. . .

متروکه رمان شکاف قلبم | ستایش پورشیر علی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
نام رمان : شکاف قلبم

نام نویسنده : ستایش پورشیرعلی

ژانز : #عاشقانه#تراژدی

ناظر: @MoOn!

خلاصه : اتفاقای بد زندگی ، باعث شد شکست بخورم ،، پدر و مادرم رو از دست دادم ،، قلبم شکاف برداره ..روز به روز شکاف قلبم بزرگ و بزرگ تر میشد ، به حدی که تو بعضی مواقع درد عجیب و بدی تو ناحیه قلبم حس میکردم ،، اما همه ی اینا منو به یه دختر سرد و جدی و خشک تبدیل کرد ،، کسی که اونقدر شکست خورده که دیگه قـوی شده ،،،
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
850
پسندها
7,279
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

.setayesh

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
3561
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-05
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
3
پسندها
10
امتیازها
23

  • #3
Part 1

با جیغ بلندی از خواب پریدم
دوباره کابوس دیدم ..
از روی تخت بلند شدم که در با شدت باز شد و چهره نگران همتا تو چارچوب در نمایان شد ،،

همتا : چیشده قربونت برم ؟ باز کابوس دیدی ؟

هه ، چه جالب
برای همتا هم این کابوس های شبانه ام عادی شده بود ..
به دیوار تکیه دادم و خودمو سُر دادم و روی زمین نشستم ؛ زانو هام رو بغل کردم و سرم رو روی زانوم گذاشتم ٫٫
قطره اشکی از چشمم چکید و گفتم

_ همتا

+ جانم عزیزم ؟

_ دوباره خوابشون رو دیدم ،، دوباره دیدم که غمگین منو نگاه میکنن ،، همتا دلم براشون تنگ شده ..

همتا + دلیل اینکه ناراحت و غمگین بودن رو میدونم ..

_ دلیلش چیه ؟

همتا دستش رو زیر چونه ام زد و مجبورم کرد تو چشماش نگاه کنم ..
به چشمای همتا نگاه کردم که گفت

+ یعنی واقعا نمیدونی ؟ دیوونه ، خب اونا ناراحت میشن از اینکه ناراحت و غمگینی .. ببین با خودت چیکار کردی ؟ هر شب کابوس میبینی ، با زور غذا میخوری .. به خودت بیا دختر .. اونا میخوان که تو خوشحال باشی ..

دیگه نتونستم جلوی سرازیر شدن اشکام رو بگیرم و هق بلندی زدم و با گریه گفتم

_ همتا

+ جونم

_ دلم براشون تنگ شده

چشمای همتا غمگین شد و با همون حالت ناراحتش گفت

_ میدونم عزیز دلم ،، اما چاره چیه فدات شم؟

همتا ب×و×س×ه ای روی پیشونیم زد و گفت

+ به خودت بیا گلم

همتا بلند شد و خواست از اتاق خارج بشه که یهو ایستاد و گفت

+ تا صبح گریه نکنیااا ، وگزنه خفت میکنم ..

همتا چشمکی زد و از اتاق خارج شد ، و من موندم و زندگی پر از غمم ..
کیو تو این دنیا داشتم ؟
پدرم ؟ مادزم ؟
کی رو تو این دنیا داشتم ؟
هیچکس ..
اما خداروشکر خدا همتا رو سر راهم گذاشت ،، کسی که خیلی بهم کمک کرد ..
خودمو پرت کردم رو تخت و به خاطراتم با پدر و مادرم فکر کردم و گریه کردم ..
با یاد اونا چشمام رو بستم و خوابیدم ،،

••••••••••••••••••••••••••••`
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
78
بازدیدها
4K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین