. . .

متروکه رمان رانده شده‌ها | تینا اسعدی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
نام اثر: رانده شده‌ها
به قلمِ: تینا اسعدی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @sani.v.n
خلاصه:
به خاطر اخلاقمون از این دنیا از بین مردم حذف نشدیم به خاطر طرز فکرمون از جامعه طرد شدیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 26 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
862
پسندها
7,345
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
2_ilm8.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 23 users

flami

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1991
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
125
امتیازها
53

  • #3
به اطرافم نگاهی انداختم؛ به هرجایی به جز صحنه عشق بازی شوهرم با همسر جدیدش نگاه کردم.
اصلاً چرا من باید این‌جا باشم؟ فقط به خاطر این‌که فکر نکنن من ضعیفم؟ اصلاً کدوم زنی رو میشه پیدا کرد که با این اتفاقات اخیر قوی باشه؟
_ درسا جون نمی‌خوای بهمون تبریک بگی؟
برگشتم و با باده و کیاراد مواجه شدم کیاراد با اون کت و شلوارش چقدر شبیه زمانی شده بود که من بهش بله دادم باده هم خوشگل شده با آن تور دنباله‌دارش؛ پس از هوش تبریک می‌خواست؟
به چشمای منتظر باده و پر از حرص کیاراد خیره شدم و گفتم:
_ تبریک میگم؛ ولی فقط امیدوارم خوشبخت باشی چون کسی که خونه فرد دیگری رو خراب می‌کنه و رو خرابه‌هاش خونه خودش رو می‌سازه هیچ وقت خودش خوشبخت نمی‌شه!
عصبی شد و توپید:
_ ببین چطور با کیاراد خوشبخت می‌شیم و اون آرامش و لذت از زندگی که تو نتونستی بهش بدی رو من براش می‌سازم.
روانی شدم یه جوری میگه آرامش انگار من براش جهنم درست کرده بودم خواستم حال باده رو بگیرم که جلوی خودم رو گرفتم باید جواب این رو کیاراد می‌داد نه من!
چند قدمی به کیاراد نزدیک شدم و همون‌طور که تو چشماش زل می‌زدم گفتم:
_ من برات زندگی رو جهنم کردم؟ باهام آرامش نداشتی؟
با تردید نگاهی به چشمام کرد و گفت:
_ من با تو آرامشی نداشتم.
اشکی از گوشه چشم راستم چکید و به روی گونه‌ام افتاد؛ با غم و حسرت به دست‌های درهم پیچیده شده‌اشون انداختم و عقب گرد کردم که صدای فریادش اومد:
_ من با تو دنیا توی دستام بود.
شوک زده سر جام وایستادم درست شنیدم؟
صدای پر از نفرت باده بلند شد:
_ ک*ث*اف*ت از زندگیمون چی می‌خوای هان؟ برو گمشو دیگه چرا کمی هم که شده شرم نمی‌کنی؟
با خشم برگشتم و تو دو قدمیش وایستادم.
_ من از زندگیت چی می‌خوام؟ این رو من باید بپرسم! تو اومدی وسط زندگیم خجالت نمی‌کشی این حرفا رو هم می‌زنی؟ من شرم کنم تو بی‌شرف باید شرم کنی که با مرد زن دار داری ازدواج می‌کنی!
خواست بهم سیلی بزنه که مچ دستش رو گرفتم و گفتم:
_ هرگز باده، هرگز سعی نکن حتی امتحانش بکنی!
با داد مادر باده از فکر پریدم بیرون و به صحنه خیالی تو فکرم نهیب زدم و از اون‌جای شوم زدم بیرون!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 26 users

flami

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1991
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
125
امتیازها
53

  • #4
با تردید نگاهی به چشمام کرد و گفت:
_ من با تو آرامشی نداشتم.
اشکی از گوشه چشم راستم چکید و به روی گونه‌ام افتاد؛ با غم و حسرت به دست‌های درهم پیچیده شده‌اشون انداختم و عقب گرد کردم که صدای فریادش اومد:
_ من با تو دنیا توی دستام بود.
شوک زده سر جام وایستادم درست شنیدم؟
صدای پر از نفرت باده بلند شد:
_ کثافت از زندگیمون چی می‌خوای هان؟ برو گمشو دیگه چرا کمی هم که شده شرم نمی‌کنی؟
با خشم برگشتم و تو دو قدمیش وایستادم.
_ من از زندگیت چی می‌خوام؟ این رو من باید بپرسم! تو اومدی وسط زندگیم خجالت نمی‌کشی این حرفا رو هم می‌زنی؟ من شرم کنم تو بی‌شرف باید شرم کنی که با مرد زن دار داری ازدواج می‌کنی!
خواست بهم سیلی بزنه که مچ دستش رو گرفتم و گفتم:
_ هرگز باده، هرگز سعی نکن حتی امتحانش بکنی!
با داد مادر باده از فکر پریدم بیرون و به صحنه خیالی تو فکرم نهیب زدم و از اون‌جای شوم زدم بیرون!
 
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 24 users

flami

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1991
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
125
امتیازها
53

  • #5
یک تاکسی گرفتم و بدون خبر دادن به کسی به کلبه جنگلی که هیچ‌کس ازش خبر نداشت رفتم؛ اما فکرم هنوز درگیر اتفاقات اخیر بود؛ چطور عشق ما به این‌جا رسید؟ چرا این اجازه رو به سرنوشت دادیم؟
اگه اون روز کیاراد با اون حال بد پشت فرمون نمی‌نشست و با برادر باده تصادف نمی‌کرد که حالا پدر و مادرش برای این‌که قصاص نشه رضایت دادن تا با تک دخترشون ازدواج بکنه!
اصلاً برام مهم نبود که کیاراد رو ندارم مهم این بود که می‌دونم هرجایی که باشه داره نفس می‌کشه با زن خوشگلش!
آه من چرا این همه غصه رو تحمل کردم چطوری منی که تا دیروز اگه بهم تو می‌گفتن گریه‌ام می‌گرفت چطوری این همه قوی شدم؟
از موزیک‌هام یکیش رو پلی کردم:

خیابون و این خاطراتت من‌رو نمی‌دونی دارن کجا می‌برن.
تو نیستی؛ ولی اکثر آدم‌ها تو بارون انگار عاشق‌ترن.
درست برعکس تو که وجودت شده غم و رفتن و حس دیونگی.
اگه عشق نباشه تو لحظه‌هات دیگه چی می‌مونه از این زندگی؟!
بارون ببار دلم تنگه اشکام می‌ریزه دستام زیر سنگه.
بارون بارون ببار ببار
بارون بارون ببار ببار
به بارون بگو چیزی از تو نگه بزاره فراموش کنم عطر تو
خیال تو که امشبم با منه ولی حیف که بازم ندارم تو رو
هوا واس من مثل پاییز شده میشه مثل قبلاً یه چیزی بگی؟
( بارون _ ماهور باقری )
با صدای زنگ گوشیم آهنگ قطع شد و من تازه متوجه باریدن بارون شدم.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 24 users

flami

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1991
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
125
امتیازها
53

  • #6
پاشا برادر بزرگ‌ترم بود؛ ریجکت کردم اصلاً حوصله هیچ کس رو نداشتم,، حتی پاشا؛ اما دست بردار نبود. پیام داد، بازش کردم که با خوندن متن از خانواده‌ام متنفر شدم:
_ گلکم نیا خونه بابا اینا وکیل خبر کردن تا هر چه زودتر طلاق بگیرین.
تو این وضعیتم هم دست بردار نبودن، من الان تو فکر اینم از این به بعد چطور با هوم و شوهرم زندگی کنم این‌ها به فکر گرفتن مهریه و دادن من به پسر عموم.
به یک باره زد به سرم که از همین‌جا خودم رو بندازم پایین؛ ولی وقتی چشم‌های کیاراد رو تصور می‌کردم از کارم پشیمون می‌شدم، من چطور می‌تونستم کیاراد رو ول کنم برم؟! اون به من نیاز داره، آره اون، اون بدون من نمی‌تونه دووم بیاره.
آره، بازم مثل قبل خوشبخت و با آرامش زندگی می‌کنیم؛ آرامش، آره خیلی مهمه باید آرامشم داشته باشیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36
پاسخ‌ها
23
بازدیدها
164
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
34
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
48
پاسخ‌ها
17
بازدیدها
219

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین