره تو کرمان اتفاق می‌افته فکر می‌کنم این یکم عجیب بود. شاید یکم بازبینی و فکر بیشتر لازم داشت.



خلاصه: خلاصه ی داستان خوب بود. خواننده رو برای خوندن داستان ترغیب می‌کرد. ولی یکم گنگ هم نوشته شده بود و شاید در نگاه اول، چیز زیادی به خواننده ارائه نده و برای کسایی که هر رمانی رو نمی‌خونن، جذاب به نظر نیاد.



شروع: شروع رمان عالی بود. از اصلی ترین رکن زندگی شخصیت اصلی شروع کرده بود. البته این‌طور که من فهمیدم. خودش هم خیلی تاکید داشت که رو نقاشی تعصب داره.



گفت و گو: تو گفت و گو های داستان، دیالوگ ها خیلی با هم فاصله داشتن. قبل از هر دیالوگ حداقل یک خط راجب حس گوینده توصیف شده بود. در نگاه اول جالب به نظر میاد؛ ولی نیست. قرار نیست هر دیالوگی یه حس جدید تو طرفی که میخواد جواب بده ایجاد کنه! گاهی باید فرصت بدی که دیالوگ ها پشت سر هم ادا بشن. (ولی نه خیلی؛ مثلا دو یا سه تا).



شخصیت پردازی: شخصیت پردازی که خیلی خوب بود. مخصوصا شخصیت اصلی. ولی یکم زیادی پیاز داغ درون‌گرا بودنش زیاد شده بود. همه‌ی درون‌گرا ها صرفا خجالتی یا با حیا نیستن! ولی با این وجود از شخصیت پردازی راضی بودم.



سیر داستان: راجب پیش رفتن داستان نمیدونم چی باید بگم. خوب بود یا بد؛ خب این‌که مکانی که قسمت جدید داره توش اتفاق می‌افته معمولا همون اول مشخص می‌شد خوب بود. ولی یه عیب هایی هم داشت. مثلا اون جایی که رفت خونه‌ی پدربزرگش درست نفهمیدم. احتمالا میخواستی پارت قبلی رو پاک کنی و اتفاق افتادن داستان خونه‌ی پدربزرگ رو دوباره بنویسی. با فصل بندی داستان و مخصوصا نام گذاری برای فصل ها هم اصلا موافق نبودم. رمانی که تیکه تیکه قسمت گذاری میشه و آنلاینه رو بهتره که فصل بندی نکنی.



توصیف فضا و رنگ ها: توصیف فضا خوب بود. اول میخوام بدونم تو نقاش نیستی؟ میدونی انقدر جزئی و زیبا بود که حتی صدای برخورد زنجیر کیف به شیشه هم ذکر شده بود. خیلی عالی بود مخصوصا توصیف تابلوی مؤسسه. بابت این موضوع بهت تبریک میگم.



محیط: توصیف محیط یکم ایراد داشت. مثلا این قضیه که مادر کمند با لبخونی جواب می‌داده اوایل گفته نشده بود. تازه تو قسمت ۱۷ اسمی از لـ*ـب‌خونی آورده شد. من تا یکم قبل از اون پارت کاملا گیج شده بودم. و اینکه نفهمیدم این‌که مادر کمند ناشنواست چه ربطی به شنیده شدن صداش تو آتیش سوزی داره؟



لحن: توصیف دقیق، فضاسازی، شخصیت پردازی و همزاد پنداری کردن با شخصیت اصلی دست به دست هم داده بود و یه لحن خیلی خوب برای رمان ساخته بود. اگه این لحن پایدار بمونه عالی میشه.



نثر: این‌که ادبی نوشته بودی خیلی کار جالبی بود. راستش این روز ها دیگه کمتر رمانی با نثر ادبی پر طرفدار میشه. یعنی مایی که این‌جور کتاب ها رو می‌خونیم داریم منقرض میشیم. پس با این تفاسیر تو شجاع و با اعتماد به نفس هستی که قلم به دست گرفتی برای نوشتن به نثر ادبی. به عنوان یک نویسنده، مایه افتخاری!



رمانت هنوز به پایان نرسیده بود ولی من دوسش داشتم. منتظر پارت های بعدیش هستم. لطفا هیچ‌وقت دست از نوشتن بر ندار؛ قلم تو دست بعضیا به جواهر تبدیل میشه. و خب، تو یکی از اونایی!

رده بندی:طلایی

سطح:جوانان، بزرگسالان



با احترام • کاربر استقلالی
نویسنده: @MoOn!
منتقد: @استقلالی

اختصاصی: نیست
سطح: طلایی
رده سنی: جوانان، بزرگسالان

@N O.o R
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,755
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,070
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #5
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین