. . .

معرفی معرفی کتاب قتل عمد؟/ فردریک دار

تالار متفرقه ادبیات
ژانر اثر
  1. معمایی

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #1
نام کتاب: قتل عمد؟
نویسنده: فردریک دار
ترجمه: عباس آگاهی
انتشارات: جهان کتاب

خلاصه کتاب: از چهار سال پیش، برنار به دوست ثروتمندش استفان بدهکار بود. بدهی او بابت وام‌هایی که گرفته بود و بهره و جریمه دیرکردشان رقم چشمگیری می‌شد. استفان رفتار پر تفرعنی داشت و او را به خاطر بی کفایتی و شکست پیاپی در کار و زندگیش تحقیر می‌کرد. برنار مصمم بود که به هر قیمت به این وضعیت پایان دهد. او می‌خواست از مرزهای محقر زندگی سرکوب‌شده‌اش گامی فراتر بگذارد. پس دست به کار دسیسه‌ای شیطانی شد.
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #2
یادداشت مترجم:
از فردریک دار، آثار دیگری نیز در مجموعه نقاب، تقدیم علاقه‌مندان شده است. در اینجا نیازی به معرفی این نویسنده توانای فرانسوی نیست. او عنوان اصلی کتاب را (( تویی که زندگی می‌کردی )) گذاشته و (( قتل عمد؟ )) را عنوان دوم قرار داده است. ما (( قتل عمد؟ )) را برگزیدیم.
امید آنکه این (( دسیسه چینی )) شیطانی را، که دار، استادانه به نمایش می‌گذارد، پذیرا باشید.

عباس آگاهی
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #3
پیشنهادم اینه که کتاب‌های فردریک دار رو بخونین، مخصوصا اونایی که به کتابهای جنایی و معمایی علاقه دارن. داستان‌های دار اون‌قدر خوب، جذاب و پرتعلیقن که وقتی شروع می‌کنی به خوندنشون دلت نمیاد یه لحظه هم بذاریشون کنار.
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
105
نوشته‌ها
1,547
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,486
امتیازها
650

  • #4
قسمتی از کتاب:

قسمتی از کتاب:
بلند شدم تا او را ببوسم. سرش را بین دو دست گرفتم و گفتم:
« سیلوی، حالا که من مرد از دست رفته‌ای هستم، بذارید بهتون بگم که دوستتون دارم! و منو ببخشید! »
ناگهان قطرات اشک، انگار فشاری پشت آن‌ها باشد، از چشم‌هایش بیرون جهیدند... آنها را دیدم که به روی چهره معصوم و دستخوش هیجانش مارپیچ فرومی‌افتند.
به شکلی دور از انتظار، شنیدم که با آرواره‌هایی منقبض گفت:
« نمیذارم بمیرید... »
انتظار بیشتری نمی‌توانستم از او داشته باشم. او خیلی صاف، بی‌آنکه به عقب برگردد، از سلولم خارج شد... و فکر کنم بی‌آنکه اشک‌هایش را خشک کند!
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین