. . .

متن قصه خر و گاو

تالار داستان‌های کودکانه

A.i.h

رمانیکی جذاب
رمانیکی
شناسه کاربر
163
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-21
آخرین بازدید
موضوعات
102
نوشته‌ها
451
پسندها
673
امتیازها
240
محل سکونت
...

  • #1
یک خر و یک گاو در طویله ای باهم زندگی می کردند. مرد روستایی از خر برای سواری استفاده می کرد و از گاو برای شخم زدن و خرمن کوبی.یک روز که گاو خیلی خسته شده بود به خر گفت: ما گاوها خیلی بدبختیم. باید هم کار کنیم هم شیر بدهیم و در آخر مارا به دست قصاب می دهند. خر دلش سوخت و به گاو گفت: خودت را به مریضی بزن و از جایت تکان نخور. گاو فردا به نصیحت خر عمل کرد. مرد روستایی که کارش مانده بود، خر را برداشت وبه مزرعه برد وخیش بست تا زمین را شخم بزند. خر که از نصیحت خود پشیمان شده بود پیش خودش گفت: بهتر است من هم خودم را به مریضی بزنم. مرد روستائی عصبانی شد وبا چوب به جان خر افتاد و گفت: اگر رعایت گاو را کردم بخاطر شیر و گوشتش است، اما اگرقرار باشد تو کارنکنی، همان بهتر که بمیری. خر ترسید و شروع به کار کرد وپیش خودش گفت: باید فکری کنم تا گاو به کارخودش برگردد. شب وقتی به طویله رسید به گاو گفت: امروز وقتی مرد روستائی با دوستش صحبت می کرد گفت: گاوم بیمار است، می ترسم بمیرد، می خواهم او را به قصاب بفروشم. گاو ترسید و گفت: از فردا می روم و کار می کنم.خر خوشحال شد و شب را خوابید.فردا صبح مرد روستائی گاو را به صحرا برد و به پسرش گفت: تو هم یک خیش بردار و با این خر کار کن و یک تکه چوب هم با خودت ببر که به فکر تنبلی نیافتد.
منبع: کودک و نوجوان
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
110

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین