. . .

تمام شده فی البداهه عشق، امید | سیدسهیل‌موسوی

تالار فی‌البداهه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تخیلی
  2. فانتزی
  3. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
عنوان فی البداهه: عشق، امید
نویسنده: سید سهیل موسوی
ژانر: فانتزی، علمی تخیلی
مقدمه: درون یک فرد عاشق، عشق در حال سیر و سفر است. مسیرهای درون یک فرد عاشق با نوری از جوهره‌ی امید روشن میشوند.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 29 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #31
عشق، امید!!! پارت30
کوه‌ها، استوار و محکم در جای خود ایستاده‌اند. با تمام وجود، تو را نظاره می‌کنند و با افتخار تمام از تو مراقبت می‌کنند. دوست ندارند کوچک‌ترین غم یا اندوهی به وجود تو، راه پیدا کند. پس کوه را دوست دارم، زیرا از ورود غم و اندوه به حریم دل من بی‌زار است. آسمان را دقیق مشاهده کن! ابتدا با سرازیر‌ کردن قطره‌های باران، دلت را هر چند وقت یکبار شست‌ و شو می‌دهد. آسمان دوست ندارد کوچکترین ذره غباری از غم و اندوه بر درون و دل تو بنشیند...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #32
عشق، امید!!! پارت31
دلت که از هر نوع غبار غم و اندوه پاک شد، وقت آن است که دیوارهای حریم دلت را رنگ آمیزی کنی! خانه دل، محلی است که همیشه تو در آن رفت‌ و آمد داری. نباید دیوارهای حریم دل بی‌رنگ و روح باشند. به همین دلیل آسمان پس از بارش و جاری ‌کردن باران بر چشمه سارهای درونت، رنگین‌کمان را نمایان می‌کند. رنگین‌کمان دیوار‌های دلت را رنگ آمیزی می‌کند و زیباترین طرح‌ها و نقش‌ها را بر آن می‌کشد. زمستان که می‌آید، آسمان لباس‌های گرم ‌ را به‌عنوان هدیه برای حریم دل به ارمغان می‌آورد.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #33
عشق، امید!!! پارت32
پوشاکی که آسمان با دستان کوچک خود آنها را دوخته است، تا خدا نکند که دلت سرما بخورد. پوشاکی از جنس برف، برف! آسمان به تازگی چرخ‌خیاطی کوچکی را خریده تا زودتر دانه‌های برف را به هم بدوزد و لباس‌ها را زودتر آماده کند. آسمان را هم دوست دارم.
خورشید امید و گرمایش را چون مادری دلسوز و معلمی مهربان برای دلم می‌دانم. خورشید به دلم آموخت که هرگاه غم‌ها و اندوه‌ها هم‌نشینش شدند، چگونه بدون اینکه غم و اندوه، ناراحت شوند با آنها رفتار کند. شاید این مادر دلسوز تقریباً فقط نصف روز مونس دل است؛ اما یاد او همیشه در دل من زنده است‌ و‌ کار به شب و روز ندارد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #34
عشق، امید!!! پارت33
ماه و ستارگان را دوست دارم. شب در موقعی که دل نیاز به استراحت دارد، خود را به کنار تخت دل می رسانند و همگی یک صدا چون گروهی سرود که سر گروهش ماه است، بانظم شروع به خواندن داستان و لالایی برای دل می‌کنند. دوست دارند که دلم، صبح را با نشاط و سرزندگی کامل از خواب بلند شود و پای کلاس درس خورشید امید حضور یابد. خاک را بیش از همه دوست دارم...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #35
عشق، امید پارت34
خاک با تمام وجودش، بذرهای عاشقی را در آغوش خود پناه می‌دهد و همچون طفلان خود از این بذرها، مراقبت می‌کند. خاک با انجام این کار دارد به من چگونگی مراقبت از عشق را می‌آموزد.
‌نور در افق، نمی‌دانم چرا نصیب من از آسمان شب، فقط تاریکی آن شده است. ماه و ستارگان کجا کوه‌ها، دریا، خورشید امید و... کجا رفته‌اند؟ چرا همگی من را ترک کردند؟ شاید با خورشید و ماه و ستارگان و... بدرفتاری کردم.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #36
عشق، امید!!! پارت35
نور در افق، ببین از جای خود بلند شدم! ببین در حال دویدن به سمت تو هستم! التماس می‌کنم در کنار من بمان و من را تنها نگذار! نور در افق، نور در افق چرا همینطور کم و کم‌تر میشوی!
_پس از چند لحظه زمین خوردم و از هوش رفتم. زمانی که چشمان خود را باز کردم با این صحنه مواجه شدم:

خورشید امید را می‌بینم که با لبخند به من نگاه می‌کند. دریا را می‌بینم، کوه را می‌بینم. حالا با عشق دریاها و کوه ها را در کنار یکدیگر می‌بینم. درونم را که نور امید سراسر آن را فرا گرفته است، با تمام وجود احساس می‌کنم. صدای گام‌های عشق که در حال سفر به تمام نقاط درونم است را با گوش درونم می‌شنوم...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #37
عشق، امید!!! پارت36
*(آخرین‌پارت!!!)*
نه دیگر از تاریکی چیزی باقی مانده است و نه آن غم‌ها و اندوه‌ها. من دیگر تنها نیستم! امید در سراسر من زنده شده است. با اندکی تأمل در می‌یابم که در آن بازه که تصور می‌کردم که در سرزمین تاریک قرار داشتم، در اصل در سرزمین‌های بودم؛ اما چون عشق و امید در درونم صاحب حیات نبودند و خود را متوقف کرده بودم، نمیتوانستم این همه زیبایی و کمال را ببینم. وقتی که شروع به حرکت به سمت آن نور در افق حرکت کردم، همه چیز تغییر کرد.
حالا می‌فهمم که امید و عشق در کنار هم می‌خواستند به من بیاموزند که تا من حرکت نکنم و همین‌طور در جای خود بنشینم، فقط دارم وقتم را بیهوده تلف می‌کنم و در دلم، نه امید و نه عشق، هیچ گاه با وجودی که همیشه هستند،
صاحب حیات نخواهند شد. ای نور در افق بیش از همه، از تو ممنوم!

پایان.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,008
امتیازها
123

  • #38


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین