عصبی موبایلم را در دستم فشردم؛ این همه اعداد اتفاقی و تصادفی نبودند و این، امری مشخص بود؛ اما آخر ناشناس قصد داشت چه چیزی را بفهماند؟ مجدد به برگهای که اعداد را رویش نوشته بودم نگاه کردم؛ یک، یک... یعنی چه؟
چشمانم را بستم و اعداد را زیر لب زمزمه کردم؛ مرا به یاد دوران مدرسهام میانداخت که با معلممان حروف انگلیسی و اعداد را تکرار میکردیم. حروف انگلیسی؟!
چنان بالا جستم که لپتاپ از روی پایم سر خورد و اگر سریع دست به کار نشده بودم، روی زمین سقوط میکرد. این اعداد میتوانند رمزی برای شمارهی حروف انگلیسی باشند؟ فوراً زیر هر عدد، حرف انگلیسی مربوط به خودش را نوشتم؛ a، a، e، b، b، i، a، d، a، a، i، a، d، g. این همه حروف! درحالی که هیچمعنی خاصی کنار هم نمیدادند. سعی کردم چینششان را بهم بریزم؛ اما حروف تکراری زیادی داشت و هیچگونه، واژهی معناداری را پدید نمیآورد.
کفری، مجدد به اعداد نگاه کردم. تعداد اعداد تکراری، بیش از حد زیاد بود و... . ناگاه چیزی به ذهنم خطور کرد! حروفهای زبان انگلیسی بیش از بیست عدد بودند و اگر قرار بود کلمهای پدید بیاید، میبایست اعداد دو رقمی هم در رمز باشند. درحالی که من همهی اعداد را تک حساب کردم.
گویی به کشف مهمی رسیدهام، جیغ خفهای کشیدم و اعداد را دوتا دوتا جفت کردم. یک و یک، یازده. حرف k. پنج و دو، پنجاه و دو، درحالی که حروف انگلیسی بیست و هفت عدد بیشتر نبودند. پنج را جدا حساب کردم، حرف e. دو و دو، بیست و دو. حرف v. نه و چهار، نود و چهار و این هم نمیتوانست یک حرف باشد! عدد نه را تک حساب کردم؛ حرف i. یک و چهار، چهارده؛ حرف n. مجدد، یک و یک، یازده؛ حرف k. نه، حرف i و یک و چهار، چهارده؛ حرف n. هفت در آخر باقی میماند، حرف g!
تمام این حروف را کنار یکدیگر چیدم که در نهایت، به دو کلمه رسیدم؛ kevin king! کوین کینگ.
ذهنم ناگاه، از حالت تهی خود خارج و لبالب لبریز از سوالاتی شد که مغزم را در حصار خفقان خود کشیدند. کوین کینگ، یعنی چه؟ مغزم پاسخهای بیشماری به این سوالات بیسر و ته میداد که گیجترم میکردند. میتوانست یک نام و نامخانوادگی باشد، یک رمز یا یک استعاره! پادشاه کوین معنای استعاریاش میشد؛ اما کدام حدس درست بود؟ سعی داشت شخصی را معرفی کند یا رمز دیگری را مطرح؟