- شناسه کاربر
- 1221
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-20
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 386
- نوشتهها
- 1,988
- راهحلها
- 1
- پسندها
- 8,440
- امتیازها
- 558
- محل سکونت
- جزیره عشق❤️❤️
در شهر رشت بر حسب اتفاق در خیابان سعدی رشت به مزاری رسیدم و با سرگذشتی عجیب آشنا شدم !
منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و در آن منطقه مزاری بود متعلق به یک انسان آزاده به نام آرسنمیناسیان.
بعدها وقتی در مورد آرسن جستجو کردم بیشتر با این آزاده مرد آشنا شدم.
آرسن در شهر رشت زاده شد دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود روزی مادرش برای وی پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی می پوشاند اما در برگشت آرسن پالتو را به همراه نداشت .وقتی با سوال مادر روبه رو می شود میگوید یکی از همکلاسی های مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده!
بعدها آرسن به داروسازی تجربی رو آورد و شهرتش از همین جا شروع شد.
آن مرد بزرگ متعدد مشاهده می کرد که افرادی هستند که هزینه داروهای خود را ندارند یا به دلیل فقر اصلا دسترسی به دارو ندارند و آنزمان هم ایران دچار فقری فراگیر بود .
آرسن با هزینه خودش شب ها و نیمه شب ها به سمت تهران راه می افتاد و صبح هنگام در تهران داروهای مورد نیاز نیازمندان را خریداری یا تهیه می کرد یا مواد آن را تهیه می کرد و سپس ظهر هنگام خودش را به رشت می رساند و از بعد از ظهر داروهایی مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوم قیمت واقعی بین ایشان توزیع می کرد. در ابتدا عده ای کوته فکر علیه آن ابرمرد دست به اتهام سازی و شایعه پراکنی زدند و با تاکید بر ارمنی بودن وی ، داروها را حرام و... میدانستند و چند مرتبه آرسن به خاطر همین ناجوانمردیها و اتهامات به زندان افتاد اما آن آزاده مرد عزم داشت که #مسیح_رشت شود. زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزاده مرد اعتماد کردند. داروخانه آرسن تبدیل شد به قبله و ماوای بیپناهان و مستضعفان رشت ، اما آرسن خسته نشد آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به زیارت او رفتند.
آن زمان امام جماعت مسجد جامع رشت در اختیار آیه الله ضیابری بود. آیه الله به حریم و آزادگی آرسن اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و اولین داروخانه شبانه روزی ایران را در شهر رشت بنا نهادند. مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به داروخانه آرسن هجوم می آوردند. تجار شهر پول خود را به آیه الله ضیابری میدادند و آیه الله نیز پول را دودستی تقدیم آرسن مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود.
بعدها آیه الله ضیابری و آرسن میناسیان برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست اولین سرای سالمندان ایران را در شهر رشت و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تاسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از دولت وقت پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند.
پس از رشت آرسن تلاشی وافر را برای سرای تاسیس سالمندان در تهران مبذول داشت و توانست با زحمت و مرارت زیاد سرای سالمندان کهریزک را بنا نهد که هر سه بنای خیر آرسن تا کنون به فعالیت خود ادامه می دهند.
هم داروخانه شبانه روزی رشت و هم سرای سالمندان رشت و هم سرای سالمندان کهریزک.
در سال ۱۳۵۶ آن آزاده مرد در حالی که در سرای سالمندان رشت در حال خدمات رسانی بود در هنگام کار درگذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود گذاشت. روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شد جا برای سوزن انداختن نبود، مردم گیلان از هر فرقه و آیین آمدند و عظمتی خلق شد به نام #تشیعمسیحرشت!
جنازه ساعت ها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد. بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود. مردم تکبیر گویان و صلوات فرستان جنازه یک ارمنی را تشییع می کردند. در ابتدا مسلمانان اجازه دفن آن ابرمرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند اما با میانجیگری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید. ساعت ها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آن روز مسلمان و ارمنی یه کعبه داشتند و آن هم کلیسای کوچک رشت بود. نهایتا جسد آن آزاده مرد را در همان جا دفن کردند.
آری آرسن میناسیان عنوان مسیح رشت را پیدا کرد و در هنگام مرگ سر سوزنی مال یا اموال در این دنیا نداشت اما دنیایی را در سوگ خود نشاند...
آزادگی به دین و مذهب نیست. همین که در خدمت خدا و خلق خدا باشی کافیه!
منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و در آن منطقه مزاری بود متعلق به یک انسان آزاده به نام آرسنمیناسیان.
بعدها وقتی در مورد آرسن جستجو کردم بیشتر با این آزاده مرد آشنا شدم.
آرسن در شهر رشت زاده شد دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود روزی مادرش برای وی پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی می پوشاند اما در برگشت آرسن پالتو را به همراه نداشت .وقتی با سوال مادر روبه رو می شود میگوید یکی از همکلاسی های مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده!
بعدها آرسن به داروسازی تجربی رو آورد و شهرتش از همین جا شروع شد.
آن مرد بزرگ متعدد مشاهده می کرد که افرادی هستند که هزینه داروهای خود را ندارند یا به دلیل فقر اصلا دسترسی به دارو ندارند و آنزمان هم ایران دچار فقری فراگیر بود .
آرسن با هزینه خودش شب ها و نیمه شب ها به سمت تهران راه می افتاد و صبح هنگام در تهران داروهای مورد نیاز نیازمندان را خریداری یا تهیه می کرد یا مواد آن را تهیه می کرد و سپس ظهر هنگام خودش را به رشت می رساند و از بعد از ظهر داروهایی مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوم قیمت واقعی بین ایشان توزیع می کرد. در ابتدا عده ای کوته فکر علیه آن ابرمرد دست به اتهام سازی و شایعه پراکنی زدند و با تاکید بر ارمنی بودن وی ، داروها را حرام و... میدانستند و چند مرتبه آرسن به خاطر همین ناجوانمردیها و اتهامات به زندان افتاد اما آن آزاده مرد عزم داشت که #مسیح_رشت شود. زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزاده مرد اعتماد کردند. داروخانه آرسن تبدیل شد به قبله و ماوای بیپناهان و مستضعفان رشت ، اما آرسن خسته نشد آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به زیارت او رفتند.
آن زمان امام جماعت مسجد جامع رشت در اختیار آیه الله ضیابری بود. آیه الله به حریم و آزادگی آرسن اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و اولین داروخانه شبانه روزی ایران را در شهر رشت بنا نهادند. مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به داروخانه آرسن هجوم می آوردند. تجار شهر پول خود را به آیه الله ضیابری میدادند و آیه الله نیز پول را دودستی تقدیم آرسن مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود.
بعدها آیه الله ضیابری و آرسن میناسیان برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست اولین سرای سالمندان ایران را در شهر رشت و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تاسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از دولت وقت پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند.
پس از رشت آرسن تلاشی وافر را برای سرای تاسیس سالمندان در تهران مبذول داشت و توانست با زحمت و مرارت زیاد سرای سالمندان کهریزک را بنا نهد که هر سه بنای خیر آرسن تا کنون به فعالیت خود ادامه می دهند.
هم داروخانه شبانه روزی رشت و هم سرای سالمندان رشت و هم سرای سالمندان کهریزک.
در سال ۱۳۵۶ آن آزاده مرد در حالی که در سرای سالمندان رشت در حال خدمات رسانی بود در هنگام کار درگذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود گذاشت. روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شد جا برای سوزن انداختن نبود، مردم گیلان از هر فرقه و آیین آمدند و عظمتی خلق شد به نام #تشیعمسیحرشت!
جنازه ساعت ها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد. بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود. مردم تکبیر گویان و صلوات فرستان جنازه یک ارمنی را تشییع می کردند. در ابتدا مسلمانان اجازه دفن آن ابرمرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند اما با میانجیگری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید. ساعت ها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آن روز مسلمان و ارمنی یه کعبه داشتند و آن هم کلیسای کوچک رشت بود. نهایتا جسد آن آزاده مرد را در همان جا دفن کردند.
آری آرسن میناسیان عنوان مسیح رشت را پیدا کرد و در هنگام مرگ سر سوزنی مال یا اموال در این دنیا نداشت اما دنیایی را در سوگ خود نشاند...
آزادگی به دین و مذهب نیست. همین که در خدمت خدا و خلق خدا باشی کافیه!
نام موضوع : مسیح رشت
دسته : متفرقه مذهبی