. . .

متروکه رمان نگاه فولادین | حدیث اسماعیلی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
نام رمان: نگاه فولادین
ژانر: عاشقانه، پلیسی، طنز
نویسنده: حدیث اسماعیلی
ناظر: @لیانا رادمهر

خلاصه: در زمانی که انسان ها همانند گرگ هایی به فکر دریدن بودند! در خانه ای عشق و محبت جریان داشت، اما به یکباره رشته ی محبت گسسته شد، و سیاهی ابدی حاکم، در این میان دخترکی آهنین پدیدار شد که تنها به یک چیز می اندیشید! انتقام..
با تمام بازی های سرنوشت تسلیم نشد و زندگی کرد! همه چیز بر میل و خواسته اش بود تا اینکه در نگاهی به زنجیر کشیده شد..

مقدمه:
من دختری فولادین، دختری که تنها با یک نگاه می تواند هر انسانی را به بند بکشد، و تو پسری از جنس شیشه!
دو عنصر متفاوت، اما زیبا!
تضاد های بسیاری در این دنیا وجود داره اما باید دید سرنوشت چه رقم می‌زند..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
866
پسندها
7,348
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​
بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​

|کادر مدیریت رمانیک|​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #2
پارت اول

برای آخرین بار به آیینه رو خیره شدم، مثل همیشه بی نقص! آره این منم دلوین شایان دختری که از تموم سختی های زندگی گذشت و الان شده رئیس یه باند! بابایی کجایی ببینی دلوین کوچولوت الان بزرگ شده، سنگ شده، آره بابایی من تلاش می‌کنم تا انتقام بگیرم از کسایی که نزاشتن کنارم بمونی.
_ خانم!
سریع اشک روی گونم رو پاک کردم و با همون لحن سرد همیشگیم گفتم:
_ بگو!
_ آقای کامرانی تشریف اوردن ظاهراً با شما کار دارن .
_ کامرانی؟!
_ بله خانم.
_ ازشون پذیرایی کنید.
_ بله چشم.
امیدوارم ایندفعه مثل دفعه های قبل ناامیدم نکنه...
_ خب؟!
_ خوشبختانه تونستیم ردی ازش پیدا کنیم!
 
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #3
مکثی کرد که با عصبانیت غریدم:
_ درست و کامل توضیح بده.
با ترس نگاهی انداخت و تند تند شروع به حرف زدن کرد:
_ راستش از خودش هنوز چیزی پیدا نکردیم اما رد یکی از افراد نزدیکش رو زدیم!
پرونده ای جلوم گذاشت بازش کردم که ادامه داد:
_ کارن رادمنش، سه سالی تو پاریس بوده دو سالی میشه که باز برگشته اگه بتونیم تو تیمش نفوذ کنیم میتونیم رد کسی که میخوای رو بزنیم.
_ چطوری میخوای نفوذ کنی؟!
_ میخواد باندش رو گسترش بده آزمونی گزاشته که هرکس قبول بشه میتونه وارد باند بشه، یه دختر آموزش دیده وارد تیمش میکنم تا بهش نزدیک بشه!
باید یه کاری میکردم! روبهش گفتم:
_ خودم میخوام وارد بشم!
_ اما شما..
_ کارای ورودم رو انجام بده.
_ پوف، باشه چشم، من باید برم قرار دارم خدانگه دار.
_ خداحافظ.
بهترین کار همین بود، باید تمومش کنم!

(یک هفته بعد)
با دقت همه چیز رو زیر نظر گرفتم، حدودا بیست نفری متقاضی داشت با اعلام مردی همه پشت سر هم ایستادند که شروع کرد:
_ از این آزمون فقط پنج نفر انتخاب میشن، مرحله ی اول باید از مانه ها عبور کنید و از دیوار ها بالا برید پنج نفر اخر حذف میشن!
دم خط از پیش تعیین شده ایستادیم با صدای شلیک با تموم توان شروع به دویدن کردم و راحت از مانه ها گذشتم اینا برای من هیچ بود!
نفر اول به خط پایان رسیدم و به ترتیب بقیه از خط رد شدند یه دختر و چهارتا پسر از این دور حذف شدند حالا هفت تا دختر و سیزده تا پسر باقی مونده بودند، راند بعد بالای یه ساختمون حدود بیست طبقه ای بود :
_ راند دوم باید از بالای دیوار بپرید!
صدای اعتراض بلند شد، با اون ارتفاع اگه کسی می افتاد مرگش حتمی بود!
نگاهی به پایین ساختمون انداختم کامل معلوم نبود فقط یه شکاف دیده میشد، با صدای شلیک بعدی دستم رو روی لبه ی ساختمون گزاشتم و با یه جهش سقوط کردم که روی چیز نرمی فرود اومدم.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36
پاسخ‌ها
23
بازدیدها
164
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
35
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
48

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین