. . .

متروکه رمان الهام نوابغ | رویا محمدی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
نام رمان: الهام نوابغ
نام نویسنده: رویا محمدی
ژانر: عاشقانه، طنز، علمی-تخیلی
ناظر: @آلباتروس
ویراستار: @toranj kh

خلاصه: اریکا دختری که از ضریب هوشی بالایی برخورد داره به همراه دختر خاله اش وارد مسابقه ای در ترکیه میشوند.
مسابقه ای که مسیر زندگی اشون را عوض میکنه و...

مقدمه: چشمانم را میبینی؟
دریای چشمانم طوفانی شده.
زمرد این نگاه آبی درهم شکسته.
گویی تمنای وصال تو دارد.
 
آخرین ویرایش:
  • جذاب
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
851
پسندها
7,285
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
بعد از اتمام رمان، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​
با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

.roya.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
860
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-01
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
19
راه‌حل‌ها
1
پسندها
86
امتیازها
53

  • #2
به نام آن که سه حرف عشق را افرید

"اریکا"

ههی خدا چقدر حرف میزنه اخه عزیز من تو یک خورده به فک بزرگ وارت استراحت بده. نه خودت خسته میشی نه من.
اخه خدمه هم انقدر پررو مگه داریم به جای اینکه من بگم تر زدی توی لباسم به عن کشیدی هیکلم رو این خانم واس من ادا در میاره.
اخ اگه قوانین مزخرف آقاجون نبود الان شیک صورتی و قرمز رو با هم کرده بودمش، ولی این دلیل نمیشه که بنده بیخیال بشم و این خانم برای من شاخ بشه پس رفتم توی جلد مغرورم و گفتم:
-عزیزم زهره خانم بهتون یاد ندادند که باید به افراد این خانواده احترام بزاری؟. و اگه خراب کاری ای کردی گردن بگیریش و معذرت خواهی کنی؟.
و دست به سینه منتظر شدم تا ازم معذرت بخواد.
خدمتکار(چیکار کنم خوب اسمش رو نمیدونم)با حرص مشهودی گفت:
-معذرت میخوام خانم.
و بدو بدو از کنارم رد شد با نیش باز یک ایولی به خودم گفتم بله بله من اریکا هسم دردانه خاندان تهرانی الکی نیست که برگرده برینه داخل هیکلم و بره.
از داخل اینه سرتاسری که به دیوار راهرو نصب شده بود نگاهی به تیپم کردم.
موهای فر درشت خرمایی ام را آزادانه دورم رها کرده بودم، یک خط چشم گربه ای کشیده بودم که با مژه های بلند و فرم قاب زیبایی از چشم های سبز رنگم به نمایش میگذاشت یک رژ قرمز زده بودم که جذابیتم رو بیشتر میکرد.
یک لباس دکلته بنفش مات تا زیر زانوم بودش یک کمربند زنجیر مانند هم داشت به همراه کفش پاشنه ۵ سانتی مشکی رنگ.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

.roya.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
860
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-01
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
19
راه‌حل‌ها
1
پسندها
86
امتیازها
53

  • #3
به نام خالق سبز بهاران

"اریکا"

ایش ایش این اکسیژن کجاست معلوم نیستش کجا جیم شده.
-خانم جان؟
-جانم کبری خانم
-نفس خانم گفتند برید داخل باغ منتظرتونن. اگه کاری ندارید من برم یک سری به کار های بچه ها بزنم؟.
-ممنون کبری خانم، نه مرسی برو به کارت برس.
با قدم های استوارم به سمت باغ قدم برداشتم به به ببین نفس جون چه تیپ دختر و پسر کشی زده.
لعنتی میخواد اقا محمد رو به کشتن بده.(محمد مجنون نفس بیدش یک پسربا ابرو های کلفت که باهاش میشد یک قالی شیش متری بافت)
یک لباس ابی کاربنی که بلندیش تا پایین زانوش بود و از روی سر شانش تا زیر قفسه س*ی*ن*ش طور حریر بود.
و پولک های خوجلی داشت، موهای قهوه ایش رو که رد های عسلی داشت بافته بود و رها کرده بود روی سر شانه اش.
خوب خوب میریم برای عملیات کرم ریزی یک، دو، سه و
-نفس نفس فرار کن سوسک روی لباس ات هستش.
-جیغ تورو خدا اریکا جونم بندازش اونور تورو خدا جیغ.
وای خدا عر خیلی صحنه باحالی شده بود فکر کن نفس با اون پرستیژش پاشه بره روی صندلی های کنار استخر و ههی جیغ و داد کنه هوف برم ساکتش کنم تا خانم خبرچین نرفته راپورت نداده(خانم خبرچین ندا هستش دختر عموی بنده که برای خودشیرینی پیش اقاجون همش چوقولی ما رو میکنه دختره سه نقطه...) حالا انگار من نمیتونم به آقاجون بگم خانم با همه هستش چندش لبو.
با خنده رو کردم سمت نفس و گفتم:
-نفسی بسه شوخیدم.
با قیافه سرخ شده برگشت سمتم و.
***
با صدای آقاجون به یک باره همه جا را سکوت در بر گرفت. مثل همیشه استوار و پر غرور بالای سکو قرار گرفته بود.
-خب ما هممون اینجا جم شدیم تا قبول شدن نوه های عزیز من اریکا و نفس رو جشن بگیریم. بعدش به من و نفس اشاره کرد تا بریم پیشش. با غرور گام برداشتیم به سمت سکو مثل همیشه من سکوی اول و نفس سکوی دوم ایستاد.
درسته که بچه ها توی این ۱۵ سال سفر های زیادی به خارج از کشور رفتند، اما این سفر خیلی فرق میکنه مسابقه ای هستش که اینده این ها رو تغیر خواهد داد.
و من نمیتونم عزیزانم رو بدون هیچ همراهی به این مسابقه بفرستم.
هن یعنی چی یعنی نمیخواد مارو بفرسته؟. با تعجب یک دور به آقاجون بعدش به بابا نگاهی کردم که بابا چشماش رو بست برای اطمینان دادند به من.
اقاجون بعد کمی مکث ادامه داد:
-به همین خاطر نوه های برادر من هم به این مسابقه میروند به عنوان همراه اریکا و نفس. امید وارم کسی با تصمیمم مخالفتی نداشته باشه.
بعد از انداختن یک نگاه خطری به ما با دستش به نقطه ای از سالن اشاره کرد که دوتا پسر کیوت اومدن بیرون.

@آلباتروس
 
آخرین ویرایش:
  • خنده
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

.roya.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
860
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-01
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
19
راه‌حل‌ها
1
پسندها
86
امتیازها
53

  • #4
به نام خداوند آزادی و عشق و غم

"اریکا"

از انتهای سالن دو تا پسر جذاب اومدن روبه روی ما.

یک پسر مو بور با چشم های آبی بینی متناسب و لب های گوشتی. یک شلوار اسلش مشکی با تیشرت بک سفید که روش نوشته بود ازرائیل.
اون یکی هم یک پسر مو قهوه ای با چشم های آبی و بینی و دهان مناسب. یک شلوار جین مشکی با پیرهن سفید که آستین هاش رو تا آرنجش تا زده بود.
اوم جالبه اصن به آقا جون نمی اومد نوه های برادرش همچین باشند.
آقاجون به اون پسره مو قهوه ای اشاره کرد و گفت:
- نیکان جان هستند.
بعدش به اون یکی پسره اشاره کرد و ادامه داد:
- اَرش جان. البته باید اضافه کنم اَرش دورگه فرانسوی و ایرانی هست.
عر پس بگو چرا آقا قیافشون شبیه فرانسوی ها بید.
با صدای نفس برگشتیم سمتش.
نفس:
- معذرت می خوام آقا جون ولی این مسابقه برای نوابغ فکر نمی کنم آقایون از ضریب هوشی بالایی بر خوردار باشند.نه؟.
ایول دختر حال کردم قشنگ شکلاتی شدند.
اَرش با یک پوزخند رو اعصاب و یک لحجه فرانسوی گفت:
- اوه بله مادمازل متاسفانه من و پسر عموم ایکیومون ۲۰۰ هستش و در این مسابقه ما سر گروه های شما هستیم.
حرص نخورید پوستتون چروک میشه.
اخ الان فقط تنها چیزی که دوست داشتم این بود که بزنم دکوراسیون اون صورت جذابش رو بیارم پایین.
هن من الان چه زری زدم کجای اون صورت چندش بوقلمونی جذاب برو بمیر.

بلاخره امشب هم با کلی بدبختی و اعصاب خورد کنی تموم شد.
از اینه قلبی شکل اتاقم یک نگاه به صورت بی نقصم کردم.
موهای خرمایی فر درشت ابروهای کمون عسلی موژه های بلندو فر عسلی چشم های سبز دماغ عروسکی لب های گوشتی قرمز و صورتی.
یک نگاه به اتاقم کردم به جای دیوار کل اتاق پنجره شیشه ای بود، با پرده های حریر طلائی و پاکت های سفید.
یک میز تحریر سفید با پایه های طلائی که درست بقلش یک کتاب خانه شیشه ای بود.
تخت سفید و طلائی که پرده های حریر طلائی داشت. به همراه مبل سلطنتی سفید و طلائیم. روی سفق هم پوستر عکس من و نفس بود که کنار ساحل گرفته بودیم با تاپ و شلوارک نارنجی و سفید من روی سنگ نشسته بودم و نفس خم شده بود روی من و دستانش را داخل موهای ام برده بود

@آلباتروس
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
56
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
73

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین