. . .

نقد و بررسی معرفی و نقد دلنوشته و از خدایی که غافل بودم | هدیه قلی زاده

تالار نقد خوانندگان آثار

elh_am

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
7
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
آخرین بازدید
موضوعات
51
نوشته‌ها
469
راه‌حل‌ها
10
پسندها
2,010
امتیازها
207
محل سکونت
یه جای خوب!

  • #1


*به نام نوازنده‌ی زندگی*

نام دلنوشته: و از خدايی که غافل بودم!

نام دل‌نويس: هديه قلی زاده اميری 7-Hediye
ژانر: تراژدی، عاشقانه
مقدمه: در جهانی پا نهادم و قدم برداشتم که ميلياردها انسان در آن قبل و بعد از من اقامت داشته‌اند. جهانی که وسعت و بزرگی زيادی دارد. جهانی که از وسعت خودش هيچ‌گاه مغرور نشد و با استقبال گرمی، همه‌ی ما را‌ در آغوشش پذيرفت، آغوشی گرم‌تر از آفتاب سوزان! اما چرا تعدادی از ما، گرمی آن را احساس نکرديم؟ آيا گرمی جهان همان خوشبختی ما در دنياست؟ نمی‌دانم! سرگردانم! به راستی دنيا و جهان عجيبی است. آری! گاهی جهان کوچک است و ما‌ گاهی‌ آن‌قدر در نزديک هم هستيم که وسعت و بزرگی خدا،‌ مهم‌تر از آن‌ جهان را به سادگی زير سوال می‌بريم. هزاران بار پشت سر هم نفرت ديديم؛ عشق ديديم؛ خيانت ديديم؛ اعتماد واقعی ديديم و صدها هزار بار هم درد کشيديم؛ تحقير شدیم اما به دليل آن‌که... .


لینک؛ تمام شده - دلنوشته و از خدایی که غافل بودم | هدیه کاربر انجمن رمانیک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

elh_am

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
7
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
آخرین بازدید
موضوعات
51
نوشته‌ها
469
راه‌حل‌ها
10
پسندها
2,010
امتیازها
207
محل سکونت
یه جای خوب!

  • #2
با سلام خدمت نويسنده گرامي🌹
نقد دلنوشته "و از خدايي که غافل بودم"
اميدوارم اين نقد مفيد، و در جهت موفقيت روزافزون شما واقع شود🥀
@_Arah_
عنوان:
نام دل‌نوشته، باید طوری انتخاب شود که در نگاه اول یک کشش در خواننده ایجاد کند که خواننده دوست داشته باشد آن را بخواند. در زبان ساده‌تر، عنوان باید گیرا باشد. عنوان شما، جمله‌وار است و ترکیبی. نه می‌توان گفت نام جدید است و نه غیرقابل قبول. کلمات «خدا» و «غافل» را خیلی مشاهده کرده‌ایم و این ترکیب شما را کلیشه‌ای می‌کند. پس نام جدید و بکر نیست. بهتر است عنوان، جمله‌وار نباشد.
نام دلنوشته، نشانگر این است که نویسنده می خواهد به خواننده بفهاند از خدایش بی‌خبر بوده و معجزه و شگفتی‌های او را ندیده. غافل، به معنی بی‌خبری و نادانی است. پس نام دلنوشته یعنی بی‌خبری از خداوند. نام تا حدودی قابل قبول است، اما بهتر است ترکیبی نو تر بسازید، یا از تک کلمه استفاده شود.


مقدمه:
مقدمه دلنوشته، نشانگر این است که نویسنده می‌خواهد از شگفتی و بزرگی جهان بگوید. از تعجب برانگیزی آن و مهربانی خداوند. از جهانی بزرگ و حیرت انگیز. مقدمه، چکیده‌ای از دلنوشته است و تا حدودی سبک دلنوشته را به خواننده می‌فهماند که سبک، درمورد بزرگی و بخشش خداوند است. مقدمه کمی گنگ است و فعل‌ها، باهمدیگر قاطی شده‌اند. بهتر است متنی روان‌تر بنویسید تا خواننده بیشتر جذب شود. نکته منفی: بلندی آن و گنگ بودنش. نکته مثبت: آشنایی خواننده با دلنوشته و سبک جدید آن.

ژانر:
ژانرها به ترتيب، تراژدي و عاشقانه برگزيده شده بودند. محوريت دلنوشته درباره عشق وسيع آدمي به خداوند است و بهتر است ابتدا ژانر عاشقانه و بعد از آن ژانر تراژدي را نام ببريد. هرچند که اثر در متن اثر، ژانر تراژدي به خوبي حس نمي شود؛ آثاري که ژانر تراژدي را در خود جاي مي‌دهند، سراسر غم و اندوه هستند ولي در اين اثر، تحسر و حزن زيادي هويدا نبود.

جلد:
جلد را مي توان تا حد اندکي به ژانر مرتبط کرد، آن هم عاشقانه. با توجه به اينکه ژانر عاشقانه در اين نوشته بيانگر عشق هاي انساني نبود و عشق انسان به خداوند بود، عکس جلد کمي ضعيف جلوه مي کند؛ و با ژانر تراژدي نيز، همخواني ندارد چرا که عکس هاي سياه و سفيد براي طراحي جلد آثاري با تراژدي قالب، مناسب تر هستند

آرايه هاي ادبي:
متاسفانه در اين اثر، از آرايه هاي زيادي استفاده نشده بود و صرفا به بافت ادبي، بسنده شده بود. در اينجا هم ژانرها مشکل آفرين شدند. اثري که ژانر عاشقانه و تراژدي را دربرمي گيرد، بايد سراسر استعاره و تشبيه و ايهام باشد. با اين وجود، سير داستان توانايي اين را دارد که با اندکي تفکر، آرايه ها را نيز در خود جاي دهد.

اندازه پارت‌ها:
اندازه پارت ها مناسب بودند و تقريبا برابري مي‌کردند. از جهتي خواننده را خسته نمي کردند و در کنار آن، توصيفات را به خوبي انتقال مي دانند. از اين لحاظ به خوبي عمل کرده ايد

سير:
سير دلنوشته مناسب بود و رخدادها به خوبي تجزيه و تحليل شده بودند. با اين حال، با گنجاندن آرايه ها، مي توانستيد سير را کندتر و مناسب تر سازيد

زاويه ديد:
زاويه ديد اول شخص مفرد بود و به خوبي انتخاب شده بود. زيرا که دلنوشته بيشتر حالت دردودل با خداوند را داشت و از اين جهت مناسب و به جا بود

ساختمان:
در نوشتن دل‌نوشته، ساختمان آن خیلی مهم است. طوری‌ که اگر یک قسمت از آن درست پیش نرود، کل آن ناقص می‌شود. در نوشته‌های شما، پایانی دیده نمی‌شد. نیمی از متن را در یک پست، و نیم دیگر آن را در پست بعدی ادامه می‌دادید. نه پایانی معلوم بود در پست‌ها و نه مفهومی. اما باید تا آخر آن را خواند که مفهوم دلنوشته را فهمید و پیگیر آن باید بود. متن شما، ادبی بود؛ اما گاهی نظم ساختمان بهم می‌خورد و بار ادبی از بین می‌رفت. مثال:
«نمی دونم ..دنبال راه نجاتی برای اين مخمصه
بودم..روز شب ،شب و روز به دنبال چيز ندانسته می گشتم ..اما هدفم چه بود؟...همان چيزی
که دنبالش می گشتم با من بود و من با او اما هرچه بود، من از او دور بودم»


نمی‌دونم؟! در این‌جا، این جمله محاوره در ذوق می‌زد و باعث می‌شد ساختمان از هم بپاشد. بهتر است شروعی ترغیب کننده و پایانی مفهومی و متنی یک‌پارچه برای ساختمان در نظر بگیرید.

نمی‌دانم...
دنبال راه نجاتی برای اين مخمصه بودم،
روز و شب، شب و روز...
به دنبال چيز ندانسته می گشتم...
اما هدفم چه بود؟
همان چيزی که به دنبالش می گشتم با من بود و من با او اما هرچه بود، من از او دور بودم»

توصیف حس و انتقال حس:
در این بخش، نویسنده باید آنقدر هوشمندانه عمل کند که خواننده غرق متن شود و تا آخر، دست از خواندن آن نکشد. نویسنده در این بخش، متوسط عمل کرده بود. نه آن‌قدر حرفه‌ای که متن به آسانی به خواننده انتقال داده شود و نه آن‌قدر ضعیف که به دل زده شود. آرایه‌ها ضعیف به کار گرفته شده بودن و حتی کار داشتن. و این از جذابیت متن کاسته می‌کرد. اما در این متن:
«در زندگی آنقدر غرق در کارهای روزمره ام ميشدم چراکه تو ديگر برايم ذره ايی ارزش
نداشتی!
با شکست های کوچک، نااميد از خودم ولعنت بر جهان می کردم
درک حرفايی را که بايد گفت يا که حس کرد را هيچوقت نفهميدم همچو وقتی گفتند
خدا را بايد حس کرد!» حس به خوبی حس می‌شد. حس پشیمانی از نادیده گرفتن بزرگی خداوند و بی ارزش کردن آن. در این متن، حس غم، اندوه و پشیمانی حس می‌شد و آرایه به کار رفته بود، اما خب ضعیف بود. بهتر است روی این بخش کار کنید و توصیفتان صرف کلمات نباشد، بلکه واژه‌ها را به بازی بگیرید و البته در بیشتر متن‌ها این امر رعایت شده بود.


انتخاب واژگان:
اگر ما واژ‌ه‌های جدید و نو استفاده کنیم، خواننده متن را نو می‌بیند و به مهارت نویسنده می‌برد که تا چه حد به دایره‌لغات مسلط است. متاسفانه در این بخش شما ضعیف عمل کرده بودید و از واژگانی بسیار سطحی استفاده کرده بودید. واژه‌هایی که ما همیشه آن‌ها را مشاهده می‌کنیم و جذابیت برای ما ندارند. بهتر است از مترداف‌های آن‌ها استفاده شود که متن نو شود. مثال:
«شک...شک و نيرنگ..شک و بی اعتمادی..و در آخر شک و دورغ»
چندین بار کلمه شک، تکرار شده بود و تا این همه مترادف و کلمه نو تر هست، چرا از تکرار کلمات استفاده کنیم که به دل بزند؟

«شک...شک و نيرنگ.. تردید و بی اعتمادی..و در آخر دو دلی و دورغ»
خب در اینجا متن جذابتر میشود چرا که از مترادف ها استفاده کرده‌ایم و متن نو شده. در آخر، بهتر است از واژگانی جدید استفاده کنید که متن شما جذاب باشد.

هدف:
هدف بصورت کلي نزديک تر کردن خواننده به خداوند بود و در تمامي پارت ها، دوري معنوي انسانها از خداوند بيان شده و نهي شده بود و سعي بر بوجود آوردن احساس قلبي در ميان خواننده و خداوند بود... هدف مناسب بود و به خوبي به آن پرداخته شده بود هرچند که در هر پارت تکراري جلوه مي کرد و مي توانستيد از جنبه هاي مختلف به آن بپردازيد

نکات اخلاقي:
مشکلي ديده نشد و مغايرتي با قوانين جمهوري اسلامي ايران وجود نداشت

حالت کلي دلنوشته:
دلنوشته بصورت کامل در دريايي از احساسات غرق شده بود و مشخص بود با با علاقه قلبي نوشته شده و اين موضوع به جذابيت آن افزوده بود. جمله "آنچه از دل بر آيد، لاجرم بر دل نشيند" در اينجا به خوبي صدق مي کرد و دل نشين بود. علاوه بر آن هدف دلنوشته(که در بالا گفته شد)را در خود جاي داده و باعث تأمل در موضوع مي شد

نگارش:
نگارش مانند اسکلت‌بندی ساختمان است و هرچه بی‌نقص و بی‌ایراد باشد، ساختمان زیباتر جلوه می‌کند. متاسفانه، در این بخش بسیار بسیار ضعیف عمل شده بود و هیچ یک از اصول نگارش رعایت نشده بود!

راست درست و چپ غلط:
نمی‌دونم/نمی دونم
بغض/بقض
هربار/هر بار
می‌گشتم/ می گشتم... میگشتم
بی‌توجه/بی توجه
نکشیده‌اند/نکشیده اند
و... عدم رعایت نیم‌فاصله.


غلط:
نمی دونم ..دنبال راه نجاتی برای اين مخمصه
بودم..روز شب ،شب و روز به دنبال چيز ندانسته می گشتم ..اما هدفم چه بود؟...همان چيزی
که دنبالش می گشتم با من بود و من با او اما هرچه بود، من از او دور بودم.»

درست:
«نمی‌دونم...
دنبال راه نجاتی برای اين مخمصه بودم،
روز شب،
شب و روز...
به دنبال چيز ندانسته می‌گشتم ...
اما هدفم چه بود؟
همان چيزی که دنبالش می‌گشتم با من بود و من با او اما هرچه بود،
من از او دور بودم!»

غلط:
«به آسانی خودمان را از حقيقت فاصله داديم و خود راهمچو آبی که از شيربر پايين سقوط می
کند ،پايين آمديم و خود را به پايين رسانديم و مدتی بعد طلب بالی کرديم که با آن همچو
پروانه ايی خود را به بالا برسانيم اما برايمان رويايی دست نيفاتنی و غريبی و غريب تری
شد.با ترديد،بی يقين همچو شعمی سوختيم و خاکستر شديم ،هر چه تلاشو فکر می کرديم نه
خبری از بال بود و نه شمعی نو! اما چرا..چرا...؟!»

درست:
«به آسانی خودمان را از حقيقت فاصله داديم و خود را همچو آبی که از شيربر پايين سقوط می‌کند،
پايين آمديم و خود را به پايين رسانديم و مدتی بعد طلب بالی کرديم که با آن همچو پروانه‌ايی خود را به بالا برسانيم،
اما برايمان رويايی دست نيفاتنی و غريبی و غريب‌تری
شد...
با ترديد،
بی‌يقين همچو شمعی سوختيم و خاکستر شديم...
هر چه تلاش و فکر می‌کرديم نه خبری از بال بود و نه شمعب نو!
اما چرا...چرا...؟!»


@هدیه زندگی

با تشکر از نقدکننده‌ی عزیز⚘

با تشکر| مدیر منتقدان
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین