. . .

متروکه مجموعه شعر سمفونی متواتر یَم |...Na.ar

تالار اشعار کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
به نام حق
--1_(2)_vq46.png


نام اثر(مجموعه شعر): سمفونی متواتر یم
شاعر: نادیا بیرامی
ژانر:اجتماعی،تراژدی
قالب:شعر نو(سبک نیمایی)

مقدمه:
گهی خوی آدمی به رنج،
گوش جان می‌سپارد،
گه نادیده به درد،
فرجام خویش می‌گماند.
سمفونی‌ِ مُتواتری ز یَم،
دور دست‌ها رعشه می‌نگارد و
جان و تن می‌لرزاند!
طاعنی چون عقل به قفس می‌کشاند دل را،
غوغای یَم‌نیلی چنان می‌هراساند،
کاین جراحتی کز جنگ نهاده بر خلق
تا خون جاری کند!

کس کند نفیر نام شبگیر را،
گر آوایی نباشد زین حال،
همگان خواهند مرد!
گردش روزگار، سخت در هر چرخی

بی‌رحمانه می‌کُشد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 30 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
850
پسندها
7,281
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
سلام خدمت شاعر گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار قافیه و ردیف‌ شعرهایتان!​

لطفا قبل از تایپ اشعارتان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.​

پس از ارسال حداقل دوازده پارت از مجموعه شعر، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام تایپ مجموعه شعر، در تاپیک زیر اعلام کنید.​

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد، برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.​

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!​

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما
|کادر مدیریت انجمن رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #2
شرح جنگ درونم را هیچ واژه ای نیست،
کاش باشد سدی بر جراحت خونین
فتاده بر جانم،
چو سنگ که گاه بند می آورد جویباری،
چو رنج که گاه خشک میکند
ریشه‌ی لب خندانی،
چو طعن که گاه می نهد
خنجر ندامت بر استدعای هراس،
باشد که همگان نیز قانع به دور ماندن باشند،
زان جان دادن زین جنگ جراحتی منفور
بر روانت بیش نیست.
ولیکن همه‌ی آدمیان بهر درونشان
اهریمنی پرخاشگر به پشت پرده نهان دارند،
جنگ، جنگ سختی‌ست!
عقده‌ها خونت می‌مکند و حرف‌های گندیده،
قبیح وار چنگ به گلویت می‌اندازند.
نبردی بی رحمانه کاین فام گیسوانت
سپید نکند، قاعده ای به نام رهایی ندارد.
من از جنگ ها بازگشته‌ام،
قطره های خون نمی‌‌گویند سزاوار حقارت را؟
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 31 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #3
بیگانگی با دگران چه دوست چه این و آن،
بهتر ز پایان تلخ روزگار بلاتکلیف،
روشنت می دارد.
خموشی کز رهایی تا به غایت ز درماندگی،
لجاجتی بیش بر تن تب دار نیست!
خفتگان را به قولی آب برد،
حماقت خموشی که جانت می برد!
دگران گر با تو باشند یا نه،
موهبتی جز رنج و گه مسروری بیش نیست،
خلقتت گر زاده‌ی جنون و دیوانه پسند است،
بایدت کوله بار شجاعت به دوش انداخته و
مأیوس بنشینی به کنارشان،
جهانی که ما دیده‌ایم،
کز قاب دیده عظیم است،
آن قدر چرخ به چرخ از عرش به فرش بگردد که،
قلیل و گردی گردو، به پایش نرسد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 31 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #4
دست پیش که پس نیندازد حال خوش‌ات،
همه پوچ و تهی‌ست.
گنه کار را نه چو قبل دیده می‌بیند آدمی،
نه چو عزت پیش می گیرد دمی،
خلق خدای را هر چه اشراف داشت،
بگرفت حیله‌ی طمع،
در بهر آنم!
عاقبت دنیا به نام باشد،
چه می‌ماندبر جای ز جنگ طمع؟
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 30 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #5
جای جای جهان قدم می‌گذاری،
خزان هجر کشیده نه برگ رنگی فرو می‌ریزد،
نه قطره‌های دل‌تنگی،
آهسته می‌آید،
دست محزون بر دیدگانت می‌کشد،
اشکی سرازیر بر پلکت می‌چکاند،
غم خبرت می‌دهد،
دست خزان بگیر بار آخری‌ست رنگ آن بینی!
با دیدگان رنجور قدم‌های خزان می‌شماری،
اشک پلکانت می‌چکد بر ردپای‌اش،
سمفونی‌ای متواتر ز یم
می‌آید به گوش،
و این‌بار جان می‌سپاری به آن،
خمیده و مهنت‌کشیده
احاطه در آشوب پس از خزان!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 30 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #6
شوریده‌حالی ز طعن دگران،
شکستن با دیده‌ی خونین نگران،
سایه‌ی قامتت به زمین می‌‌زند!
شنیدن بغض یم وجود،
خبر کز دریدن افکار پوسیده،
وین دل‌سوخته و به آتش کشیده شده،
رگ زندگانی به چنگ می‌زند!
آن‌گاه!
مرگ با چشمان مخوف و تیره‌گون،
با دست وداع دست بادت می‌دهد و
باد گمت می‌کند..
زان گمشده‌ای در جایی بی‌نام و نشان،
نفیر می‌دهی بر فلک،
پیدایم کن!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 28 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #7
گمانی که حسرت به دل نشاند،
اندوه بی‌پایان به چندین برابر و
فام کبودی سقف آسمان،
یقین رخت‌سیاه‌تنفر، بر دل‌مرده فتاند!
رنج ز کویی غریبانه،
بغض ز کویی دگر،
زخمی که رخساره قبیح ساخت،
و دردی که بر دل صاعقه راند،
شبی که تا سحرگاه نماند،
قول مردانه به نسیان سپرد،
و دلی که سحر رفت،
تاباند آفتاب،
بارید باران و تباه نشاند جامه‌ی فقر،
ولیکن تا پای جان بی‌غم نماند!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 27 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #8
خبر به مردم برسانید،
تیر نابودی سخن، نشاند آتش به جان
بلعید شعله‌ور جان و تن،
پوشاند زخم دل به خاکستر،
سوزاند و سوزاند،
مرگ با دست پر از جان،
روی زندگانی به زمین فتاند،
زندگانی باخت،
کمر خمیده ایستاد،
کرانه ابر تأسف کشید،
آسمان فروپاشیده رعدی خروشاند،
زمین لرزید،
زمان به پویه فتاد،
نفس دور رسید،
زندگانی مرد!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 27 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #9
ز عشق همگان زدند بر زبان لاف،
صداقت به گور و دروغین،
مهر محبت نشاندند به ظاهر،
عبوس و منفور لاف زدند لاف!
زانوی زخمی و خونین فتاده بر زمین،
به سخره و قهقهه کشاندند به لب،
ظالمانه خندان، لاف زدند لاف!
کز حرص و طمع دست طراری به هم‌نوع زدند،
حریصانه چرکین دل، لاف زدند لاف!
به جان خود خوردند و نوشیدند نان و نمک،
قبیحانه دست نان و نمک داده شکاندند،
ناجوانمردانه و رعب آور، لاف زدند لاف!
بکشانید به قفس بند لاف زبان،
بیندازید گره‌کور به غم‌زنجیری مرده‌دلان،
جرمشان این است!
تا سال‌های سال لاف زدند لاف!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 27 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #10
آینه دیده می‌بندد بر اشک شیوه‌ی چشم،
پرتو نور، می‌تکاند پرده‌ی سیه هراس،
گرد و غبار تنفر رخت می‌بندند بر بند نگاه
آینه چه از تصویر اشک می‌داند؟
یا که تقدیر چشم سیه اشک‌آلود..؟
پرتو نور چه می‌خواند از تدفین کالبد درهم شکسته‌ی خوف‌دیده؟
یا که باور خفتگی محبوس در خروارها خاک
و عقده‌های گندیده؟
باده می‌نوشد نگاه کز نفرت و خموشی،
کنج خانه‌ی غم، پشت پرده‌ی آن پنجره،
شب اندوه می‌گشاید
بند گره‌خورده نظری،
وصله‌ی رنج و درد،
فراق دو دل،
ریشه‌ی صدا،
نبض برگ!
واژگان پوسیده چه‌ها آتش زدند و چه‌ها سوزاندند..
حاصل آینه‌ی کور است یا نفرین تنفر؟
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 24 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین