. . .

در دست اقدام نیلو، فرشته آسمانی| Uma

تالار داستان / داستان کوتاه
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
نیلو فرشته آسمانی
نویسنده: Una
ژانر: عاشقانه_ اجتماعی
ناظر: @سوگولیِ سفره
خلاصه: شرح گوشه‌ای از فراز و نشیب‌های عاشقانه و سخت غم‌انگیز نیلو و ایمان که شاید داستان زندگی ما هم در میان ورق‌های زندگی‌شان نهفته باشد!
 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
868
پسندها
7,352
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #1
wtjs_73gk_2.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #2
#
سری داشتم میان سرها،
شاهزادگان افلاک حسرت دیدن لحظه‌ای لبخند مرا داشتن!
منِ نیلو، طبیب دل‌شکستگان ساکنان وادی چرخ و فلک بودم!
مگر میشد دل‌شسکته‌ای پیش طبیب نیلو بیاید و با دلی ناشاد به خانه برگردد؛ مگر میشد اصلاً اهل دلی، صندوقچه دل خود را برای نیلو بگشاید و من محرم رازش نباشم!
خدایا مگر میشد اصلاً من نیلو بگذارم دلی بشکند، وقتی که دلی بی‌پناه به من پناه می‌آورد!

حالا خدایا دل خودم را شکست؛ همان مذکر دو رویی که چون مارهای زهرآگین، نیش‌های عمیقی بر قلبم فرو کرد، زخم‌هایی که سوگند به جلالت خدایا تا قیامت بر قلب کوچک من، ماندگار و ماندگار و ماندگارند.
از این پس چگونه این دل‌شکسته باید مونس دل‌های شکسته ساکنان چرخ و فلک باشد، می‌شود این را به من دم گوشی بگویی!
من مهربانم، خدایا تو هم مهربانی؛ اما رسمش است که با مهربانی از مهربانانت چون من این چنین کنند و تو فقط باشی سکوت!
#
 
آخرین ویرایش:

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #3
#
ای طوطی خوش‌آواز!
سوگند باد به *اشک‌های از ته دل نیلو، که دلی برایش دیگر باقی‌نمانده*!
بگذار گویم که چگونه گذشت ایام کودکی این *نیلوی مهربان دل*؛
شب اول عید، جاده چالوس، تصادفی ناگوار، پرواز روح پدر و مادرم سوی آسمان‌ها، تنها ماندنم در جهان بی‌وفایی‌ و بدعت‌ها،
آغاز تربیت نیلو زیر دست نامادری در پرورشگاهی تاریک و پرت!
قلب من چون آینه‌ای درخشان؛ اما، اما این آینه لحظه به لحظه‌ می‌شکست و میشد تکه تکه،
هر تکه این آینه آواره در گوشه‌ای از جهان، خون بباریدم شب‌ها و مونسم نبودند جز ستارگانت، ای آسمان!
*نمیدانم دلیلش را، اما چرا آسمان بالای سرم در آن ایام فقط شب‌ها می‌بارید*!
ای آسمان، شاید تو هم زخم‌خورده نامادری بودی؛ اما این قدر بر روح نیلو زخم‌ها زدند که فقط خدا تواند بشماردشان.
باز پرسم خدایا در کودکی‌ام می‌دیدی و ساکت بودی، *توجیح کردم* برای خودم که کودکی‌ام و نایی برایم نیست که صدایم تا عرش والایت رسد، اما حالا که بزرگ شده‌ام، بلند بلند گریه می‌‌کنم، باز چرا چیزی نمی‌گویی؟
#
 
آخرین ویرایش:

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #4
#
بیا امشب را نیلو به نحوی دیگر بخندیم، به اشک‌هایی که نباید جاری میشد و شد بخندیم، به دل‌تنگی‌های بیهوده‌مان بخندیم، اما نیلو خواهم که دلت خندد به هر چه که لایق خندیدن را دارد، لایق دیدن مرواریدهای یک از یک درخشان‌تر من نیلو را دارد، اما خدایا اگر بخواهم این‌گونه بخندم که فقط باید به احمقی‌های گذشته‌ام خنده کنم، مگر هر که به حرف دلش گوش دهد باید احمق باشد! اصلاً حرف دلم را گویم خدایا؟ دلم طلب سفری را دارد، هوایی باشد با بال‌های خودم، اما فعلاً بال‌هایم را دزدیده‌! خدایا دروغ گفتم بال‌هایم را کسی نبرده، آسمان جای خوبانت و مگر احمق‌ها جز خوبانت هستند؟
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #5
#
ای آسمان با وفا، این بار نیلو اشک‌های کوچکش را به دل بزرگ تو هدیه می‌کند؛ دوست دارم در این نزدیکی‌ها و میان این اقیانوس غم‌ها و دل‌شکستگی‌ام نقاشی کنم بر دلم خنده‌ای از ته دلم. حالا که نیست آن‌که در آغوشش آرام شوم، خودم، خودم قلب تکه تکه شده‌ام را در آغوش می‌گیرم؛ اما نه! می‌ترسم، من اگر این قلب را در آغوش گیرم و دردش بگیرد، من، من نیلو با این درد، دیگر چه کنم؟! آخ که از شدت غم اگر قلبی بخواهد از سینه‌ای، بیرون بزند، چه قد تسکین دادنش سخت باشد. ای آسمان کاش میشد تو میشدی انسان دل‌شکسته‌ای چون من نیلو، کنارم می‌نشستی، نمی‌گویم همراه من گریه کنی، نه! فقط سرم را روی پایت می‌گذاشتم و به حال این دل ساده خودم گریه می‌کردم، صورت نیلی‌ام را نوازش می‌کردی، نمی‌گویم چیزی بگویی که دلم آرام شودا، نه! فقط دنبال تکیه‌گاهی امن برای تکیه دادن می‌گردم، زیرا از سوز غم تا زانو کمرم خم شده و آخ، که فکرم به هر جای جسم و روحم می‌رود، جز زنده شدن دردهای کهنه هیچ ثمره‌ای برایم نیست! حال آسمان می‌گذاری تو را در آغوش گیرم....
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #6
#
زیبا، از تو سؤالی دارم!
مگر نه، اگر کسی خوب غذا بخورد،
باید رو آید، گونه‌هایش سرخ و محبوب دل‌ها بشود!؟
من خوب غصه خوردم اما چرا من نیلو رو نیامدم، چرا گونه‌هایم سرخ نشد، چرا زیر چشمانم این قدر کبود شده، صورتم کشیده و شبیه کابوس‌هایی که در کودکی می‌دیدم، شده؟
بگویم چه قدر زیبا بودم؟
آینه‌ها انگشت به دهان از زیبایی نیلو بودند، حالا به جایی رسیدم که دیگر تمام آینه‌های این دنیا از من باید رو بگیرند؟
نیلو از رو افتاده است؛ اما ای آینه‌های بی‌انصاف‌ نمی‌گویید من نیلو هم دل دارم.
دلم شکسته؛ اما دلی که شکست، دیگر دل نیست؟
دل‌شکستن گناه است، خدایا به جلالت یکی دیگر دل نیلو را شکسته، چرا باید نیلو تاوان گناه دیگری را بدهد؟
به چه زبانی بگویم؛ دل‌شکسته منم، خانه غم، حسرت، تنهایی، منم!
روزی آینه‌ دل، دست به دامنم که نیم‌نگاهی به او کنم، ولی حالا نیلو به این آینه می‌گوید:
_ *تو را به چه سوگند دهم ای آینه‌ی دل؟ تو از من روی نگردان که سخت تنها شدم.*
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #7
#
نامه‌ای از نیلو به دل‌شکسته‌اش:
سلام ای عزیز نیلو،
ای همه‌ی کس و کارم!
هر کس نداند نیلو که خوب می‌داند چه قدر غم دیدی ای دل کوچک نیلو.
یه وقت نترسی، نیلو تا آخر عمرش کنارت می‌مامند؛ *ولی تا پایان دفتر حیاتش که خیلی نمانده!*
بیا تا باهم بخندیم، نیلو می‌داند که دلیلی برای خنده نداری ای دل کوچک نیلو. *اما می‌شود، هم گریست و هم به غم خندید*!
اصلاً ای دل، من به تو می‌خندم و تو به من بخند، خوب است؟
زیباترین نقاشی‌های این شهر، لبخندهای از ته‌دل من بود. نقاشی‌هایی شاد، خیلی خیلی شادی! خودمانی بگویم، دورانی داشتم برای خودم! ای دل کوچک نیلو، تو که بزرگ‌ترین نقاش شهر رویایی چرخ و فلک بودی، نباید امروز بر صورت نیلو لبخندی زیبا ترسیم کنی؟
پس بخند تا منم بخندم!
دوست داری یک سفر خوب برویم ای دل کوچک نیلو، اما سفر به کجا؟
در نظر نیلو همه‌جا کویر خشک و همه‌جا جهنم باشد. من مگر نیلوی سابق هستم که همه چیز را سرسبز و زیبا ببینم؟
ای دل کوچک نیلو بخند، بخند بخند...
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #8
#
چند صباحی *نیلوی* دل‌شکسته سکوت کرد؛ اما از هر چه بگذریم سخن دوست مگر خوش‌تر نیست؟!
ای *عشق*، پس امروز توشه دلم را نزد تو می‌گشایم!
اول هر سخن و دوستی با *سلام* است.
*ای عشق، من با تو بی‌معرفت سلام و علیکی ندارم*، مگر آن زمان که بی‌‌هیچ سلامی سرت را پایین انداختی و با سفر به گوشه گوشه‌ی دلم خوب جا خوش کردی، نیلو مگر حرفی زد؟
این‌ خرابه را که نیلو تنها زندانی آن شده را قشنگ نگاه کن، چه قدر تاریک و بی‌روح است، عشق تو من را به این روزگار تلخ گرفتار کردی! حالا حقت است که نفرینت کنم، آه بکشم تا خدا کمرت را چون من خم کند؟ عشق، نیلو کینه‌ای نیست، اهل محبت بوده است و خواهد بود؛ ولی قولی به من بده!
عشق، ناز شصتت که قلب نیلو را سوزاندی در آتش محبتت؛ *اما دفعه‌ی دیگر پیش از ورود به خانه قلب‌ مردم، اجازه بگیر*! همه که نیلو نیستند، شاید وقتی یکی فهمید که تو چه قدر بی‌معرفت هستی، در خانه‌اش را شش قفله کرد و اصلاً اجازه‌ی ورودت را نداد.
درست یا غلط حرف‌هایم را خدا می‌داند؛ از ازل تو با من بودی ای عشق، اما چه کنم که هر کجا رفتم فقط تو را دیدم و هر بار که نوشتم «شکسته دل عاشق»، خواندم:
_ عشق، عشق، عشق و عشق...
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #9
#
سلامی نو همراه با لبخندهایی تلخ‌تر از گریه‌ها ای دل کوچک *نیلو*!
تو هم رو می‌گردانی از من، آیا؟ مگر برای این نیلو، چیز دیگری هم باقی‌مانده، جز دل کوچکش!؟
باید که باهم صحبت کنیم، باید که عهد ببندیم هم‌دیگر را ترک نکنیم و اصلاً مهم‌تر از همه این‌ها، دست در دست هم به سفر برویم! ای دل کوچک نیلو، قول می‌دهی؟ من که قول می‌دهم، با تمام جان و وجودم!
اما بین خودمان باشد، رازی را بگویم؟ برای نیلو ذره جان و توانی باقی مانده و آن را هم می‌خواهد به تو هدیه کند. هر چه نباشد این ناتوان و ناخوش چهره فسرده، *وفا و وفاداری* را از تو آموخت، ای دل کوچک نیلو!
دل کوچکم، ای کاش که... بگذریم.
گله‌گی‌ها، فراوان است، از خودت برای نیلو بگو!
نمی‌خواهی بپرسی که چرا نیلو جانم این قدر شکسته شدی!؟
خودم برایت تعریف می‌کنم اگر، کمی توانم خدای مهربان بدهد، ولی قبلش می‌گویم که نیلو دیگر امیدی به زندگی ندارد و فقط دوست دارد که به فرشته‌ای در آسمان‌ها تبدیل شود! (بمیرد!)
#
 

Soheil

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
1914
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-13
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
59
پسندها
2,819
امتیازها
133

  • #10
#
سلام بر نیلو ، سلام بر من، و سلام بر رفیق نارفیق نیلو، عشق! ای دریا، نیلو چشمانش را به سختی باز نگه‌می‌دارد، چرا تو گریانی؟! نیلو پشتیبانی ندارد، تو را که خدا خیلی دوست دارد. آسمانان که در ابتدای بهار اشک‌های شوق‌شان را برایت به ارمغان آوردند، می‌دانند هم‌نشین خون‌گرمت « *زمستان* »، سکونت‌گاه آدم‌برفی‌های دماغ هویجی، خوب حرف‌های دلت را نشنیده و حالا آسمانان دوست دارند با اشک‌هایشان دل دریایی‌ات را قلقلک کنند و لبخند بر رویت بنشانند، نیلو کسی را ندارد که بخواهد به حرف‌های دلش گوش بدهد. من که می‌خندم ای دریا، فکر نکنی دارم گریه‌هایت را سخره می‌گیرم، نه! چشمان نیلو خشک است و اشکی ندارد. ای کاش میشد آسمان‌ها، چند قطره شوق از آن‌ها که برای دریا می‌برید را به من هم هدیه بدهید. نیلو جبران می‌کند ای آسمان‌ها، قولِ قول! آسمان‌ها می‌شود به من اشک‌هایتان را هدیه بدهید تا من و دریا کنار یکدیگر گریه کنیم، دریا که نمی‌میرد، پر آب‌تر هم می‌شود اما من نیلو را نمی‌دانم!

#
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین