پارت یک
آرام :
- آرام پاشو لنگه ظهره وای خدا بقیه دختر دارن ماهم دختر داریم پاشو لنگاتو جمع کن.
اف یه خواب درست حسابی به دلمون موند.
- مامان خوابم میاد ول کن جان خودت
چند دقیقه شد خبری نبود آخیش،
که یهو (زارت) چشمهام شد قد نلبکیهای اقدس خانم
مادر گرامی مثل توپ شوتم کرد پایین آخ ننه کمرم (وجی:خو حقته تا لنگه ظهر نخوابی)
وجی با همین ناخونام میام تو حلقت (هه میخوای خودتو ناکار کنی)وجی :×(باش بابا رفتم به اعصابت مسلسل باش)
حالا این مامان ماهم ول کن نیس.
- مامان فرقونت برم چرا میزنی؟
- مگه تو پا میشی،راستی مگه امروز جواب کنکورت نمیاد ها؟!
- اَه مامان ولکن چی میـ...
چی شد!
مثل فشنگ از جام بلند شدم.
- جیغ وای مامان مامان لپتاپ من کو
مثل اسکلا دور خودم میچرخیدم که چشمتون روز بد نبینه زلزدم به مامانم که به زور جلوه خندشو گرفته بود بابام که نگم داشت در اتاق منو گاز میزد. مامان شماهم به ششصبح می گه لنگه ظهر.
ای خدا بیا منو بخور(وجی:| )
بابا با خنده:
- خانم چرا دخترمو اذیت میکنی؟
مامان- این همه دخترت ماهارو اذیت کرده من گفتم تلافی کنم
جلوه چشمهای چهارتا شده من رفتن بیرون.
پامو کوبیدم زمین و موهامو کشیدم،الان من چجوری بخوابم دیگه خوابم نمی بره.
هی عجب مامانیم دارما.
خو من که دیگه خوابم نمیبره برم یه صبحونه مشتی بزنم تو رگ؛ وای راستی ساعت دو بعد از ظهر جواب کنکورا میاد اصلا اشتهام کورشد!.
- خدا کنه قبول شده باشم
(وجی:با این خرخونیای که تو کردی معلومه که قبول میشی)
- خودم میدونم
(خود شیفته را تدبیر نیست)
- وجی دلبندم جَنَم شو{گمشو}
همینجور که با وجی میزدیم تو سرو کله هم رفتم دشوری بعد از عملیاتی که به شما مربوط نیس رفتم دستوصورتمو بشورم که یا جد سادات این کیه
(وجی:یه آمازونی فراری)
- خفه شو تا خفت نکردم
(اصلا اعصاب نداریا)
- جوابشو ندادم تا شاید بره گمشه میاد میره وست تصورات من بیشعور
(شنیدما)
- خب به درک
(بیشعور)
ولی واقعا مثل آمازونیا شدم، دماغم باد کرده قرمز شده به لطف مادر. روژم دور دهنم کشیده، شده ریملم زیر چشمهام ریخته، موهامو که نگم باید یکی دو هفته فقط شونه کنم، یه طرفمم جای بالشت بود اینجا یه کلاه فقط کم دارم.
دستوصورتمو شستم آمدم بیرون با هزار بدبختی موهامو شونه کردم با همون لباس باب اسفنجیم امدم بیرون الان می گین میخوام مثل میمونا از پله ها سر بخورم نچ اتاق من طبقه پایه
برا از خونمون بگم سمت چپ اتاقم پله میخوره میره بالا اونجا اتاقای مهمونه
سمت راست یه سالن بزرگه با ترکیب کرم قهوی، جلوی سالن یه آشپز خونه هست اونم با طرکیب سفید قهوی سمت چپش یه راهرو هست که سه تا اتاق داره اولی مال داداشم با ترکیب قرمز اتاق بقلیش اتاق مامان بابامه اونم ترکیبش زرشکی کرمه اتاق آخرین اتاق کار بابامه که کلا من بیشتر اونجام واسه کنکور همش اونجا درس میخوندم
اتاق خودمم ترکیب آبی مشکیه رنگ مورد علاقه خودم حیاطمونم که نسبتا بزرگه با گلو گیاه.
زیر اتاقای مهمونم یه گلخونه هست که از حیاط باز میشه.
رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانو بابا دارن دل میدن و قلوه میگیرن داداشمم قربونش برم همیشه خوابه
مثل یه دختر خوجمل رفتم نشستم گفتم صبح عالی متعالی با شوتای مامانی.