سلام
نویسندهی عزیز آرمیتا. روزتون بخیر. ممنون میشیم بیوگرافی مختصری از خودتون ارائه کنید.
من متولد 1388 هفت مردادم و درحال حاضر شانزده سالمه. اسممو که میدونین فامیلیمم حسینی.
۱. از چه سنی متوجه شدید قلم خوبی دارید و میتونید
نویسندهی خوبی باشید؟ جرقهی آغاز
نویسندگی برای شما چه چیزی بود؟
راستش متوجه نشدم که قلم خوبی دارم، متوجه شدم تخیل خوبی دارم و میتونم
نویسنده خوبی بشم. درواقع من تو سن یازده و دوازده سالگی برای خودم
داستان میساختم و بازیش میکردم مثل یک جور
فیلمنامه. ولی همشون یهویی و فل بداهه بودن یک روز بابام اومد بهم گفت به جای اینکه اینطوری نقش بازی کنی واسه
داستان هات، بیا برو
انجمن رمان نویسی و اونارو بنویس. من اول توی کانال تلگرامم شروع کردم به نوشتن که قلمم خیلی خیلی خیلی خیلی بد بود. ولی بعد رفتم
انجمن نویسندگی چندبار خلاصه ارسال کردم و رمانم رو رد کردن، باز ارسال کردم، باز رد کردن. تا اینکه
رمان های بقیه رو خوندم و متوجه شدم چطور باید بنویسم اون موقع بود که رمانم تایید شد و شروع کردم به نوشتن اولین رمانم یعنی من فرق دارم. (میشه گفت جرقه من پدرم بود)
۲. اولین اثرتون روی
سایتهای
نویسندگی منتشر شده؟ چه زمانی؟
بله اولین اثرم من فرق دارم راجع به یک دختر خواننده بود که من وقتی چهارده سالم بود متنشر شد.
۳. چند اثر تا به حالا دارید؟ (شامل
شعر،
دلنوشته،
رمان،
داستان،
فن فیکشن،
فیلمنامه/
نمایشنامه)
ده تا
رمان کامل شده دارم با یک
رمان درحال
تایپ و یک
داستان درحال
تایپ. و هفت تا
دلنوشته دارم که همشون تموم شدن
۴. اثر چاپ شدهای دارید؟ نام و نوع اثر و انتشاراتی مذکور رد ذکر میکنید؟ اگر خیر، قصد چاپ اثری رو دارید؟
اره چراکه نه اما نمیخوام تو ایران چاچ کنم. دوست ندارم کل رمانم سانسور و تیکه پاره بشه هرچند صحبنه خاصیم نداره ولی درهرحال نمیخوام دست به رمانم زده بشه.
۵. کسی رو به عنوان اسطوره برای نوشتن و
نویسندگی توی ذهنتون دارید؟
نویسنده هری پاتر. معمولا
رمان های تخیلی جذابی مینویسه و در سبک تخیلی الگوی منه.
۶. همه میدونیم نویسندگان بزرگ، قبل از اینکه
نویسندهی خوبی باشند، خوانندهی خوبی هستن! خیلی کتاب میخونید؟
بله خیلی زیاد. من علاقه زیادی به خوندن
رمان و کتاب دارم. اما خب نه هر رمانی. انگار وقتی نمیخونم نمیتونم بنویسم، انگیزم رو از دست میدم، نوشتن مثل داروی انرژی بخش برای نوشتنمه. و من عاشق خوندنم و درحال حاضر
رمان در امتداد باران رو میخونم.
۷. نظرکلیتون در بارهی
نویسندگی چیه؟
نویسندگی یک
هنر خاصه. شاید خیلیا بگن این که چیزی نیست منم بلدم بنویسم، بله درسته خیلیا میتونن بنویسن ولی خیلیا
نویسنده نیستن.
نویسندگی یعنی خالق بودن، خالق یک جهان، یک
رمان، و این خیلی با ارزشه. کسی که این رو درک نکنه و صرفا الکی بنویسه،
نویسنده نیست.
نویسنده باید با کارکترهاش ارتباط برقرار کنه، باید اونارو، احساساتشون رو، خواستنشون رو، جدی و واقعی در نظر بگیره. تصور کنه خودش توی رمانه و اون کارکتره در همون موقعیت و از خدا چی میخواد در اون لجظه؟ خدایی که همون
نویسنده به حساب میاد.
نویسندگی یک چیز با ارزشه!
۸. انگیزهای برای نوشتن دارید یا صرفاً علاقهست؟
هردو. هم بهش علاقه دارم، هم انگیزه. دوست دارم به چیزایی توش برسم که تو دنیای واقعی ندارم. امم نمیدونم دنیای واقعی زیادی تلخه، زیادی سخته، من دارم از این دنیای بی رحم توسط نوشته هام فرار میکنم. و باید بگم که خیلیا
رمان درام دارن براساس واقعیت مینویسن اما من
رمان تراژدی و درام ندارم، قصد ندارم زندگی تلخی این دنیارو تو رمانمم تجربه کنم. ولی همش گل و بلبلم نیست. سختی داره ولی نه در حدی که کارکتر بدبخت بمیره میگذرن... من مشکلاتو برای کارکترام حل میکنم.
۹. میدونیم هر اثری و هر کاری، بازخورد مثبت و منفی داره. کدوم اثرتون احساس میکنید بازخورد مثبت بیشتری داره؟
خودمم هنوز نمیدونم چرا ولی
رمان (دختری در لباس یک پسر) کلی بازدید خورد بعد از دو روز که رو
سایت بود و کلیم بازخورد مثبت داشت. این
رمان راجع به دختر فوتبالیستی بود که وارد تیم پسرانه میشه و وقتی به مسابقات کشوری میرسه و کلا تیمشون برنده میشه، اعلام میکنه که دختره. خب یکمم تخیلیه که تا حالا لو نرفته ولی با استفاده از اون
رمان از سیستم انتقاد کردم. که چرا دخترا به اندازه پسرا دیده نمیشن؟ کسی بهشون اهمیت نمیده؟ انقدر نابرابری برای چیه؟ واقعا با فوتبال بازی کردن دخترا پسرا گمراه میشن که هیچ اهمیتی به دخترا در این عرصه نمیدن؟ چرا همه چیز مخصوص پسراس؟ درکل با اون دید خاص
رمان رو نوشتم و انتقاد کردم. بازخورد مثبتم خیلی خیلی زیاد داشت، البته ژویینم بازخورد مثبت داشت اما نه به اندازه اون
۱۰. همه نویسندگان
نقد میشن؛ مهم اینه که اون
نقد سازنده باشه و ازش درس بگیریم. سازنده ترین
نقد در مورد قلمتون چی بوده؟
خب شخص خاصی از من
نقد خاصی نکرد که به دردم بخوره. خودم خودمو
نقد کردم و گفتم ارمیتا چرا توصیفت ضعیفه؟ چرا همش دیالوگ مینویسی؟ تو اصلا
نویسنده نیستی دیگه ننویس. ولی چون علاقه داشتم بازم نوشتم و بازم ادامه دادم. من همیشه و همیشه از خودم، از قلمم، ناراضیم. حس میکنم یک چیزی کمه، هنوز عالی نشدم. با اینکه خیلی پیشرفت کردم و بازم میکنم، اما هیچ وقت راضی نیستم. حس میکنم بهترین
نویسنده هم که بشم باز پیش خودم شرمندم.
۱۱. به
نویسندههایی که مبتدی هستن و تازه شروع به نوشتن کردن، چه پیشنهادی میدید؟
ناامید نشن هیچ وقت، ناامیدی پایان هرکاریه. بدونن هیچ دانشمندی از وقتی به دنیا اومده دانشمند نبوده، هیچ
نویسنده ای هم از اول عالی نمینوشته. ادامه بدن... چون بالاخره به نتیجه میرسن
۱۲. هیچ کدوم از شخصیت
رمانهاتون برگرفته از واقعیت هست؟
اره هست، همه شخصیت های اصلی دختر، گوشه ای از شخصیت اصلی خود من رو دارن. نه کل شخصیتم رو، فقط بخشی از خودم. دخترا رو سعی کردم واقعی نشون بدم اما پسرا رو نه.... یعنی من زیاد با پسرا تو دنیای واقعی ارتباط ندارم، خوب نمیشناسمشون پس از روی واقعیت نتونستم اونارو به قلم بکشم و نوشتن شخصیت پسرا یکم برام سخته.
۱۳. قالباً شخصیتهاتون چه نوعی هستند؟
تنوع زیاده. اما طرز فکر عادی ندارن. متفاوتن، یک ویژگی هایی دارن که اونارو متفاوت کرده. نه اینکه اغراق کنم بگم سوپرمنی چیزی هستنا، نه! ولی خب متفاوتن.
۱۴. بیشتر چه ژانری رو برای خودن و حتی نوشتن انتخاب میکنید؟
۱۵. شخصیت
رمانهاتون رو بر چه اساسی انتخاب میکنید؟
من سعی میکنم تا جایی که میتونم شخصیت رمانم قوی باشه، زیاد احساساتی نباشه و درست تصمیم بگیره. اینا مهم ترین معیارهای من هستن.
۱۶. یکی از دیالوگهای به یاد ماندنی رمانتون رو بهمون تقدیم میکنید؟ کدوم یکی از رمانم؟
خخ (بهترین دیالوگ ها برای میشل تو
رمان غیرعادیه ) این دیالوگ واقعا عالی و به یاد ماندنیه
(-راستش من میترسم حرف بزنم و کلماتم رو به گوشتون برسونم! این ترسیدن به معنای این نیست که به گفتههام اعتماد ندارم ، نه! من به گوشهای شما اعتماد ندارم، میترسم نفهمین چی میگم ، میترسم بد برداشت کنین و اونطور که باید ، کلماتم به گوشتون نرسن. تا وقتی بادبادک توی دستای منه من از چیزی نمیترسم چون میدونم بند توی دستای منه و بادبادک قرار نیست بلایی سرش بیاد اما وقتی بند رو رها کنم و به دستای باد بدم، میترسم. نمیدونم باد قراره چه بلایی سر بادبادک بیاره، ممکنه اونو ول کنه وسط دریا و بادبادک خیس بشه، یا شایدم اونو وسط خیابون ول کنه و ماشینا از روش رد بشن، شایدم برد بالا و با رعد و برقش اونو سوزوند! و شاید اونو به دست یک آدم دیگه رسوند. حرفای منم همینطورن، تا وقتی درون منن ، توی ذهنم هستن، من نمیترسم و میدونم میتونم ازشون خوب مراقب کنم اما وقتی به شما بگم و به گوشهای شما برسن... نمیدونم قراره چه بلایی سرشون بیاد. قراره اونارو بسوزونین؟ پاره کنین؟ یا ازشون استفاده بکنین؟ یا قراره بازم مسخرم کنین؟ برای همین من میترسم حرف بزنم، برای همین این کلمات رو قرار نیست بهتون بگم حتی اگر شما از من بدتون بیاد و به نظرتون یک آدم عجیب و دیوونه باشم، من از خودم دفاع نمیکنم تا ازم خوشتون بیاد، چون میترسم... میترسم.)
۱۷. بدترین سوتی که در
رمان نوشتید و وقتی یادتون میاد، میخندید! چیه؟
بدترین که نبود ولی من همش اسمارو قاطی میکنم. مثلا ارشان داره میره یک جایی بعد مینویسم سام داره میره ی جایی )بعد یکی میگه اونجا باید ارشان مینوشتیا نوشتی سام. کلا اصلا انگار حواسم پرته سوتی اسمی میدم. یا حتی سن یکی تو فلان پارت بیست بود الان بیست و چهار :/
۱۸. خودتون رو با یک
نویسنده خیلی خوش قلم مقایسه کنید.
من نوشته هایی خوندم که گفته شده بهترین
رمان ها هستن مثل
رمان ابله( خب وقتی خوندم خسته شد ذهنم ، چون زیادی یک چیز چرتو توضیح میده، و خب صددرصد من بهتر از اون نوشتم اگر اون
نویسنده مشهور باشه . خب مقایسه یکمم سخته بالاخره هرکس خوبی و بدی ای داره دیگه.... شیوه نوشتن و سبکم فرق دارع. نمیتونم خودمو باهاشون مقایسه کنم وقتی سبک من یک سبک خاصه
۱۹. تلخ ترین خاطرهایی که نوشتید توی کدوم رمانتون بوده؟
خانه اجنه و شرط بندی عشق ممنوع. نه اینکه کلا غمگین و تلخ کرده باشما، شرط بندی عشق ممنوع بازی غرور رو نشون داد و در اخر غرور باعث باخت هردو طرف شد و درنتیجه تلخ بود اخرش. خانه اجنه هم با باخت مواجه شد چون پلیس تسلیم شد، ترسید از پرونده و مرگ مادرش و اینا و جا زد، جا زدنش باعث شد بشه مهره سوخته و پایان اونم بد بود.
۲۰. سه مورد از خرابکاریهایی که هنگام نوشتن آثارتون کردید؟
خرابکاری؟ امم من بزرگترین مشکلم حافظمه. مثلا یادم میره شخصیت چه شکلی بود، اسمش چی بود، یا قراره چی بشه خخخ. کلا حافظم ضعیفه همه چی از یادم میره. یک بارم با زحمت پارت نوشتم یادم رفت سیو کنم و از دوباره با بی حوصلگی نوشتم. و یک بارم که املای یک چیزی غلط بود تو کل
رمان گشتم درستش کنم.
*خب آرمیتا جان خیلی خوشحال شدیم از همصحبتی باشما. ما همهی سوالهامون رو پرسیدیم و جوابهامون رو گرفتیم؛ اگه احساس میکنید چیزی مونده و نپرسیدیم و نیازه خوانندهها بدونند، بفرمایید.
خب به نظرم تو نوشته در اولین قدم مهم نیست خوب بنویسی یا بد. مهم اینه ایده برای شما باشه. پس خواهشا تقلب نکنین، یکی یک چیزی نوشت پشت سرش هی اونو ننویسین و سعی کنین تا جایی که میتونین خودتون باشین، به خودتون و ایده خودتون افتخار کنین. اگرم ایده ای به ذهنتون نمیرسه، نمیتونین چیزی خلق کنین...
نویسندگی رو رها کنین. تو
نویسندگی قلمو اینا بعدا خودش با اموزش درست میشه. اما ایده چیزیه که باید استعداد خلقش رو داشته باشین و با اموزش به دست نمیاد از درون به دست میاد. همین دیگه ممنون از مصاحبه زیباتون