#قرار
،
#ماندن
#پارت_1
داشتیم از خنده ریسه میرفتیم که یهو یه ماشین کنار ماشینم نگهداشت،
بین همون خنده هایی که تا ردیف آخر دندونامم نشون میداد سر برگردوندم که یه دفعه با دوتا مامور پلیس چشم تو چشم شدم و همون لحظه یکیشون داد زد:
_ شالت و بکش رو سرت مگه اومدی لس آنجلس؟
با صدای وحشتناکش ترسیدم و لرزی به تنم وارد شد بااین حال به روی خودم نیاوردم و همونطور که شیشه ماشین و میدادم بالا تا زودتر از شرشون خلاص شم گفتم:
_لس آنجلس که جای شما خوباست،
ما بدبخت بیچاره ها به همینجا راضی ایم!
و شیشه ماشین و بالا دادم و گازش و گرفتم و رفتم!
ساغر که باورش نمیشد همچین غلطی کرده باشم، هینی کشید:
_دیوونه شدی یاسی؟ داری از دست پلیس فرار میکنی؟
از تو آینه عقب و نگاه کردم،
بدجوری سیریش بود که داشت تعقیبمون میکرد:
_نترس هیچی نمیشه
برخلاف من که بیشتر از اینکه ترسیده باشم، قد بازیم گل کرده بود ساغر داشت خودش و خیس میکرد که عین احمقا گفت:
_بیچارمون میکنن یاسمن،
میندازنمون زندان!
انقدر حواسم و پرت کرد که ماشینِ پلیس پیچید جلومون و من مجبور شدم ماشین و نگهدارم،
انگار دیگه چاره ای نداشتم که دستم و کوبوندم رو فرمون و به این بخت بدم لعنت فرستادم و همزمان یکی از مامورا اومد سمت ماشین و در و باز کرد:
_پیاده شو
نگاه گذرایی به ساغر که رنگ و روش پریده بود انداختم و بعد زل زدم به مامور جوونی که کنار در ایستاده بود...
پاهام و که تو شلوار سفید زاپ دارم حسابی تو دید بود بهم چسبوندم و با لوندی موهای بلندم و پشت گوشم فرستادم که پوزخندی زد:
_فکر کردی اینجوری میتونی گولم بزنی؟
با عشوه نگاهش کردم،
مگه مردی روی زمین بود که با یه کم عشوه خرکی رام نشه؟
ولی انگار رو این یارو فعلا جوابگو نبود که هرچی خریت عشوه های من بیشتر میشد نیشخند اونم شدید تر میشد:
_میدونی اینجوری که همه چیت و ریختی بیرون من و یاد چی میندازی؟
چشم ریز کردم و منتظر جوابش موندم که سرش و خم کرد و خیره تو چشمام ادامه داد:
_یاد میمون بی پشم!
همونقدر زشت و داغون!
سوراخای دماغم از شدت حرص گشاد شد،
داشت به من میگفت میمون؟