. . .

متروکه رمان در پناه تو |پریارحمانی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. ترسناک
  3. تخیلی
  4. علمی_تخیلی
اسم رمان: درپناه تو
نویسنده: پریا رحمانی
ناظر: @نویسنده قاتـــل:)
ژانر: عاشقانه، ترسناک، تخیلی
خلاصه ای از رمان :شیرین دختری غمگین و سر خورده که همیشه فکر می کنه که اضافس ،شیرین دختر زیبا و مهربون بود اما یک اشکال داشت اونم …. .
مقدمه :
ای عشق در آتش فریاد خوش است
هرکس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است
پ.ن:این داستان بر اساس ذهنیت نویسنده است
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
850
پسندها
7,277
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

پریارحمانی

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
3097
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-04
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
10
پسندها
40
امتیازها
33

  • #3
~*پارت اول *~
&شیرین&
من شیرینم دختر بزرگ افشار نوه دختری بزرگ خان علی افشار بزرگ‌ترین تاجر فرش که ازکوچیک تا بزرگ جلوش دولا راست میشن
اما پول ثروت احترام اون چیزی که من ندارم هیچ کدوم از این ها اونو به من نمیدن .
من دختری زیبا هستم ،که تموم زیبایی من به مادرم رفته ای کاش مادرم لیلا کنارم بود اگه بود من انقدر تنهاو بی کس نبودم .
من نه اقبال نه سرنوشت درست حسابی دارم ،وقتی مادرم منو باردار بود همه فکر می کردند نور خونه روشنایی خونه برکت خونه قرار به دنیا بیاد .
اما وقتی مادرم سرزا رفت من شدم نحس بدشانس عضو اضافه ی این خونه .
بابام نه باهام حرف میزنه نه نگاهم می کنه نه میزاره نزدیکش شم .
بابام عاشق مادرم بود و این عقیده داره که من مادرم از اون گرفتم .
وقتی سه سالم بود پدرم مجدد ازدواج کرد
از زن دومش یک دختر به اسم شیدا داره که اون الان ۲۰ساله هست .پدرم منو نخواست از اون بچگی تا الان ۲۸سالمه من و خانوم بزرگ و آقاخان (خان علی افشار) منو بزرگ کردن .
برعکس همه که از من متنفرند یک نفر عاشقمه آقاخان منم عاشقشم شاید بیشتر از پدرم دوستش دارن من بدون اون نمی تونم نفس بکشم شاید باورتون نشه انقدر می ترسم که ازدستش بدم اخه من چند سال مهم ترین کسمو که انه مادر بود برام نمیشه بگم انه مادر ،باید بگم خود مادر از دست دادم خانوم بزرگ که من بهش می گفتم مامانی ،خانوم بزرگ بعداز دوسال مریض سختی که داشت فوت شد اون موقع خیلی داغون شدم انگار یک تیکه از قلبم کنده شده بود .
من سه تاعمه دارم بزرگ‌ترین عمه از طرف دختری عمه ملوکمه بداخلاق بد انق و با من لجه هر کاری می کنه منو اذیت کنه و توی دردسر بندازه
عمه ملوک سال هاس که مجرده هر خواستگاریم که میاد یا ردش می کنه یا قبولش می کنه اما نمی دونم چرا هیچ وقت تامراسم عقد نمیرسه شوهرهاش یا گم میشن یا میمرند .
شاید اون از من متنفر باشه اما من دوستش دارم .
عمه دوم عمه بانو ،عمه بانو دوبار ازدواج ناموفق داشته و الان درحال شروف ازدواج هست ؛عمه بانو با کمک عمه ملوک همیشه نقشه میکشن که منو توی دردسر بیندازه
اما بازم من دوستش دارم و بهش اهمیت میدم .
عمه سوم عمه خاتونمه ،عمه خاتون سال هاس دنبال اینکه باردار بشه اما نمی تونه معلوم نیست مشکل از عمو رضاس یا عمه ام و همیشه که هر وقت منو میبینه میگه طالع نحس من دامن گیرش میشه و از من متنفره فکر می کنه بار دار نشدنش تقسیر منه بازم من این عمه دوست دارم و بهش اهمیت میدم .
و یک عمو دارم که هیچ وقت ندیدمش ،عمو کامران ۲۳ساله یا بیشتر آلمان زندگی می کنه .
یک پسر داره به اسم آریا ،اقاخان خیلی سعی کرد عمو برگرده اما عمو هیچ وقت به حرف آقاخان گوش نکرد و برنگشت .
امروز سال خانوم بزرگ ،قرار همه دور هم جمع بشیم حتی امروز عمو کامران هم میاد .
باصدای در دست از افکارم کشیدم و برگشتم سمت در ،
در بازشد خدیجه خانوم آمد داخل و گفت :
خدیجه خانوم :خانوم همه آمدن آقاخان منتظر شماست.
همه آمدن ؟! حتی بابام خیلی دوست داشتم بغلش کنم بوش کنم بگم چقدر می خواهمش .
دفترچه از روی میز آینه برداشتم نوشتم :
*شما برو من الان میام
گرفتم سمت خدیجه خانوم ،دفتر چه نگاه کردو بدون حرف از اتاق خارج شد
خدیجه خانوم رفت ،برگشتم سمت آینه به خودم نگاه کردم .
بله درسته من نمی تونم حرف بزنم نه اینکه لالم نه فقط زبونم موقع حرف زدن میگیره ،برای همین خیلی ها مسخرم می کند و من مجبورم حرف مو یا خواستمو روی کاغذ بنویسم .
اما فقط صدای من آقاخان و خانوم بزرگ شنیدن و بی خجالت بی استرس باهاشون می تونستم حرف بزنم .
 
آخرین ویرایش:
  • جذاب
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
12
بازدیدها
261

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین