. . .

متروکه مجموعه شعر سمفونی متواتر یَم |...Na.ar

تالار اشعار کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
به نام حق
--1_(2)_vq46.png


نام اثر(مجموعه شعر): سمفونی متواتر یم
شاعر: نادیا بیرامی
ژانر:اجتماعی،تراژدی
قالب:شعر نو(سبک نیمایی)

مقدمه:
گهی خوی آدمی به رنج،
گوش جان می‌سپارد،
گه نادیده به درد،
فرجام خویش می‌گماند.
سمفونی‌ِ مُتواتری ز یَم،
دور دست‌ها رعشه می‌نگارد و
جان و تن می‌لرزاند!
طاعنی چون عقل به قفس می‌کشاند دل را،
غوغای یَم‌نیلی چنان می‌هراساند،
کاین جراحتی کز جنگ نهاده بر خلق
تا خون جاری کند!

کس کند نفیر نام شبگیر را،
گر آوایی نباشد زین حال،
همگان خواهند مرد!
گردش روزگار، سخت در هر چرخی

بی‌رحمانه می‌کُشد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 30 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #11
موسم کهن‌سالی‌ست حال،
همان پیری دست‌ها و
جریان زیر پوستی رنج‌ها..!
سپیده دم که برسد،
نفس‌ها می‌گیرند..
شب که باشد،
بال محنت کشیده‌ی غم،
آسوده نفیر درد می‌کشد،
خنجر سرد می‌فشارد بر گلو،
می‌گیرند جان واژگان مرده،
سرخی‌ای از حصار سینه می‌چکاند،
تمام خواستن‌ها،
آرزوها،
شوق و شادمانی‌ها،
قهقهه‌ها،
و
اوج، نفیری می‌دمد تا فلک،
صدای محکوم در حنجره می‌شکند..
باز هم خیال بود...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 25 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #12
اندرونی عمیقِ دلِ من
از هیچ به هیچ می‌رسد..
آسوده خفته خیالِ بی‌اعنتا
این هیچ زنجیر اسارت دارد به خدا..
می‌کشد تار و پود به سیطره،
این هیچ نبودن را شرط کرده به قاعده!
سرد است زنجیر، می‌لرزاند کالبد بی‌جان ترسان مرا،
این حصار سخت می‌گیرد نصفه‌ی جان مرا،
انتهای این هیچ تا کجاست؟
من چه کنم که نکند چشمه‌ی خون، پنجه‌ی برنده چشمان مرا..؟
چه کنم؟
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 24 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #13
گلویم می سوزد از این بغض،
از این پسماند واژگان پوسیده‌ی جا مانده ته زبان،
از این عقده‌ی دردمند کهن..!
درد همچو خونی تیره گون
در رگ‌هایم جاری‌ست،
بند بند وجودم را فرسوده میسازد،
استخوان‌هایم را فرو می‌ریزد،
و این رنج تیرکشان، کمان خود به قلبم نشان کرده،
بهر چه و از برای چیست این ذلت؟
نمی‌دانم.
نمی‌دانی.
نمی‌دانند.
پس کجاست فهم خرد؟
من زیر آوار خود، جان می‌دهم.!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 23 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #14
من از ریشه‌ی گندیده‌ی عقده‌ها امده‌ام،
از نبض به شماره افتاده‌ی حنجره‌ها،
خبر از تب سوزان جهان اورده‌ام،
نیست ساخته از علم طبیب رَه نجاتی!
زندگی پوسیده است،
ادمی از درد چون مار به خود می‌پیچد،
دهان باز نکرده، واژگان خونی بالا می‌آورد!
زندگی طاقت اورده به کف،
بیدار شده‌اند ادمیان از خواب بلند غار اصحاب کهف،
بی‌وقفه جان می‌دهند یاخته ز یاخته،
رنج، حلقه‌ی اشک بافته به دیده‌ی پیکر خودباخته!
عابری نیست،
نوش دارویی بیاورد،
پیش از مرگ کاری کند،
دست به قلب‌ها ببرد،
پسماند پوسیده بیرون بکشد،
بند بغض پاره کند،
راه نفس بگشاید،
عابری نیست قطره‌ای اب برساند،
تأسف اورده‌ام
زندگی دارد می میرد..!
 
  • لایک
  • غمگین
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 23 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین