انتشاریافته رمان کودکان همسر می‌ شوند | A.R.S

نام اثر: کودکان همسر می‌شوند
نویسنده: A.R.S
ژانر: تراژدی، اجتماعی
خلاصه:
مهناز دختری روستایی؛ اما زیرک و باهوش که اشتیاق زیادی به ادامه‌ی تحصیل دارد. لیکن بخاطر برخی از سنت‌های غلط از تحصیل باز مانده و مانند سایر دختران روستایش در خانه می‌ماند و بعدها تصمیم می‌گیرد نوشتن را که از همان دوران نوجوانی دوست می‌داشت، دنبال کند. در عین‌حال، مقاومت‌های پی‌‌در‌پی او با ازدواج اجباری که در روستایشان رسمی به جا مانده از قدیم است، روحیه شادش را ربوده و او را به ورطه نابودی می‌کشاند.

 

[ARA.O.O]

سمیه را در حالی که می‌کوشد در را از جایش بکند، در اتاقی زندانی کرده‌ام. فریاد‌هایش گوش‌هایم را آزار می‌دهد و سکوت سنگین را از بین می‌برد. می‌خواهم دست به کاری بزنم، آرزویم این بود که تا آخر عمر بنویسم و دارم برآورده‌اش می‌کنم. چون بیهوده زیستن دیوانگی‌ست و مرا هم دیوانه کرده است. تیغ را به آرامی از روی زمین بر می‌دارم، همان‌طور که با دست راستم برای‌تان می‌نویسم، برای لحظه‌ای از نوشتن دست می‌کشم و رگم را می‌زنم! اشک نوشته‌هایم را خیس کرده‌اند. قرار نبود این‌گونه بمیرم! همیشه از این روز می‌ترسیدم. چون می‌دانستم روزی از راه می‌رسد...
از ترس دارم می‌لرزم و ع×ر×ق از شقیقه‌هایم جاریست و الان است که از ترس سکته کنم.
اگر بیدار شوم، باز هم برایتان ادامه زندگیم را تعریف خواهم کرد.
سمیه زار زار گریه می‌کند و سعی دارد در اتاقی‌ را که در آن زندانیش کرده‌ام، از جایش بکند. چون می‌داند دارم چه غلطی میکنم. کم‌کم از هوش می‌روم و در آخر چشمانم، ناخواسته بر روی هم می‌روند. فکر کنم وقت رفتن است، مادر بزرگ دارم می‌آیم!


"پایان"
به قلم:* A.R.S
298-012