. . .

معرفی معرفی کتاب یک ازدواج آمریکایی | تایاری جونز

تالار متفرقه ادبیات

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1
معرفی کتاب یک ازدواج آمریکایی
یک ازدواج آمریکایی چهارمین اثر تایاری جونز است که در سال ۲۰۱۸ در امریکا به چاپ رسید و همان سال برگزیده باشگاه کتاب اپرا شد و جایزه ادبیات داستانی زنان را هم نصیب نویسنده‌اش کرد.

خلاصه کتاب یک ازدواج آمریکایی
روی با سلستیال ازدواج کرده است آنها که در آتلانتا زندگی می‌کنند، می‌خواهند به یک دیدن خانواده روی در ایالتی دیگر بروند. زوج جوان شب را در متلی می‌گذرانند و روی حقیقتی را درباره خانواده‌اش به سلستیال می‌گوید. این موضوع که برای سلستیال سنگین است باعث مشاجره آنها می‌شود. روی برای تمدد اعصاب از اتاق بیرون می‌رود و همان شب به اشتباه به جرم دست داشتن در اذیت و آزار و ت×جـ×ـا×و×ز× به یک زن، دستگیر می‌شود، دادگاه او را به۱۲ سال زندان محکوم می‌کند و این مسئله زندگی زوج جوان را دچار چالش‌های جدی می‌کند.

بخش عمده داستان یک ازدواج آمریکایی نامه‌های میان روی و سلستیال است. نامه‌هایی عاشقانه که به تدریج سردتر و سردتر می‌شوند.
جونز در انجمن رمان نویسی رمانیک ازدواج آمریکایی هم وضعیت نابسامان خانواده‌هایی را که به دلیل اشتباه سیستم قضایی آمریکا دچار مشکل شده‌اند، روایت می‌کند و هم آسیب‌های یک رابطه عاشقانه را به زیبایی و با جزئیات به تصویر می‌کشد.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #2
درباره تایاری جونز
تایاری جونز نویسنده رنگین‌پوست آمریکایی است که ۴۸ سال سن دارد و چهار کتاب با نام‌های رفتن از اتلانتا، ناگفته، گنجشک نقره‌ای و یک ازدواج آمریکایی نوشته است. او اکنون در دانشگاه ایموری مشغول به تدریس است.

جملاتی از کتاب یک ازدواج آمریکایی
نمیخواهم بگویم که در زندگی زناشویی‌مان یک فرشته بودم. به قول معروف، اشتباهات رخ می‌دهند و احساسات خراب می‌شوند، درست مثل زمانی که سلستیال رسید خرید دو هدیه‌ی خاص به غیر از آن هدیه‌ای که من برای تولدش به او داده بودم را پیدا کرد. او اصلا عصبانی نشد اما اتفاقی بود که افتاد. گفتم:" سلستیال، من هیچ کس رو به جز تو دوست ندارم." اما این نمیتوانست توضیحی برای تکه کاغذی که در دست داشت باشد، البته من حقیقت محض را گفتم اما شک دارم که او واقعا این را درک کرده باشد.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین