پای راستم را روی پای چپم گذاشتم، و همه چیز را انداختم گردن مهرداد.
الین:
_ همه چیز تقصیر خودش بود، مثل گاو وحشی میخواست بخورتم منم خودم رو مجروح نشون دادم اونم فکر کرد حالم بده و برای اینکه دیه نیوفته گردنش رفت ماشین رو روشن کنه ببرتم بیمارستان که دیگه بعدش و میدونید.
یکهویی چهار نفری زیر خنده زدند که ترسیدم و دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:
_ کوفت، زهرم ترکید.
با صدای خنده آنها مهرداد نگاهی به ما کرد،روی من مکث کرد و خیره نگاهم کرد من هم به او خیره شدم نمیدانم چرا دستپاچه شدم و نگاهم را ازش گرفتم،به آیدا که کنار مادرش نشسته بود نگاه کردم آیدا، زیر چشمی داشت نگاهم میکرد نگاه من را که دید توی خودش جمع شد و سرش را پایین انداخت چشمهایم را ریز کردم و نگاه دقیقی بهش انداختم؛ بعد به یکتا که داشت صحبت میکرد نگاه کردم.
یکتا:
_ ولی این مهرداد معلوم نیست به کی رفته اینقدر خوشگل و خوشتیپِ.
فرزین، سرفهای کرد و گفت:
_ من چی؟
یکتا، گیج نگاهش کرد و گفت:
_ منظورت چیه؟
فرزین، با ژست دستش را توی موهایش برد و گفت
_ من چی؟ من خوشگل و خوشتیپ نیستم؟
دستش را از توی موهایش برداشت و زیر چانهاش گذاشت و سه بار پلک زد.
فرزین، آن حرکات را با ناز و عشوه انجام داد و من، شایان و همتا با دیدن حرکاتش از خنده ترکیدیم.
یکتا، با چشمهای گرد شده به فرزین نگاه کرد و بعد از چند ثانیه (ایشی) گفت.
***
با بیتا، از آریشگاه بیرون آمدیم و به سمت ماشین تویوتای شایان رفتیم شایان، به ماشین تکیه داده بود با دیدن ما تکیهاش را برداشت و لبخندی زد و گفت:
_ سلام خانمهای خوشگل.
بیتا، با خجالت (سلام) گفت.
الین:
_ سلام داداش خوشگلم (چشمکی زدم) چه خوشتیپ کردی.
کت و شلوار مشکی پوشیده بود که بهش میآمد و موهایش را بالا زده بود.
شایان، با شوخی گفت:
_ دیگه وقتشه از سینگلی بیرون بیام، امشب باید مخ یکی رو بزنم.
خندیدم و آروم به بازویش زدم.
شایان، در عقب را باز کرد و رو به بیتا گفت:
_ بیتاخانم، بفرمایید سوار شید.
بیتا، تشکر کرد و نشست شایان، در جلو را باز کرد وقتی نشستم شایان، در را بست و خودش هم آمد سوار شد و به سمت تالار حرکت کرد.
امروز عقد الناز بود من و بیتا از صبح به آرایشگاه آمده بودیم الناز، آرایشگاه دیگری رفته بود و خواهر آراد هم همراهش بود.
شایان، ضبط را روشن کرد و صدای محسن ابراهیمی زاده پخش شد.
یکهو یاد فرزین افتادم و گفتم:
_ مگه فرزین با تو نبود؟ پس چرا نیستش.
شایان:
_ همراه من اومد آرایشگاه، کار موهاش که تموم شد گفت میره آتلیه عکس بگیره بعد میاد تالار.
وقتی به تالار رسیدیم پیاده شدیم و به داخل رفتیم. مهمانها آمده بودند؛ فقط عروس و داماد هنوز نیامده بودند.