*به نام آنکه خالق همهی ما است*
نام رمان: در حسرت تو
نویسنده: مائده کریمی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
ناظر: @a-cha
خلاصه:
ساغر، دختری است که به اجبار وارد یک بازی شاید مسخره و کمی هم بچگانه شده است.
او میخواهد هرطور که میشود، خود را خلاص از این تباهی کند.
تباهیای که نه تنها ساغر، بلکه چند نفر دیگر هم در آن اسیر هستند...
تباهی به چه قیمت؟ به قیمت یک بازی مسخره؟ ویا به قیمت...؟
مقدمه:
من عشق را
در پیاله حسرت دیدار تو چشیدهام.
من در سراب رسیدن به یاد آب
تا انتهای حسرت چشمت دویدهام.
در غرش تندر هر صاعقه،
یا در کشاکش طوفان و سیل و باد
من در خیالخود یاد تو را پرکشیدهام
صبحگاهان که ندا سر دهند به یاد یار،
در اوج پرواز فوج فوج مرغان صبح
با گوش جان صدای ذکر و دعاشان شنیدهام
ای ماه، ای فلک، ای آسمان،
با یک نظر به ابرهای نقره فام
من جام معرفت یار را سر کشیدهام
با من ز عشق سخن مگو
که عشق را،
با یاد تو به هر نفسی برکشیدهام
( محمد علی اردهالی )
نام رمان: در حسرت تو
نویسنده: مائده کریمی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
ناظر: @a-cha
خلاصه:
ساغر، دختری است که به اجبار وارد یک بازی شاید مسخره و کمی هم بچگانه شده است.
او میخواهد هرطور که میشود، خود را خلاص از این تباهی کند.
تباهیای که نه تنها ساغر، بلکه چند نفر دیگر هم در آن اسیر هستند...
تباهی به چه قیمت؟ به قیمت یک بازی مسخره؟ ویا به قیمت...؟
مقدمه:
من عشق را
در پیاله حسرت دیدار تو چشیدهام.
من در سراب رسیدن به یاد آب
تا انتهای حسرت چشمت دویدهام.
در غرش تندر هر صاعقه،
یا در کشاکش طوفان و سیل و باد
من در خیالخود یاد تو را پرکشیدهام
صبحگاهان که ندا سر دهند به یاد یار،
در اوج پرواز فوج فوج مرغان صبح
با گوش جان صدای ذکر و دعاشان شنیدهام
ای ماه، ای فلک، ای آسمان،
با یک نظر به ابرهای نقره فام
من جام معرفت یار را سر کشیدهام
با من ز عشق سخن مگو
که عشق را،
با یاد تو به هر نفسی برکشیدهام
( محمد علی اردهالی )
آخرین ویرایش توسط مدیر: