در دست اقدام دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان |amingarreen

عنوان: دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان
شاعر: amingarreen
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی، تراژدی

مقدمه: گر این عشق بود که ما چشیدیم
پس بدانید جام زهر سر کشیدیم
اندر این چند صباح عمر غمگین
اندازه دنیا ستم زی یارمان دیدیم

 

[amingarreen]

تا فهمیدی بی تو هستم در خطر
دل ز ما بریدی یارا رفتی بی خبر
بعد رفتنت انتظار پیشه کردم، ن جفا
انتظار این چشمانی که خیره گشت به در

 

[amingarreen]

غم تو برایم چون سایه است
کتاب غمت هزار آیه است
هر طرف رو کنم بینم غمت
بهر ما بدترین سرمایه است

 

[amingarreen]

شادی را در برق نگاهت بینم
خدارا در آن روی ماهت بینم
یا مهدی دل تنگ آمدنت منم
شیعیان را چشم به راهت بینم
#امین‌گرین

 

[amingarreen]

غلتان و خون آلودم در زخم خود
مرا سر برید یار با تیغ اخم خود
سرنوشت این را چرا خواست مرا
یار جفا کرد، من مردم در شرم خود

 

[amingarreen]

شب است‌و قرص ماه گشته کامل
دلتنگی بین خوشبختی گشته حائل
صدای جیغ جغد شوم کرده بی تابم
این صدا امان را بریده‌و کشته در دل

 

[amingarreen]

یارا مرا غم بسیارو شادی‌ام کم
اشک چشمانم نه شوق،بلکه غم
به راستی معجزه‌ای در کار نیست!
چشمان نازنینم چرا هست پر ز نم

 

[amingarreen]

مقدس ترین گل، گل مریم است
کافرترین واژه، واژه‌ی میرم است

 

[amingarreen]

شما باش، ماندنت مارا آرزوست
همانا بودنت به ز طبیب‌و داروست
دلبرم دارای تیغ شمشیری ابروست
عاشق را با بودن معشوق آبروست

 

[amingarreen]

کلمات را بهر یار صيقل دهم تا شعر شود
واژه های بی مهر را مهر دهم تا مهر شود
گویمو می نویسمت جاودانه نام تورا یارا
تا بلکه برای آیندگان مرهم بردل‌و سحر شود

 

[amingarreen]

چشمان تو مرا پر ز ترس‌ کند
دوان دوان‌و بریده نفس کند
ای به قربان نگاهت دم آهسته
دل عاشق است کی هوس کند