Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 448
- نوشتهها
- 1,864
- راهحلها
- 21
- پسندها
- 20,685
- امتیازها
- 613
- محل سکونت
- او (":
«من» اولین فیلم سهیل بیرقی است. این فیلم در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو اکران شد و بهنوش بختیاری و امیر جدیدی به خاطر این فیلم نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگری شدند.
خلاصه داستان: آذر میرزایی (با بازی لیلا حاتمی) زنی است با روحیات مردانه که تا حدی سادیسم دارد. او مشتریانی دارد که سراغ او میآیند و از او میخواهند تا کارهای نشدنی را برایشان ممکن کند. آذر میداند که تحت تعقیب است اما نمیداند از طرف چه کسی...
فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول میگیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمیشود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقشاش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان میآورد و در قبالش مبلغی پول دریافت میکند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل میدهند که در عین خاص و منحصربهفرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر میدهد تعلیقی در داستان ایجاد میکند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.
آذر بی مهابا دست به عمل میزند، از هیچکس نمیترسد و طغیانگر است و هوشمندانه مأموریتهایی را که به عهدهاش است انجام میدهد بی آنکه خطر چندانی او را تهدید کند. او زرنگ است، چند خانه دارد، با اینکه هیچ از ساز زدن نمیداند موسیقی تدریس میکند درست شبیه به همان بلایی که سر بعضی از مشتریانش میآورد. او رسماً یک دلال است. تواناییها و ارتباطهایی دارد تا خلافهای کوچکی انجام دهد اما بیش و پیش از همه اینها یک دلال تمام عیار است. از نظر شخصیتی سادیسم دارد و تحمل ندارد کسی به او امر و نهی کند. یاغی است و از مشتریانش فقط بله میخواهد. جالب است که مشتریانش هم به دنبال همین بله گفتن هستند. اما آنچه که تمام این معادلات را به هم میریزد و تحلیل شخصیت را سخت و پیچیده میکند به ایجاز فیلمنامه باز میگردد. فیلمنامه نویس احتیاجی ندیده است که گذشته چندانی برای شخصیتهای فیلمش به مخاطب بدهد. گویی داستان در همان لحظه آغازین فیلم شروع شده است. هیچ شناختِ مشخصی نمیتوان از شخصیتهای فرعی داستان پیدا کرد. آنها با توجه به ظاهرشان به تیپهایی شبیه هستند که چند ویژگی مختصر دارند که با استفاده از همان چند ویژگی روند داستان را پیش میبرند. تیپسازی لزوماً اشتباه نیست بلکه در یک فیلمنامه شخصیت محور کارکرد درستی هم دارد به شرطی که نویسنده بتواند شخصیتِ محوری داستان خود را بیش از دیگران تعریف کند. اما آذر میرزایی را بسیار کم میتوان شناخت. ویژگیها و خصیصههای زیادی از شخصیتش به مخاطب داده میشود اما اگر چشمهایمان را ببندیم به سختی میتوانیم آذر را به عنوان یک شخصیت واقعی در جهان داستان تصور کنیم. او ناقص است. مجموعهای است از چند ویژگی خاص و خاص که او را جذاب میکند اما در سطح تیپ نگه میدارد.
فیلمنامه فیلم «من» بر اساس تعلیق جلو میرود. از همان ابتدای داستان، آذر روبروی کسی نشسته که او را بازخواست و تهدید میکند. سوالی که برای مخاطب ایجاد میشودآن است که او کیست. این سوال تا انتهای داستان هم جواب داده نمیشود. در ادامه خرده داستانهایی که آذر درگیر آن است همگی به صورت مجهول آغاز میشود و مخاطب را برای ادامه داستان تشنه نگه میدارد. این شکل روایت مبتنی بر تعلیق علاوه بر آنکه در مجموعه روایت فیلم حکمفرما است در سکانسهای فیلم نیز به شکل مجزا اعمال شده است. برای مثال یکی از جذابترین سکانسهای فیلم که بر اساس تعلیق نوشته شده جایی است که آذر میخواهد اطلاعات افغانیها را به دست مغازهداری بدهد تا پاسپورتهای آنها را آماده کند. در ابتدا آذر در مغازه چرخ میزند و اضطراب دارد. فیلمساز هوشمندانه در پشت صحنه او چند مرد را که یونیفرم آبی پوشیدهاند قرار داده تا توهم آنکه کسی آذر را تعقیب میکند پیش بیاید. در ادامه آذر کارتهای موسیقیاش را که اسامی افغانیها روی آنها نوشته شده است به مغازهدار میدهد و میرود. لحظه گره گشایی سکانس درست زمانی است که آذر رفته و در یک نمای بسته کارتها را میبینیم که اطلاعاتی روی آنها نوشته شده است. سکانسی که با تعلیق آغاز شده بود در نهایت با هوشمندی کاراکتر و در عین حال فیلمساز گرهگشایی میشود و مخاطب کاملاً عقبتر از شخصیتهای داستان با واقعیت مواجه میشود. این شکل روایت روح حاکم بر فیلمنامه «من» است. فیلمساز اطلاعات کمی به مخاطب میدهد و با این خساست در بیان داستان تعلیقی میسازد که فیلم را تا انتها دیدنی میکند. اما در پایان انتظار مخاطب را به اندازه کافی برآورده نمیکند. چرا که مشکلاتی که برای شخصیت اصلی در فیلمنامه ایجاد شده است پله پله افزایش پیدا نمیکند.
خلاصه داستان: آذر میرزایی (با بازی لیلا حاتمی) زنی است با روحیات مردانه که تا حدی سادیسم دارد. او مشتریانی دارد که سراغ او میآیند و از او میخواهند تا کارهای نشدنی را برایشان ممکن کند. آذر میداند که تحت تعقیب است اما نمیداند از طرف چه کسی...
فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول میگیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمیشود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقشاش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان میآورد و در قبالش مبلغی پول دریافت میکند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل میدهند که در عین خاص و منحصربهفرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر میدهد تعلیقی در داستان ایجاد میکند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.
فیلمنامه فیلم «من» بر اساس تعلیق جلو میرود. از همان ابتدای داستان، آذر روبروی کسی نشسته که او را بازخواست و تهدید میکند. سوالی که برای مخاطب ایجاد میشودآن است که او کیست. این سوال تا انتهای داستان هم جواب داده نمیشود. در ادامه خرده داستانهایی که آذر درگیر آن است همگی به صورت مجهول آغاز میشود و مخاطب را برای ادامه داستان تشنه نگه میدارد. این شکل روایت مبتنی بر تعلیق علاوه بر آنکه در مجموعه روایت فیلم حکمفرما است در سکانسهای فیلم نیز به شکل مجزا اعمال شده است. برای مثال یکی از جذابترین سکانسهای فیلم که بر اساس تعلیق نوشته شده جایی است که آذر میخواهد اطلاعات افغانیها را به دست مغازهداری بدهد تا پاسپورتهای آنها را آماده کند. در ابتدا آذر در مغازه چرخ میزند و اضطراب دارد. فیلمساز هوشمندانه در پشت صحنه او چند مرد را که یونیفرم آبی پوشیدهاند قرار داده تا توهم آنکه کسی آذر را تعقیب میکند پیش بیاید. در ادامه آذر کارتهای موسیقیاش را که اسامی افغانیها روی آنها نوشته شده است به مغازهدار میدهد و میرود. لحظه گره گشایی سکانس درست زمانی است که آذر رفته و در یک نمای بسته کارتها را میبینیم که اطلاعاتی روی آنها نوشته شده است. سکانسی که با تعلیق آغاز شده بود در نهایت با هوشمندی کاراکتر و در عین حال فیلمساز گرهگشایی میشود و مخاطب کاملاً عقبتر از شخصیتهای داستان با واقعیت مواجه میشود. این شکل روایت روح حاکم بر فیلمنامه «من» است. فیلمساز اطلاعات کمی به مخاطب میدهد و با این خساست در بیان داستان تعلیقی میسازد که فیلم را تا انتها دیدنی میکند. اما در پایان انتظار مخاطب را به اندازه کافی برآورده نمیکند. چرا که مشکلاتی که برای شخصیت اصلی در فیلمنامه ایجاد شده است پله پله افزایش پیدا نمیکند.
نام موضوع : نقد و بررسی فیلم من
دسته : سینما و تئاتر