. . .

متروکه رمان آیجس | خیر ندیده

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. ترسناک
  3. تخیلی
  4. فانتزی
نام اثر:آیجس
نام نویسنده:خیر ندیده(ARKA)
ناظر @at♧er
ژانر:ترسناک_فانتزی
خلاصه:
تقدیر مثله گره کوریه که هر چقدرم سعی کنی باز نمیشه. هر چقدرم دورش بزنی باز جلوت رو می‌گیره. اگه تقدیر سرنوشت دو نفر رو باهم گره زده باشه، هرچقدرم که غیر ممکن بنظر بیاد، هر چقدرم ناعادلانه باشه، هر چقدم احمقانه باشه، بهم می‌رسن. حتی اگه لازم باشه در زمان سفر کنن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 17 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
866
پسندها
7,348
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #3
آیجس
Part1


- امکان نداره مامان من پام و تو اون خونه نمی‌زارم.
- چرا اگاتا تو میری
- من نمیرم مامان، حتی اگه طناب دارگردنم باشه!
حرصی به سمت اتاقم دویدم، یه تماس از دست رفته از آسا داشتم. باهاش تماس گرفتم.
- چیزی شده آسا؟
- نه، فقط می‌خواستم ببینم با مامانت به کجا رسیدی
- به هیچ جا نه من کوتاه میام نه مامان. یه اوضاییه که باید ببینی
- هوف اگه تو هم زیادی سخت می‌گیری مگه چی میشه یه ده دوازه روز و پیش ننه بزرگه پیرت بگزرونی؟
- من سخت نمی‌گیرم آسا مشکل مامانه من نمی‌فهمم مامانی مریضه من برای چی باید برم اون‌جا؟ مگه کسه دیگه‌ای نیست؟
- حالا عیبش چیه مامانی خواسته تو پیشش باشی
- عیبش اینه که من از اون خونه می‌ترسم عجیبه، مرموزه، ترسناکه، سرده، احساس جنون می‌کنم وقتی اون‌جام
- تو زیادی شلوغش می‌کنی اش یعنی چی که ترسناکه؟ ان‌قدر میگم این فیلم ترسناک‌ها رو نبین گوش نمیدی
- یعنی این‌که من از اون‌جا بدم میاد همه جاش اینه داره اصلاً می‌دونی شبایی که اون‌جا می‌موندم تا صبح چی به سرم میومد؟
- نه، خب؟
- احساس جنون داشتم حس می‌کردم الانه که پا میشم و صدای جیغام تو خونه می‌پیچه چیز ترسناکی نبودا؛ ولی من حس بدی داشتم
- حسه تو زیادی حرف می‌زنه اصلاً می‌خوای منم همرات بیام؟
- مامانت مشکلی نداره؟
- نه، مامانی چی؟
- نه فکر نکنم مامانی همیشه می‌خواست ببینتت
_پس من تا فردا خدمو میرسونم توهم یه بیلیت برام جور کن
- باشه به مامان میگم
- میگم اون شلوار نارنجیتم پیش منه میارمش برات
- خوبه،کاری نداری شما؟
- نه برو دیگه
- مزاحمم شدی دو قرصو نیمتم باقیه؟
- برو گمشو خدافظ
نگاهی ب تلفن انداختم قطع کرده بود دختره ابلهه
- مامان اون بیلیط‌ها رو دوتاش کن
بی‌حرف سری تکون داد
مامان همیشه همین طوری بود یه آمریکایی اصیل، خوش قیافه، خوش اندام، با کمالات و مغرور
اون در نوعه خودش بهترین بود پدر هم همین طور یه مرد ایرانی قد بلند که توی دانشگاه با مادرم آشنا شده بود من یه دو رگه بودم و مسلط به هر دو زبان
بیخیال خودم شدم به سمت اتاق حرکت کردم از پیرهن مردونه بابا تا پلی استیشن جان، برادرم‌ بالاخره قرار بود یک ماه اون‌جا بمونم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 17 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #4
بعد از اتمام کار اتاق و تمیز کردم و بدون اینکه بفهمم ساعت چنده خوابم برد
الانم داخل فرودگاه منتظر اسا همیشه خدا دور می کرد
بالاخره از لا ب لای جمعیت دیدمش تمیز و مرتب ولی اشفته معلوم بود با زور خدشو نگه داشته
اسنات بهترین دوستم بود یجورایی میشه گفت فابم بود یه دختر منظم یا قد کوتاه چشمای درشت بینی پهن و لبهای قلوه ای چش ابی مو بلوند
دقیقا نقطه مقابل من اون نمونه کامل یه دختر غربی بود ولی من شبیه دخترای شرقی بودم شکله بابا
چشم ابرو مشکی پوست گندمی چشمای کشید قهوه ای دماغ متناسب و لبهای باریک گونه های لاغرو فک بدون چربی با قد بلند
من شلخته بودمو اون تمیز نمی دونستم دقیقا نقطه اشتراک ما باهم چیه ولی تونسته بودیم تا ب امروز رفاقتمونو نگه داریم با کشیده شدن دستم توسط اسا از فکر بیرون اومدم
_بیا بریم دیگه نکنه دعوت نامه لازم داری
_اومدم اسا چرا انقد غر میزنی
_اعصاب نمی زاری برام که
_چی شده که توپت پره؟
_با جیکوب کات کردم
قهقه ای سر دادم
_بلاخره وای نمی دونی که چقد منظر این لحظه بودم نمی دونی چقد ازش بدم می اومد
_بسه دیگه بیا بریم بعد رو اون بی چاره عیب بزار
سوار اتوبوس شدیم
مامانی توی یکی از شهر های کوچیک و مرزی زندگی می کرد که اطرافش جنگلای انبوهی بود به همین دلیلم فرودگاه نداشت و ما مجبور بودیم با اتوبوس بریم اونجا
کم کم چشمام روی هم افتادو بدون اینکه متوجه زمان بشم خوابم برد
_هی اگی بیدار شو دیگه
_چی میگی
_رسیدیم پاشو
_رسیدیم؟
_رسیدن که چه عرض کنم اگه یکم دیگه معطل کنیم مسافرای بعدی سوار میشن
بی توجه به بامزگیاش ساکو برداشتم و به سمت بیرون فرودگاه پا تند کردم
_هی اگاتا اروم مگه دنبالت کردن
_خودت خوب میدونی اسا من متنفرم از اینکه یکی از خواب بیدارم کنه
_خدای من بس بگو دردت اینه که چرا بیدارت کردم
بی توجه به حرفاش با اخلاقی سگی به سمت خونه مامانی حرکت کردم و بالاخره رسیدیم ،خونه ای که کابوسه بچگیام بوده و هست
وارد که شدم مامانی و صدا زدم مثله همیشه با لبخندی مهربون روی صندلی کنار شومینه نشسته بودو یه چیزی می بافت
_مامانی
_دخترم
_دلم برات تنگ شده بود
چپ چپ نگام کرد
_اره دیدم لی لی بم گفته چقد با اینجا اومدن مخالف بودی
_خودت دلیلشو می دونی
_اره اره وجود جنو ارواح بعد ادامو دراورد
_ماماننن
خندید
به اسا که تازه رسیده بود نگاه کردم
_مامانی این اسناته دوستم، همونی که تعرییفشو میکردم
_خوشبختم اسا
_منم همین طور
_تو می تونی توی اتاق مهمان سکونت داشته باشی
_اوه ممنون ولی من ترجیح میدم توی اتاق اگاتا باشم
_هر طور راحتی اگاتا اتاقتو بش نشون بده
_چشم مامان
به سمت طبقه بالا حرکت کردم راهرو رو تا ته رفتم و درو باز کردم
اسا بیا اینجا
_اومد.....وایییییی اش اینجا دیگه کجاست
اتاقه من یه اتاق عجیب و غریب بود با بقیه فرق داشت مامانی همیشه به اینه علاقه زیادی داشت ولی این اتاق با بقیه فرق زیادی داشت یه تخت دو نفره یه میزه اینه ای یه ساعت اینه ای و دیوار رو ب رو که با اینه های خورد شده و کوچولو پر شده بود و در سمت چپ هم یا اینه بزرگه قدی که شکله مثلث برعکس بود و با چوب قاب گرفته شده بود
میگم تو که از اینه می ترسیدی چطور شد که این اتاقو انتخاب کردی؟
_اینجا اتاقه مامانم بود اینجا هر کی اتاق پدر یا مادرشو بر میداره مامان منم که عاشق اینه همه چیز این اتاقو اینه مانند ساخته
_چرا سعی نکردی عوضش کنی
_بقیه اتاقا پر بودن خواستم با تریستان عوضش کنم اونم مثله سگ از اینجا میترسید
_اها اینجام خیلی قشنگه ها
_اهوم
لباسمو تندی عوض کردم با یه نیم تنه و یه شلوار رو ب روی اینه وایسادم یه جای انگشت رو اینه بود این دیگه چیه لعنتی مامانی که نمیتونه از پله ها بیاد بالا ایوانم که لندنه داییم که زنش نمیزاره بیاد پس جای دست کیه ها کردم با اینکه اینجا گرم بود باز بخار رو اینه نشست نیشمو باز کردم و با دستمالی که روی میز بود روش کشیدم پاک نشد یعنی چی دوباره ها کردم باز نشد نمیدونم یعنی چی
بیخیال اگاتا اگه بخوای اینطور مسعله رو جنایی کنی نمی تونی یه ماه اینجا بمونی اره همینه بست پایین پله ها حرکت کردم اسا با مامانی گرم صحبت بود نگاهی ب تلفنم انداختم بهتر بود به مامان خبر میدادم هر چند به چپشم نبود
_الو مامان
_سلام
_سلام ما رسیدیم
_خوبه
_بابایی کجاس
_سرکار
_پس من بعد باهاش تماس میگیرم
_نه تو تماس نگیر الان جلسس من بش میگم هر وقت تونست باهات تماس بگیره
_باشه من باید برم پشت خطی دارم
_باشه مراقب خدتون باشین
_باش
تماسو قطع کردم ایوان بود
_به به پسر دایی جون
_به به دختر عمه جون
_تو خوبی
_خوبم تو چی شنیدم رفتی کلبه مار
_اره مامان مجبورم کرد
_اگه بودم نمی زاشتم
لبخندی رو لبم اومد و نالیدم
_ایوان برگرد دلم برات خیلی تنگه
_منم بقران منم طوری دلتنگم که دلم میخاد بی خیال درسو دانشگاه شم با یه پرواز خدمو بت برسونم
_کی تعطیلی داری؟
_فردا پس فردا تعطیله بعدشم پنجشمه جمعس
_خب منتظر چیییی پاشو بیا دیگه یه بیلیط میگیرم برات
_خب مشکل این نیس میترسم بیام دیگه نتونم دل بکنم و برگردم
گفتم
_ بلیط میگیرم
_همیشه زور گو بودی
_همینه که هس ساعت پروازو بت پیم میدم
_باشه خدافز
_مراقب خودت باشیا
_توعم همینطور
و قطع کرد
_کی بود انقد باش دلو قلوه میدادی دلت برا کی خیلی خیلی تنگه هاا کیه که میدونه تو کجاییی ها؟
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #5
با سیس خنثا به اسا که داشت غربت بازی در میاورد نگاه کردم
_هیشش اروم باش اسا مامانی خوابه
_خب باشه بگو کی بود
_تریستان
_پسر داییت؟
_اره
_همون خشتیپه
_اره
_خب چی می گفت
_می خواد بیاد اینجا
_اینجاااا؟
_اره مگه چشه
_هیچی راسی قضیه کلبه مار چیه
_اونوقتا که بچه بودیم و اینجا می موندیم یبار ایوان از توی اینه پسری همقد خدشو دید که سره مار داشت به همون خاطر ما به اینجا می گیم کلبه مار و جالبیش اینه که اون ماره رو توی اینه اتاقه من دید ما بعد اون دیگه اینجا نموندیم
_اها میگ.....
با شنیدن صدای زمزمه ای رو ب اسا گفتم
_خفه شو یه دیقه
_چی شده
_توهم می شنوی
_چیو
_انگار یکی داره با عصبانیت یه چیزایی زمزمه میکنه
_بررووو بابا تو توهم زدی
_بقران صدا میاد اسا
_شاید مامانیه
_از کی تا حالا مامانی تغییر جنسیت داده
_لابود تلوزیونی چیزیه بیخیال بیا بخوابیم
_خب تو رو تخت میخوابی یا من؟
_هیچ کدوم بیا دوتایی رو زمین بخوابیم
باشه
کف زمین دراز کشیدیم
_پسر داییت کی میاد
_فردا
_پس من برا فردا بیلیط میگیرم
_شوما کوجا؟
_خونه
_اونوقت چرا
_پسر داییت میاد دیگه تنها نیستی منم برمیگردم
_ببین اسا اگه میخوای برگردی جلوتو نمی گیره ولی اگه بخاطر اومدن تریستانه بقران نمیزارم پاتو از این خونه بیرون بزاری
خندید _چشم چشم عباس اقا هر چی شما بگین
_اسا
_هوم
_چه حسی داری از اینکه تو یه کشور قریبی یعنی دوس داری برگردی ایران
_من عاشق ایرانم اگه میشد همین الان برمیکشتم ولی نمیشه
_ایران جایه قشنگیه؟
_قشنگ بودنش مهم نیست مهم اینه که باصفاس
_میدونی من موقعی به دنیا اومدم که توی هواپیما داشتیم از ایران برگشتیم همیشه دوس داشتم زمانو ب عقب بر میگردوندم تا توی ایران بدنیا بیام
_تو اصکلی میدونی اینکه شهر.ند تمام کشورای دنیا باشی چه خوبه پروازات همه رایگان عاللیییی بیست
_نه خب من خیلی دوس دارم ایرانو ببینم از امریکا که خیر ندیدیم شاید ایران خوب باشه
نگاهی ب اسا انداختم خوابه خواب بود
به اینه چشم دوختم لرزی تو تنم نشست حس میکردم یکی داره یه چیزایی زمزمه میکنه با ریتم تند خیلی تند حتی تند تر امینم سعی کردم بخوابم ولی نمیشد کله شبو خیره خیره به اینه سر کردم
با چشمای خمار توی فرودگاه به غرغر های اسا گوش میدادم پرواز تریس تاخیر داشتو الان ما اینجا توی یه شتر دیگه منتظر اقا بودیم با دیدن سیس اشناش توی جمعیت خواب از سرم پرید و تندی از جا پریدم قبله اینکه اسا سوال پیچم کنه با تمام سرعتم بسمتش دویدم و خدمو تو بقلش پرت کردم زدم زیر گریه دیشب خوب نخوابیده بودم و حساس شده بودم حتی میتونستم ساعت ها برای مایکل جکسونو تتانسیون گریه کنم
دستمو توی موهای صافو کوتاش فرو کردم
_دلم برات تنگ شده تریس
لب زد _منم همینطور
_دیگه نرو
انگار مسخ شده ها لب زد _نمیرم نه نمیرم
با انگشت شستش اشکامو پاک کرد
_گریه نکن خوب
در همون حال گفتم _حالا کی گفته بخاطر تو گریه میکنم؟دیشب خوب نخابیدم روحیم حساس شده
 
  • لایک
  • گل رز
  • خنده
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #6
دستشو دور شونم انداختو مجبورم کرد باهاش هم قدم شم
_باشه تو راست میگی
_یهو یاد اسا افتادم
_تریس وایسا وایسا، اسا کوش
_اسا کیه
_منم
با نیش باز به طرف اسا که با اخم و دست ب سینه نگام میکرد برگشتمو مظلوم گفتم
_ببخشی اسا جونی
_اسا این تریستانه پسر داییم
_تریس این اسناته رفیق فابم
_خوشبختم بانو
_همچنین
با نیش باز شروع کردیم صبت کردن تا خوده خونه
اسا در حالی که پیاده میشد گفت
_وای وای وای انه شرلی هم اینطور نبود
تریس ادامه داد
_مخمونو خوردی اگی سر جدت سکوت کن
_چیشد الان؟ شما دوتا متهد شدین الیه من؟هی خدا نه از رفیق شانس داشتیم نه پسر دایی و سمت خونه حرکت کردم
باز اون زمزمه ها اینبار صدای یه دخترم بود بیخیال روی مبل افتادمو ب خواب رفتم
من بودم که از راهرو طبقه بالا بسمت پایین حرکت می کردم توی پیچ پله ها یه مرد چشم ابی رو ب روی یه مرد چشم مشکی وایساده بودو با اعصبانیت صحبت می کرد
صداش....صداش خیلی شبیه به اون زمزمه ها بود
_من نمیزارم جیمز نمیزارم
_ولی من می کنم بابا مطمئن باش منو سارا باهم ازدواج میکنیم و از اینجا میریم اونوقت تویی که حسرت داشتن من،سارا و نوهاتو داری
_هه مسخرس تو همین جا میمونی و با انا ازدواج می کنی، همینجا درست کنار من
_به خواب ببینی بابا
_توی واقعیتم می بینم جیم
پسره از پله ها پایین دویدو دختری که مو بلوند و چشمای سبزی داشت رو در اغوش گرفت
_مراقب خودت باش انا به زودی بر میگردم
و از در بیرون رفت
با بیرون رفتنه مرد جوان مرد پیرتر با قدم های محکم بسمت اون دختر رفت
_فکر ازدواج با جیم رو از سرت بیرون کن
_چرا اقا چرا؟ بخاطر اینکه بابام مثله خواهرتون میلیاردر نیست؟یا چون که من به زیبایی انا خانوم نیستم؟
_هر دوش تو حتی اگه قیافه انا رو داشتی بازهم لیاقت جیم رو نداشتی،یه دختر با تحصیلات کم هه مسخرس
_ما با هم ازدواج میکنیم بدون اجازه شما یا با اجازه
_گستاخ شدی سارا
سارا شونه ای بالا انداخت
_باور کن حتی اگه مجبورم باشم جیم رو بکشم نمیزارم باهات ازدواج کنه
دختره بی اهمیت از در بیرون رفت مرده با عصبانیت از پله ها بالا اومد و من برای اینکه بهش نخورم به نرده ها تکیه دادم نمیدونم یهو چیشد که پام شل شدو از بالای نرده ها پایین افتادم
سیخ سرجام نشستم خوب مثله اینکه خواب بود مگاهمو بسمت جایی که پیرمرده توی خواب ایستاده بود دادم عجیب بود ولی حضورش هنوزم احساس میشد از جام پاشدم بهتر بود یه چیزی درست میکردم مواد اسپاگتی رو بیرون ریختم و شروع کردم
بعد ۱۵ دقیقه ناگهان زنگ ب صدا در اومد
_ما برگشتتییممم
اول نگاهی ب اسا انداختم بعد به جعبه های پیتزا
_کدوم احمقی این پیشنهادو داد؟
_تریس
بسمتش برگشتم
_ابلهه ما اومدیم اینجا که به مامانی کمک کنیم غذا درست کنیم بشوریم بسابیم اگه قرار بر این بود که غذا سفارش بدیم مامانی خودش می تونست
خدشو مظلوم گرفت
_حالا چیکارش کنم نمیشه ریختش دور
_غذای منم نمیشه دور ریخت
_من میگم اول پیتزا رو بخوریم بعد اسپاگتی رو بسته بندی کنیم برای بعدا
_خوب شما برین منم میام
_باش
_مامانییی بیا این اسکلا برات پیتزا خریدن
مامانیم شبیه بچه ها تا اسم دپیتزا رو شنید تندی رفت پایین اخمامو تو هم کشیدم همه شون بچه بودن
_خوب شروع کنی...
هنوز حرفمو تموم نکرد اسا و تریسان عین اسب به جون پیتزا افتادن
دوباره یاد خوابم افتادم اگاهانه بود شبیه لوسید دریم من میدونستم دارم چیکار میکنم
یعنی اون مرده کی بود حاضر بودم قسم بخورم که حتی ی بارم ندیده بودمش نه اونی که بهش می گفت جیم نه اونی که اسمش سارا بود پس چه دلیلی داره توی خواب ببینمش؟
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #7
_بچها من میرم بخوابم
_باشه
_تو کجا میخوابی اسا
_من با تریس فیلم میبینم بعد میام پیشت می خوابم تو برو بخواب
باشه ای گفتمو بسمت اتاق حرکت کردم یه حس بدی داشتم نمی دونم ولی باید می رفتم نمی تونستم مثله بچها برگردم پیش اسا و تریستان
وارد اتاق شدم نگاهی کلی انداختم خدمو رو تخت انداختم دوباره یاد سارا افتادم یعنی سارا کی بود چمی دونم شاید فقط یه خواب بود
اهسته چشمامو باز کردم صدای اهنگ ارومی از پایین میومد بسمت پایین دویدم یهو صدای دادو هوار و بعدش صدای جیغ بلندی ب پیچ پله ها که رسیدم دختریو دیدم ک خدشو دار زده بود پشتش ب من بودو لباس سفید داشت موهاش دورش پخش بود اروم اروم طناب بسمتم چرخید و صورت دخترک نمایان شد اون دختر سارا بود ،همون دختر زیبایی ک توی خوابم بود
اخمامو توی هم کشیدم پایین پله ها یه دختر با موی طلایی و ارایشی که صورتش رو زیبا تر کرده بود با لباس عروس ایستاده بود و با بهت به صحنه رو بروش خیره بود پشت سرش جیم و همون مرد مسن داشتند با هم صحبت میکردند صحبت که چی بگم دادو هوار می کردن
جیم با دست ب سارا اشاره کرد
_میبینی بابا این صحنه رو می بینی اینا همش تقصیر خودخواهی توعه تقصیر توعه انا ،شماها اونو کشتین شماها با احساسات مسخرتون اونو نابود کردین
_تقصیر ما نبود جیم سارا خودش دیونه بود، روانی بود، تو داشتی با یه روانی ازدواج میکردیو من نجاتت دادم بدبخت
انا هنوز بهت زده به سارا خیره بود
با این حرف پدرش جیم به نهایت دیوانگی رسید بسمت کیک رفتو چاقویی که برای بریدن کیک تزعین کرده بودندو برداشت و با دو بسمت پدرش که داشت از در بیرون میرفت حرکت کردو با یه حرکت توی کتفش فرو کرد
باباش عربده ای کشیدو انا از شک بیرون اومد و با جیغ فجیهی بسمت مردی که فک کنم عموش بود دوید
جیم با چشمان قرمز روی زمین افتاد
صحنه ها عوض شد و جیم همونجا با فیسی مسن بچه ای مو طلایی رو در اغوش گرفته بودو با مهربانی باهاش صحبت میکرد اون طرف زنی که شباهت بسیاری با انا داشت نشسته بود گونه های استخونی و چشمان ب خون نشسته و لبای خشکی که اصلا شبیه به اون انای قبل و زیبا نبود جسم بسمتش حرکت کردو رو ب روش نشست
_هی انا تا کی میخای خودتو ازیت کنی؟
_نمی تونم جیم نمی تونم بخاطر احساسه من دو نفر مردن و بعدش این ازدواجه زوری به هر گوشه خونه که نگاه می کنم عمو یا سارا رو میبینم، صدا صدای پچ پچ و فریادای عصبی میشنوم، صدای عمو صدای سارا هنوز ...هنوز... تو گوشمه
_چرا قبلا این مدلی نبودی الان ما ۴۰ساله که اینجاییم چرا دقیقا الان چرا الان ک داریم به اون روز نحث نزدیک میشیم؟
_نمیدونم
یهو صدای جیغ جیغ اون بچه که بقل جیم بود همه رو از جا پروند جیم و انا بهم نگاه کردنو بسرعت سمت پله ها حمله کردن منم دنبالشون راه افتادم
صدا های مهیبی در سرتا سر خونه پیچیده شده بود و از جیغ های دختر بچه احساسه ترس به ادم سرایت میکرد چشم هامو اروم بستم و بعد صحنه بعدی بود که جلو روم قرار داشت اینه مانند گردبادی مهیب دختر بچه مادر و پدرش رابسمت خود میکشید بالاخره دخترک خسته شدو بادستاش ول شد پشد بندش مادرش جیغ بلندی کشیدو توی اینه کشیده شد
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #8
جیم هم با شجاعت که چی بگم با حماقت دستشو ول کردو یهو توی اینه کشیده شده تمام تصاویر به عقب برگشتن همه چیز اروم تمیز و پاک شد انگار نه انگا تا چند ثانیه پیش اینجا کربلا بودو من تماشاگر
با برخورد چیز محکمی به مچ پام از خواب پریدم و نگاهمو به ساعت که انگار از روی میز عسلی پرت شده بود دوختم و
نگاهمو ازش برداشتمو ناخوداگاه به اینه چشم دوختم این روزا زیادی فکرو خیال میکردم به عبارت دیگه فکرو خیال برم داشته بود باید یه مدت بهش فکر نکنم احتمالا اینا حاصل افکارو اعتقادمه
با جیغ جیغای اسا اون یه نیمچه خوابمم پریدم و پوکر به سقف خیره شدم
بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون زدم امروز همجا به طرز وحشتناکو خوف انگیزی ساکت بود و خبری از جیغ و دادهای اسا و تریس نبود اروم اروم پله ها رو طی کردمو نرسیده به پیچ راه پله با دیدن کسی که به پله ها گردن اویز شده بود جفت پاهام میخ زمین شد لباس سفیدی پوشیده بودو و موهای مشکی رنگش به نظر تر میومد
بالاخرهه دست از انالیز اون بیچاره برداشتمو بسرعت پایین پریدم با چرخیدنش سمتم برای بار دوم در جام خشک شدم ،،هنگ کردم ،ارور که هیچه اصلا هوش رفتم
اون زن سارا بود احتمالا خواب می دیدم نه نه این اصلا امکان پذیر نبود همیچین چیزی دروغ یا شوخیی بیش نبود
با دیدن اسا و تریس که هنگ به اون جنازه خیره شده بودند فهمیدم که نه خوابمو نه این شوخیه
_اگی این چیه؟
گنگ بهش خیره شدم و چشمامو بین اونو تریس چرخوندم و بزرگترین سوالمو مطرح کردم
_مامانی کجاس؟
تریس کلافه لب زد
_ دیشب حالش خوب نبود رفت بیمارستان
سری تکون دادم و رو به اسا غریدم
_این از کی اینجاس
_از همین نیم ساعت پیش من، یعنی ما رفتیم مامانی و رسوندیم و بعدش یکم تو شهر گشت زدیم موقعی که برگشتیم این اینجا بود
_تریس ،شما تو شهر نصف شبی چیکار می کردین ؟
اسا با تته پته می خواست گند کاریشو جمع کنه
_الان این مهمه اگی یکی اینجا به قتل رسیده یا چمی دونم خدکشی کرده بعد تو داری مارو سر دو ساعت خونه نبودن معاخزه می کنی؟
_اوکی اوکی برین خونه رو بگردین هر چیزی مشکوک بود به بقیم اطلاع بدین
خدمو روی مبل پرت کردمو چشمامو تو حدقه چرخوندم و سعی کردم افکارمو جمع کنم و یکم منطقی باشم تو فکرام غوطه ور بودم که با صدای جیغ اسا از جام پریدمو بسمت دسشویی جست زدم
نگاهم بین اسا و اون جنازه کپک زده که داشت به اتاق من اشاره میکرد چرخ میزدو بیشتر گیج میشدم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #9
از اون مقدار پوسیدگی می تونست گفت حداقل برا شش ماه پیشه
تریس با جیغ اسا ب سرعت خودو رسوندو با دیدن جسد دو دستی توی سر خودش کوبیدو دو زانو روی زمثن فرود اومد
اسا درحالی که می لرزید یه چیزی شبیه به چیکار کنیم رو تلفظ کرد
باید چیکار می کردم؟بهترین راه این نبود که به پلیس خبر بدمو بعدم خدمو به چندتا روان شناس و روانپزشک نشون بدم؟
بسمت در فرار کردمو درو باز کردم که باشدت به عقب پرت شدم اروم دستمو سمت خروجی بردم دوباره پرتاب شدم
_تریس ما اینجا حبس شدیم
_چی یعنی چی
_یعنی نمیتونم از در بیرون برم
_شاید دزدگیری چیزیه از پنجره بپر
_عقلکل خونه مامانی پنجره داره؟
_ع اره نداره ولی عبی نیس الان به بابا زنگ میزنم بیاد یه کاری کنه
_مطمعنی فک نکنم انتن داشته باشیما
_ع اره نداریم
_خوب حالا چیکار کنیم؟
_هیچی دیگه بالاخره یکب میفهمه نیستیم میاد سراغمون
_اهوم اینم حرفیه پیتزا میخوری؟
_نیکیو پرسش؟میرم اسا رو خبر کنم
سری تکون دادمو بسمت اشپز خونه حرکت کردم این انفاقا یعنی چی چه معنایی میتونه داشته باشه؟شاید اصلا من خواب
با تو سری محکمی که از تریس خوردم فهمیدم که نه خواب نیس
_چیه؟ چته ؟چمرگته ؟چه دردته ؟
همینطور که نفس میزد بریده بریده لب زد
_اسا اسا رو نیس
_چی یعنی چی که نیستش
_یعنی غیب شده یعنی نیس
_چی شده منو مسخره میکنی دلقک؟
_نه بخدا نیس همه جا رو گشتم نبود
بسرعت سمت اتاقم جست زدم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

ARKA.

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2945
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
62
پسندها
432
امتیازها
93

  • #10
همه جا همریخته و کثیف بود و جای ناخون روی زمین به چشم میخوردو نمیتونست جای چنگ های کسی جز اسا باشه اهسته بسمت اینه حرکت کردمو ناگهان لحظه ای ک جیم داخل اینه کشیده شد از جلوی چشمام گذر کرد
یعنی من خواب بودم یا شایدم خوابام با حقیقت امیخته شده بود و نمیفهمیدم چی حقیقته چی خیال
افکارمو جمع کردم و سعی کردم متمرکز باشم
اهسته اهسته چشمام بسمت اینه حرکت کرد و درجا میخ شد اونی ک توی اینه بود من نبودم
تا اونجایی ک یادمه چشمای من طوسی بودو موهام مشکی نه برعکس
حدقه چشماش بشدت قرمز بودو انگار ازش خون میچکید رنگ لب هاش سفید بودو رنگ صورتش رنگ پریده بود
یهو سرم گیج رفتو دو زانو روی زمین فرود اومدم اب دهنمو قورت دادمو و نگاه خستمو به اینه دوختم
به سراحت میتونم بگم هیچ چیز غیر عادی نبود هیچ چیز عجیبی به چشم نمیخورد و همه چیز عادیه عادی بود
حتما دیونه شده بودم
اهسته بسمت بیرون اتاق حرکت کردم ولی در جا میخ شدم توان و قدرت حرکتو نداشتم نمیتونستم حتی یه قدمم جلوتر بزارم ناگهان نیرویی پرتوان بسمت عقب کشیدم و روی هوا معلق بودم یکه خورده به زمین چنگ انداختم ولی دستم سر خوردو بسمت اینه حرکت کردم در طی حرکتی سوسکی و ابلحانه سرمو بالا اوردمو دستامو هاعلش قرار دادم ولی سرم بشدت با قاب اینه برخورد کردو جریان خونو حس کردمو به خواب رفتم و از دنیا بیخبر موندم
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36
پاسخ‌ها
23
بازدیدها
166
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
35
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
48

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین