نام رمان : کافونه
به قلم : نرگس خسروی بانوقلم
ژانر : عاشقانه، پلیسی، اجتمائی
ناظر: @ماهِ نزدیک
خلاصه رمان :
روایتی بر اساس واقعیت!
ترس و افکار احمقانهای که در سرم میپنداشتم، مرا از دنیای دخترانهام بیرون کشید و گرفتار زندان زندگی و بدبختی کرد!
و زندانبان من، کسی است از جنس نخوت و جماد...و من هربار هروز در گوشهای از این زندان سرد از بیرحمی او با چشم باز جان میدهم، اما نمیمیرم.
چگونه باید خودم را به زندانم و زندانبانم عادت دهم؟
آیا عشق راه چاره میشود؟!
پس انتخاب میکنم تنها راهی را که در پیش رویم قرار دارد و به همان سو گام برمیدارم؛
چرا که از همینجا که اکنون ایستادهام، کور سوی نور خوشبختی را در انتهای مسیر میبینم...
تا پایان این راه میروم و گلیمم را از آب بیرون خواهم کشید!
من تا آخر، محکم و استوار ادامه میدهم و دل این زندانبان سنگ دلم را به چنگ میگیرم...
مقدمه رمان :
آخرش یک نفر از راه میرسد،
که بودنش جبرانِ تمامِ نبودنهاست.
جبرانِ تمامِ بی انصافیها و شکستنها …
یکی که با جادویِ حضورش دنیایِ تو را متحول میکند،
جوری تو را میبیند که هیچ کس ندیده است!
جوری تو را میشنود که هیچ کس نشنیده
و جوری روحِ خسته تو را از عشق و محبت اشباع میکند
که با وجود او دیگر نه آرزویی میماند برایِ نرسیدن،
و نه حسرت و اندوهی برای خوردن.
دستش را که گرفتی، در چشمانش که نگاه کردی بگو :
«تو مثل باران هستی...
بارانی از گل،
بارانی از مهر،
بارانی از لبخند،
بارانی که به زندگی کویری من جان بخشید!
با تو بودن را دوست دارم، چرا که تو را دوستت دارم آرام جانم
تا همیشه پای تو میمانم.»
حواست باشد!
بعضی آدمها خودِ معجزهاند! انگار
آمدهاند تا تو مزه خوشبختی را بچشی...
آمدهاند تا دلیلِ آرامش و لبخندِ تو باشند،
آمدهاند که زندگی کنی.
قدرشان را بدان...(:
.
(کافونه #cafune، یه کلمه پرتغالی برزیلی هست که جزو منحصر به فردترین کلمات دنیاست..
معنیش میشه حرکت دادن نرم انگشتان میان موهای کسی که دوستش داری!♥️🌿)
به قلم : نرگس خسروی بانوقلم
ژانر : عاشقانه، پلیسی، اجتمائی
ناظر: @ماهِ نزدیک
خلاصه رمان :
روایتی بر اساس واقعیت!
ترس و افکار احمقانهای که در سرم میپنداشتم، مرا از دنیای دخترانهام بیرون کشید و گرفتار زندان زندگی و بدبختی کرد!
و زندانبان من، کسی است از جنس نخوت و جماد...و من هربار هروز در گوشهای از این زندان سرد از بیرحمی او با چشم باز جان میدهم، اما نمیمیرم.
چگونه باید خودم را به زندانم و زندانبانم عادت دهم؟
آیا عشق راه چاره میشود؟!
پس انتخاب میکنم تنها راهی را که در پیش رویم قرار دارد و به همان سو گام برمیدارم؛
چرا که از همینجا که اکنون ایستادهام، کور سوی نور خوشبختی را در انتهای مسیر میبینم...
تا پایان این راه میروم و گلیمم را از آب بیرون خواهم کشید!
من تا آخر، محکم و استوار ادامه میدهم و دل این زندانبان سنگ دلم را به چنگ میگیرم...
مقدمه رمان :
آخرش یک نفر از راه میرسد،
که بودنش جبرانِ تمامِ نبودنهاست.
جبرانِ تمامِ بی انصافیها و شکستنها …
یکی که با جادویِ حضورش دنیایِ تو را متحول میکند،
جوری تو را میبیند که هیچ کس ندیده است!
جوری تو را میشنود که هیچ کس نشنیده
و جوری روحِ خسته تو را از عشق و محبت اشباع میکند
که با وجود او دیگر نه آرزویی میماند برایِ نرسیدن،
و نه حسرت و اندوهی برای خوردن.
دستش را که گرفتی، در چشمانش که نگاه کردی بگو :
«تو مثل باران هستی...
بارانی از گل،
بارانی از مهر،
بارانی از لبخند،
بارانی که به زندگی کویری من جان بخشید!
با تو بودن را دوست دارم، چرا که تو را دوستت دارم آرام جانم
تا همیشه پای تو میمانم.»
حواست باشد!
بعضی آدمها خودِ معجزهاند! انگار
آمدهاند تا تو مزه خوشبختی را بچشی...
آمدهاند تا دلیلِ آرامش و لبخندِ تو باشند،
آمدهاند که زندگی کنی.
قدرشان را بدان...(:
.
(کافونه #cafune، یه کلمه پرتغالی برزیلی هست که جزو منحصر به فردترین کلمات دنیاست..
معنیش میشه حرکت دادن نرم انگشتان میان موهای کسی که دوستش داری!♥️🌿)
آخرین ویرایش توسط مدیر: