. . .

سرگرمی لطیفه‌ی آلمانی!

تالار بقیه زبان ها

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #1
لطیفه های آلمانی!

یه راه ساده که میتونه به تقویت زبان آلمانیتون کمک کنه و خیلی راحت میتونه سرگرمی جالبی باشه براتون.
این لطیفه ها، صرفا برای آموزش هستن و احتمال بالایی داره که شما رو نخندونن.

سعی کنید با لبخند وارد تاپیک بشید×
 
نام موضوع : لطیفه‌ی آلمانی! دسته : بقیه زبان ها

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #2
Ein Mann beim Psychiater: “Herr Doktor, Herr Doktor! Ich glaube, ich bin ein Auto. Brumm, brumm, brumm.”
Der Arzt: “Machen Sie das noch mal.”
– “Brumm, brumm, brumm.”
– “Ich glaube, Ihr Vergaser ist verstopft!”​

یک مرد پیش روانپزشک رفت:

“اقای دکتر، اقای دکتر! من فکر میکنم، من یک ماشینم. بروووم، بروووم، برووووم.”

دکتر: “یه بار دیگه انجام بده”

“بروووم، بروووم، بروووم”

“فکر می کنم کاربراتورت خراب شده!”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #3

Kommt eine Frau zum Psychiater. “Herr Doktor, Herr Doktor, ich glaube mein Mann ist verrückt! Jeden Morgen beim Frühstück isst er die Kaffeetasse auf und lässt nur den Henkel übrig.
Sagt der Arzt: “So ein Irrer, wo der Henkel doch das Beste ist!”​

یک زن پیش روانپزشک می رود

“آقای دکتر، آقای دکتر. من فکر می کنم شوهرم دیوانه شده! هر روز صبح سر صبحانه اون همه فنجان قهوه رو می خوره و فقط دسته اش رو باقی می ذاره”

دکتر میگه: “عجب دیوانه ای، اتفاقا دستگیره بهترین بخشه!”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #4
Ein Arzt verschreibt, fälschlicher Weise, seinem Patienten Abführmittel anstatt Hustensaft. Nach zwei Tagen trifft der Arzt den Patienten und fragt: “Na, husten Sie noch?”

Erwidert der Patient: “Nein, Herr Doktor, ich trau mich nicht mehr!”​

دکتر اشتباها برای مریضش به جای شربت سرفه، مسهل تجویز میکنه. بعد از دو روز دکتر مریض رو می بینه و میپرسه “خب، هنوزم سرفه می کنی؟”

مریض جواب میده “نه آقای دکتر، دیگه جرئت نمی کنم”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #5
Ein Mann liegt auf der Intensivstation, an vielen Schläuchen angeschlossen. Da besucht ihn ein Pfarrer. Plötzlich fängt der Mann zu keuchen an. Da er nicht sprechen kann, bittet er in Zeichensprache um einen Stift. Er kritzelt auf einen Zettel einen Satz und stirbt.

Der Pfarrer denkt sich: “Das geht mich nichts an” und bringt den Zettel der Frau des Verstorbenen. Die liest und fällt in Ohnmacht. Da nimmt der Pfarrer den Zettel und liest: “Du Idiot, geh von meinem Schlauch runter!”​

یک مرد تحت شرایط ویژه بستری شده بود، و شلنگ های زیادی بهش متصل بود. یک کشیش به ملاقات او آمد. ناگهان مرد شروع کرد به تنفس سریع. از آنجا که نمی توانست صحبت کند، با اشاره نشان داد که یک مداد می خواهد. او روی یک تکه کاغذ جمله ای نوشت و مرد.

کشیش فکر کرد “این (نوشته) به من ربطی ندارد” و متن را زن مرد مرده داد. زن آن را خواند و غش کرد. بعد کشیش نامه را برداشت و خواند

“احمق، از روی شیلنگ برو کنار”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #6
Ein Mann kommt in die Apotheke und fragt: “Haben Sie etwas Zucker?” Der Apotheker geht nach hinten und kommt mit einem Beutel Zucker wieder. “Haben Sie vielleicht auch einen Löffel?”, fragt der Mann. Der Apotheker langt unter die Theke und holt einen Löffel hervor. Der Mann holt einen Löffel voll Zucker aus dem Beutel, zieht ein kleines Fläschchen aus der Tasche und träufelt vorsichtig zwanzig Tropfen auf den Zucker. “Probieren Sie doch mal”, sagt er zum Apotheker. Der probiert den beträufelten Zucker und fragt: “Und was soll das jetzt bedeuten?” “Ach, nichts weiter, mein Arzt hat zu mir gesagt: Gehen Sie in die Apotheke und lassen Sie Ihren Urin auf Zucker testen…”

مردی به داروخانه رفت و پرسید “کمی شکر دارید؟”

داروخانچی رفت و با یک کیسه شکر برگشت.

“آیا یک قاشق هم دارید؟”

داروخانچی زیر پیشخوان رفت و یک قاشق در آورد. مرد یک قاشق پر شکر را از کیسه در آورد، یک بطری کوچک از جیبش در آورد و با دقت 20 قطره از محلول آن را روی شکر ریخت.

به بعد به داروخانچی گفت “این را امتحان می کنی؟”

داروخانچی شکر خیس شده را گرفت و خورد (امتحان کرد)، و پرسید “حالا این کار چه معنایی می دهد؟”

“اوه، هیچی، دکتر به من گفت به داروخانه برو و بگذار شکر توی ادرارت را امتحان کنند…”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #7
Frau Meier kommt mit ihrer Tochter zum Arzt.

Der Arzt fragt: “Stottert Ihre Tochter immer so?”

“Nein”, sagt Frau Meier, “nur wenn sie was sagen will.”

خانم مایر و دخترش به دکتر می روند.

دکتر سوال می کند “دختر شما همیشه اینطور لکنت دارد؟”

خانم مایر می گوید “نه”

“فقط زمانی که می خواهد صحبت کند”
 

tor_anj.kh

مدیرکل بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
24
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
331
نوشته‌ها
3,359
راه‌حل‌ها
110
پسندها
30,522
امتیازها
718
محل سکونت
صدف مخروبه

  • #8
“Sie haben eine sehr seltene, sehr ansteckende Krankheit. Wir müssen Sie leider auf die Isolierstation verlegen. Dort bekommen Sie nur Kartoffelpulver und Spiegeleier zu essen.”

“Werd’ ich davon denn wieder gesund?”

“Nein, aber das ist das einzige, was sich unter der Tür durchschieben lässt.”

“شما یک مریضی خیلی نادر و بسیار مسری دارد. متاسفانه ما باید شما را به قرنطینه ببریم. انجا شما فقط پوره سیب زمینی و نیم رو میخورید!”

“آیا از این طریق دوباره سلامتی رو به دست میارم؟”

“نه، اما این تنها چیزیه که میشه از زیر در سلول داخل داد”
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین