. . .

تمام شده عکس‌ها راه می‌روند(دلنوشته همراه با عکس)|آرمیتا حسینی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
نام اثر: عکس‌ها راه می‌روند
نویسنده : آرمیتا حسینی(قلم سرخ)
ژانر: بر طبق نوع عکس تعیین می‌شود.
ویراستار: هانی.م
خلاصه:
عکس‌ها سخن می‌گویند، می‌خواهند صدای بی صدایشان به گوش کل شهر برسد!
می‌خواهند لمس شوند، درک شوند و همه آن‌ها را با تمام وجود بشناسند!
عکس‌ها قدم می‌زنند و به سوی مقصدی می‌روند و از ما فقط کشف مسیر را می‌خواهند.
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #11
10531474014602433226.jpg

نه، این سهمش نیست
سهم او از این دنیای بزرگ و آسمانی طلایی
مردگی در قفس آهنی نیست
او باید زندگی کند! پرواز کند و از پرواز بنویسد
از آغوش گرم آسمان بگوید
از دستان نرم باد
از هیاهوی ابر
قطرات ریز و درشت
او باید شعرهایش را در آغوش معشوق بنویسد نه در آغوش قفس آهنی
سهم او از این دنیا
مردگی نیست
زندگی است
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #12
images

گفته بودم روزی می‌رسد که
از بند‌ها رها شوم
همه را در یک چشم به هم زدن
پاره کنم و
دستانم را به آغوش آزادی باز کنم
من همیشه روی گفته‌ام می‌مانم!
اما می‌دانی
دقیقا زمانی که گفتی نمی‌توانم
فعل منفیت را تفنگی قدرتمند کردم و
همه بندها را
درهم شکستم
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #13
soothing-sentences02-2.jpg


این‌ها سنگ‌های ساده‌ای نیستند.
احساسات و افکار افراد هستند و هر فرد در درون خود ، یک سنگی دارد با رنگی متفاوت
شاید در ظاهر همه سنگی یک رنگ داشته باشند، اما در درون آنها هرکدام رنگ‌های خاصی دارند
حتی رنگ‌هایی که هنوز کشف نشده‌اند و یک چیز جدید هستند
اما کسی جرئت ندارد این سنگ‌ها را بردارد و در اقیانوس کلمات بیندازد
می‌ترسند امواج، سنگ‌ها را به جایی که باید نرسانند، و میان خود سنگ‌ها را غرق کنند
پس دریای کلمات را رها می‌کنند و می‌گذارند احساسات و افکار سنگیشان از دور به دریا خیره شود
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #14
0.729380001313305045_parsnaz_ir.jpg


در این دنیا تمام موجودات یک دشمنی دارند
دلیلی دارند برای نابود شدن
شمع‌ها، از آب می‌ترسند...
از زمان، می‌ترسند
آنها تمام سعی خود را می‌کنند از دشمنانشان فرار کنند
شاید دستان آبی که به سوی آتش دراز می‌شوند، بزرگ‌ترین کابوس شمع‌ها باشد
و شاید، عقربه‌هایی که با نیشخند، تیک تاک صدا می‌دهند
بزرگ‌ترین کابوس آنها شوند
و وقتی شمع با قاتل خود رو به رو شود
می‌لرزد و فرو می‌ریزد
و چیزی جز تاریکی نمی‌ماند
آخرش همیشه غم انگیز است و نمی‌دانیم بعدش چه بلایی سر شمع خاموش آمده
فقط می‌دانیم آخرش ترسناک است
اما می‌شود در همان دقایق اول که روشن است و نورانی
به فکر مقتول رویاهایش نباشد
آیا می‌شود؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #15
1615926773623225117.jpg


آرزویم را به دست امواج سپردم! نامه‌ام را در دل خودشان کشان کشان بردند و دیگر
خبری نرسید
مثل همیشه، من هر روز آرزو می‌کردم و همه آرزوهایم بادی می‌شدند و می‌رفتند
شاید هم در دوردست‌ها
سهم فرد دیگری می‌شدند.
سهم دستان دیگری... و این من بودم که فقط آرزو کردن ساده را بلد بودم.
کاش آن همه رویا، لباس دنیای واقعیم می‌شدند
این چنین دور شدنشان را تماشا کردن، کار من نبود.
کار دل منتظر من نبود.
اما خب چه می‌شد کرد... این روزها در این دنیا، هیچ‌کس کار خودش را انجام نمی‌دهد
هیچ چیز سرجای خود نیست.
پس حتی اگر انتظار کار من نباشد، باز من منتظر می‌مانم
تا شاید قلب دریا به حالم سوخت، شاید نامه‌ آرزو‌هایم را باز پس فرستاد
و شاید
تا ابد
در میان قلب طوفانیش
آرزویم را چال می‌کرد
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #16
images

مدت‌هاست پاسخی جز سکوت نمی‌شنوم
بوق‌های ممتد خسته‌ام کرده‌اند
گوش‌هایم تحمل شنیدن سکوتت را ندارند
و قلبم متلاشی می‌شود وقتی باز پاسخی دریافت نمی‌کند
نکند شماره‌ها نیز قدرت ارتباط را از دست داده‌اند
یا اینکه تو دیگر جوابی برایم نداری
می‌دانی انگشت‌هایم دیگر توان گرفتن یک شماره تکراری لال را ندارند
شماره‌ات به چه کار می‌آید وقتی به جای تو شخص دیگری پاسخ می‌دهد و می‌گوید دیگر نیستی؟
منکه می‌دانم تو دیگر نیستی! زنگ می‌زنم تا باور کنم هستی... اما خب
نیستی!
و دیگر شماره‌ای هم نیست
دیگر تماسی نمی‌گیرم
نمی‌خواهم بی تاب‌تر از این شود دل خسته‌ام...
خوب شنیدی چه گفتم؟
خدانگهدار
بوق بوق بوق
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #17
cbf2f3d55eb0705613878f741991b242.jpg


نشستن و تماشا کردن... سخت است
مخصوصا وقتی فیلمی که تماشا می‌کنی، تراژدی زندگیت را دربرگرفته باشد
تو آه می‌کشی، و نگاهش می‌کنی! مثل این می‌ماند که بدانی چیزی که می‌نوشی زهرمار است اما
بازهم بنوشی... می‌خواهی بدانی این زهرمار... از چه چیزی ساخته شده؟ چه قدرتی داشت که
تو را
نابود کرد!
وقتی دربرابر همه ایستادی، فقط این طعم بود که تو به زمین کوبید!
آری، در اولین پله خاکی نشسته‌ای و مرور می‌کنی
شاید نگاهت خیره به دیوار خاکی باشد اما، مرور می‌کنی، همه چیز را.
اینکه کجا را اشتباه رفتی که کیش و مات شدی؟ باید اسب را نمی‌بردی، باید شاه را مخفی می‌کردی؟
باید صبر می‌کردی یا حمله می‌کردی؟
کدام باید؟... اما آخرش می‌فهمی
اشتباه نفهمیدن تو نبود... قبول نکردن اشتباه بود
وقتی طعم تلخ را باور نکردی... او بیشتر خود را به رخ کشید
حال
می‌نشینی و
دیوار خاکی را می‌بینی
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #18
tn_1547925464_9770.jpg

تو باور می‌کنی که وقتی می‌گویم
بیا برویم ستاره‌ها را ببینم، واقعا ستاره‌ها را می‌بینم؟
نه! من تو را می‌بینم، تو ستاره منی، ستاره‌ای درخشان‌تر از هر ستاره دیگری
مثل آنها دور و دست نیافتنی هستی
مثل آنها برای همه هستی و برای هیچ کس نیستی
آمدی تا ستاره‌ها را ببینیم؟ می‌دانستم با اینکه نزدیکی دورتر از ستاره‌ها هستی
می‌دانستم نمی‌توانم دست بلند کنم و بگویم تو ستاره من هستی!
پس خواستم یک شب را
با تماشای دورترین و واقعی‌ترین و حتی زیباترین ستاره‌
سپری کنم.
ستاره من، هیچ‌گاه قرار نیست بفهمی، در ذهنم خدای ستارگانی...
اما به سمت من چشم برنگردان
می‌ترسم از خجالت
به ستاره‌های دروغین خیره شوم و
تو را از دست بدهم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #19
IMG-20150119-WA0029.jpg


کودکی‌هایم دنیای کوچک و شیرینی داشتند
کودک که بودم می‌دانستم اگر ناز کنم و اشک بریزم
کسی هست دست بگذارد روی سرم و بگوید
اشک نریز... هرچه بگویی می‌کنم.
کودکی‌هایم فقط با گریه و مظلوم نمایی صاحب همه چیز می‌شدم
اما بزرگ که شدم همه چیز تغییر کرد. تنها با مرگم ممکن است دل بسوزانند و شاخه گلی پژمرده روی سنگ قبرم، بگذارند
کودکی‌هایم، پر بود از گل و بوی چمن.
بزرگی‌هایم پر شدند از صدای فریاد و بوی دود، حس تلخ و سیاهی
نابودی و ضعف... زجه زدن!
اما کسی یک دینار دستت نمی‌داد که شاخه گلی بخری و دلت خوش باشد
در دنیای بزرگان، زندگان سرزنده جایی ندارند، همه در انتظار مرگتان هستند
تا مجسمه‌ای از شما بسازند و عبادتتان کنند
افسوس من نمی‌دانم بعد از مرگم
اصلا کسی هست برایم اشک بریزد؟
کسی هست روی سنگ قبرم گل بگذارد؟
بچگی‌هایم با خیال اینکه بزرگ بودن خوب است، گذشت... اکنون هم با خیال اینکه مرگ خوب است... می‌گذرد
این دل زخم دیده، زیادی تنهاست... فکر نکنم با شاخه گلی روی سنگ قبرم
التیام بیابد.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
هنرجو
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,792
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,244
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #20
Profile-photo-the-beautiful-4.jpg

قلب‌ها چند دسته‌اند
دسته‌ای که اگر دست بزنی ، دستانت یخ می‌زند و سریع مجبوری عقب بکشی و از آن قلب فاصله بگیری
برخی تا به آنها دست بزنی، می‌لرزند و شالاپ شلوپ صدا می‌دهند و آنقدر از نغمه‌هایش خوشت می‌آید که نمی‌توانی عقب بکشی یا شاید هم
از شدت صدا بترسیو
عقب گرد کنی!
و برخی دیگر آرم‌ند و آرمت می‌کنند دقیقا مثل آب!
آبی که تو را به نمایش می‌گذارد و وقتی دست رویش می‌کشی
خود را هم لابه‌لای تصویر تو نشان می‌دهد
صدای آرام شالاپ به گوشت می‌رسد و آب از تماس دستت سردرگم می‌شود و مدتی
به این سو و آن سو می‌جهد
اما خب زیباست!
لمس زلالی و لطافتش روی سر انگشتانت را می‌گویم
انگار انگشتانت تشنه دوباره فرو شدن درون آب هستند
باز فرو می‌کنی
باز دایره‌ای سردرگم شکل می‌گیرد
و بی آنکه بدانی، ساعت‌ها دستت را بالا و پایین می‌کنی و از این آب لبریز می‌شوی و بعد
انگاری یکی می‌شوید
این آب‌ها یا بهتر بگویم، قلب‌ها
در کمال سکوت و آرامش... تو را ترغیب می‌کنند به بودن
چیزی نمی‌گویند، فریاد نمی‌کشند
خیلی آرام جادویت می‌کنند
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
129

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین