. . .

انتشاریافته فی‌البداهه آوارگی | A.R.S

تالار فی‌البداهه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
db709d939eba54ac23c2a681ac729557_ah8o.png

فی‌البداهه: آوارگی
ژانر: تراژدی، اجتماعی
نویسنده: A.R.S

مقدمه: در پشت سکوت‌هایشان چه حرف‌ها که پنهان نیست. پدر! من از این سکوت‌های تلخ و پر مفهومشان باک دارم! از چشمان درنده و دردمندشان چه چیز‌ها که نمی‌آموزم؛ اما آموختن اینان چه منفعت دارد هنگامی که شهامتت را بر زمین می‌زنند زمانی که مستلزم می‌شوند احساس آوارگی کنی! لیکن افسوس که قرار است عمری را با آنان بگذرانم!



تاریخ شروع: شنبه/ ۱۸ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۱۶:۲۰ ب.ظ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 21 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
866
پسندها
7,348
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
سلام خدمت نویسنده گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار دل نویسه‌‌هایتان!

لطفا قبل از تایپ اشعارتان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:​

پس از ارسال حداقل پانزده پارت از فی البداهه‌‌ی خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.

با اتمام فی البداهه خود، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.

پس از اتمام تایپ مجموعه شعر، در تاپیک زیر اعلام کنید.

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد، برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!​

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما
|کادر مدیریت انجمن رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #2
تاریخ: شنبه / ۱۸ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۱۶:۳۶ ب.ظ

خمیازه کشیدم.
چشمانم را به هم مالیدم.
صدایت را شنیدم.
ب×و×س×ه‌ای بر پیشانیم نشست؛
تبسم را بر لبانم نشاند.
من بی‌اعتنا نگاهم را به چشمانی که عشق در آن موج میزد، دوختم.
ترسیدم پدر!
درست آن روز، هنگامی که سرم را با ملایمت نوازش کردی و به اسم کوچک صدایم زدی! گویی همین دیروز بود!
گفتی:
- سم! پیوسته بیدار بمان!
مگر نمی‌دانستی که در این گیتی این احمقانند که خوشبختی را می‌چشند؟ حال من بیدارم پدر!
اندوه مرا می‌بینی؟
می‌بینی که دیگر به تدریج دارم هلاک می‌شوم لذا هوشیاری مرا به ترس وا می‌دارد؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 21 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #3
تاریخ: یکشنبه/ ۱۹ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۱۰:۳۲ ق.ظ

با این‌که‌ چشم و گوش‌هایم را بستم،
با این وجود می‌ترسم!
آری! پدر! من هراس دارم!
لذا می‌بینم که چگونه‌ اند.
در پشت سکوت‌هایشان چه حرف‌ها که
نهان نیست.
پدر! من از این سکوت‌های تلخ و پر مفهومشان باک دارم!
از چشمان درنده و دردمندشان چه چیز‌ها که نمی‌آموزم؛
اما آموختن اینان چه منفعت دارد هنگامی که شهامتت را بر زمین می‌زنند؟
زمانی که مستلزم می‌شوند احساس آوارگی کنی؟
آری! پدر! آوارگی!
دردناک است نه؟
این‌که این‌گونه سخن می‌گویم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #4
تاریخ: چهارشنبه/ ۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۷:۵۲ ق.ظ

اما چه کنم که حرف‌هایم تلخ‌ اند؟
لیکن می‌دانستی من از حقیقت سخن
می‌گویم؟
من به فکر ترکشان هستم
نه از روی ترس!
نه! نه! خستم؛
درماندم!
حتی شهامتم هم رنگ باخته!
نمی‌دانم تقصیر را به گردن که بیندازم.
حقیقتاً نمی‌دانم.
به گردن خودم
که به سخنانت گوش دادم و هوشیار ماندم؟
از آن سال‌ها خیلی می‌گذرد که گفته بودی
هوشیار بمان.
حال در این اندیشه گم گشتم!
اگر به سخنانت اعتنا نمی‌کردم چه میشد؟
بدون شک در این دوره از بقایم این‌قدر احساس خستگی نمی‌کردم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #5
تاریخ: چهارشنبه‌/ ۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۸:۵ ق.ظ

مادر می‌گوید هنوز بس عمری مانده!
الحال من هراس دارم از پا در آیم!
می‌دانم که همیشه نیستی؛
می‌دانم که ترکم خواهی کرد.
همه در آخر ترکمان می‌کنند؛ آدم بایستی به
تنهایی عادت کند.
گلایه ندارم پدر! من به تنهایی عادت کردم.
حال آن‌قدر به آن وابسته گشتم
که گاه حس می‌کنم تو را هم دارم از یاد می‌برم!
زیرا پذیرفتم که ترکم خواهی کرد!
هر چقدر که دوستم بداری،
هر چقدر که برای ماندن بجنگی،
باز هم موفق نخواهی شد!
یعنی هیچ کدامان موفق نمی‌شویم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #6
تاریخ: چهارشنبه/ ۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۸:۱۴ ق.ظ

دلم می‌سوزد به حال همه کس که عزیزانشان را ترک می‌گویند،
حینی که به فکر ترکشان نیستند!
شاید بگویی همه اینان از روی ترس است که می‌گویم یا تازه به این دوران قدم گذاشتم
و مشاهده‌گر دنیای کوفتی شدم
و از هر آنچه که می‌بینم، وحشت کردم. اگر بگویم از کودکی این‌گونم چه می‌گویی؟ تمام چیز‌هایی را که می‌دانم آن زمان هم
می‌دانستم!
حتی حال که به چشمت دارم مرد می‌شوم، هیچ به معلوماتم افزون نشده است؟
تنها هر آنچه که دیروز بایستی به زبان می‌آوردم را امروز بر لبانم جاری می‌‌سازم چون شاید فردا پسرت نباشد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #7
تاریخ: چهارشنبه/ ۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت:۲۰:۴۸ ق.ظ
شاید همین امشب به خواب رود
و فردا همانند هر صبح بیایی
بر پیشانیش ب×و×س×ه زنی و یک باره غرق بصیرتی تلخ شوی و ببینی که من رفتم
و تو مانده‌ای با هزاران خاطره
با پسرکت
و حسرتی بر دل،
دشوارای بر دوش!
دوست دارم آن موقع با شجاعت بر پیکر بی‌جان سم خاک بریزی!
لطفاً خاکی که تنم را با آن می‌پوشانی، با اشک چشمانت خیس نکن
که من طاقت دیدن اشک‌هایت را ندارم!
دلبندم! هنگامی که بدرود گفتم، دیدگانت را برایم تر نکن
که من باز هم روزی بدرودت می‌گفتم؛
اما پدر می‌دانی که اگر امروز روم، تنها خستگی را با خود به همراه می‌برم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #8
تاریخ: چهارشنبه/ ۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۲۱:۶ ق.ظ

لیکن فردا شاید روزگار بر تنم زخم‌هایی هم بکارد!
پس پدر مرا ببخش که رفتن را انتخاب می‌کنم؛ لطفاً مراقب مادرم باش!
نگذار برای پسرکش اشک بریزد
چرا که دوست ندارم!
پس لطفاً مانع اشک‌هایش شو و دلداریش ده!
می‌دانم که زن سرسختی است؛ اما با رفتنم بی‌شک درهم خواهد شکست!
ناله خواهد کرد و شاید
هنگامی که خفتم، بیاید بر سر قبرم، شیون سر دهد
و خوابم را آشفته کند!
پس تمنا می‌کنم نگذار بعد از مرگم چشمانش تر شوند!
به او بگو بخاطر تمام شب‌هایی که بالای سرم نشست و دلداریم داد در تلاش این‌که آرامم کند، سپاس گذارم!
پدر! لطفاً از او بخواه که مرا ببخشد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #9
تاریخ: چهار شنبه/۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۲۱:۲۸ ق.ظ

خود شرم دارم بگویمش!
درختی که برای پرورشش زحمت کشیده‌ای،
آن کسی که بر فرق سرش ب×و×س×ه‌ می‌زدی
و در دل از خدا می‌خواستی بزرگ شود،
به قولتان مرد شود؛
اما حال می‌خواهد ترکتان کند.
می‌دانم که منصفانه نیست
ولیکن درکم کنید!
من خستم.
خسته‌تر از آنم که بخواهم بمانم!
شاید اگر زندگی طعم شیرین‌تری داشت، می‌توانستم در کنارتان بمانم؛
اما می‌دانی که
طعم شیرین، توهمی است در خیال‌ها
و من شخصی هستم
که‌ با واقعیت زندگی می‌کند و به آن اهمیت می‌دهد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #10
تاریخ: چهار شنبه/۲۲ تیر ۱۴۰۱
ساعت: ۲۱:۳۶ ق.ظ

می‌دانی که پدر! واقعیت تلخ است
و آدم را از پا در می‌آورد!
حال می‌دانی که برای چه خستم؟
پس دیگر شاید لازم نیست پیش از این‌ها
برایت توضیح دهم
و یک چیز دیگر!
پدر! لطفاً هر خاطره‌ای که از من در ذهن دارید را دور بریزید!
می‌هراسم مرا به یاد بیارید،
برایم اشک بریزید و من ناگاه از
رفتنم پشیمان شوم،
دلم به حالتان بسوزد و اراده کنم
که باز گردم!
می‌دانی که خاک رفتگان باز نخواهند گشت؛ درست همانند مادربزرگ
که رفت و دگر بازنگشت
و اما من امیدوارم همان جایی رفته باشد که می‌گویید!
آرزومندم تنها در زیر خاک نمانده باشد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین