. . .

در دست اقدام دلنوشته کابوس | تاوان

تالار دلنوشته کاربران
نام مجموعه دلنوشته: کابوس
نویسنده: تاوان
ژانر: تراژدی_ترسناک_جنایی
مقدمه:
از هر سو آتش زبانه می‌کشد؛
هیچ چیز جز زمزمه‌ی دیوارها، حواس را آزار نمی‌دهد.
قدم به قدم؛ صدا قطع می‌شود؛ گویا دیوارها هم مغلوب آتش شده‌اند؛ آتشی به رنگ سرخ و به طعم خون.
مات کالبدی می‌شوم که بی‌صدا و ذره ذره می‌سوزد و خاکستر می‌شود. شاید تقدیرش را پذیرفته است.
آخر، یک کالبد تو خالی چه چیزی برای از دست دادن دارد وقتی روحش در جهنم مطلق، اسیر چرخ شکنجه باشد.
 

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
1,032
پسندها
7,699
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
20230912-190802-rpnm.jpg

سلام خدمت شما دلنویس عزیز

متشکریم از شما بابت انتخاب انجمن رمانیک برای نگارش آثار ارزشمندتان

خواهشمندیم قبل از شروع دلنوشته‌ی خود، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین ایجاد دلنوشته

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

آموزش درخواست جلد رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش درخواست جلد برای دلنوشته​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی دلنوشته

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان تایپ

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد برای دلنوشته

بعد از اتمام رصد، مدیران هر تالار تاپیک‌های مربوطه رو ایجاد و نظر شما رو در پایان میپرسند و نیازی به ایجاد تاپیک‌های مختلف تا بر روی سایت رفتن اثر نمی‌باشد.

در صورت علاقمندی به صوتی شدن اثر خودتان، در لینک زیر درخواست صوتی شدن دهید.
درخواست صوتی شدن دلنوشته

آموزش و قوانین درخواست صوتی شدن رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش و قوانین صوتی شدن

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.

درخواست انتقال یا خروج از متروکه

|متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
67
امتیازها
48

  • #3
کابوس
شک برانگیز است. از همه جا بوی خون به مشام می‌رسد و مانند گرگ گرسنه‌ای، به تک تک سلول‌ها نفوذ می‌کند و آن ها را از هم می‌درد. هر قدم، رد سرخی را از خود بر زمین بر جای می‌گذارد.
به نظر می‌رسد این جا مکان وقوع قتلی بوده؛ اما مقتول کجاست؟
شاید دیوارها آن را بلعیده یا حتی زمین، سلول‌هایش را تجزیه کرده. چشمان، مضطرب، فضای اتاق را کنکاش می‌کند. تنها یک کالبد در اتاق حضور دارد. قدم بعدی را بر می‌دارم که آن کالبد هم، هم زمان همین عمل را انجام می‌دهد. مغز انگار تازه به کار افتاده و شروع به پردازش اطلاعات می‌کند. آن کالبد منم.
پس منشا این خون از کجاست؟ غیر ممکن است کسی با این حجم از دست دادن خون زنده بماند. در تلاش برای کسب آرامش، می‌خواهم نفس عمیقی بکشم که همین، هورمون ترس را صد چندان می‌کند: من نفس نمی‌کشم.
زیر لب می‌گویم:
- تمام این ها کابوس است.
زمزمه‌هایی از درون دیوارهای آغشته به خون، گوش را نوازش می‌دهد:
- واقعیت است.
صدای قهقهه بلند می‌شود. در همین فضای کم، حضور هزاران نفر را احساس می‌کنم. تمام زمزمه‌های درون مغز خاموش می‌شوند، جز یک گزینه:
- ارواح سرگردان.
قدم بعدی مصادف است با پردازش شواهد که از هر زاویه به یک نتیجه می‌رسم؛
مقتولی در کار نیست؛ مقتول خود منم.
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
67
امتیازها
48

  • #4
جنگل مخوف
پلک می‌زنم؛ هنوز اثر گیجی بی‌هوشی‌ای که چند دقیقه قبل دچارش بودم، از بین نرفته است. وجود هیچ کس غیر از خودم را در این جنگل مخوف حس نمی‌کنم. احساس خوف، از تک تک درختان جنگل به سمتم سرازیر و باعث لرزش دست‌ها و پاهایم می‌شوند. برای لحظه‌‌ای چشمانم را باز و بسته من‌کنم. فریادی می‌زنم تا شاید صدای جیرجیرک‌هایی که مانع از تمرکزم می‌شوند، کم شود؛ اما اندکی بعد متوجه می‌شوم که این فقط خیال باطلی‌ست که به ذهنم خطور کرده. نگاهم را از درختان سر به فلک کشیده که هیچ برگی بر آن ها نیست و همچنین خاک نم خورده، به در قهوه‌ای سوخته‌ای که رو به روم قد علم کرده برمی‌گردونم.
دستم را روی دستگیره‌ی زنگ زده می‌گذارم و در را هول می‌دهم که با صدای گوش خراشی باز می‌شود. تاریکی، مثل انرژی سیاهی تمام وجودم را در بر می‌گیرد. هجوم گرد و خاک را به ریه‌هایم احساس می‌کنم و به سرفه می‌افتم. تار عنکبوت، سرتاسر این راهروی عظیم اما قدیمی را در بر گرفته؛ انگار قرن‌هاست که کسی در این جا پا نگذاشته است.
قدم اول را برمی‌دارم؛ ناخودآگاه، نور ضعیفی که منبعش مشخص نیست، در همه جای راهرو پخش می‌شود و من نمی‌دانم که از این اتفاق پیش آمده خوشحال باشم یا ناراحت؛
خوشحال، بابت نور جریان یافته‌ای که دیدم را آسان‌تر کرده یا ترس بیشتری که به جانم انداخته.
لحظه‌ای مکث می‌کنم تا بتوانم نفس عمیقی کشیده و این استرس و اضطراب را در اعماق وجودم پنهان و فضا و جو راهرو را تحت کنترل بگیرم. پس از هزاران بار کلنجار رفتن، تصمیم نهایی بین رفتن و برگشتن را انتخاب می‌کنم.
قدم بعدی را بر می‌دارم که چشمم به قاب عکس‌های قدیمی دست نخورده‌ای که با فاصله‌ی منظمی بر دیوار آویزان شده‌اند جلب می‌شود. همه چیز خوب به نظر می‌رسید تا زمانی که به یکی از آن ها نزدیک شدم؛ قاب عکس‌ها بدون اتصال به دیوار، معلق در هوا ایستاده بودند.
دستانم در هوا خشک می‌شوند که صدای بلند و ناهنجاری، باعث تیر کشیدن سرم می‌شود.
- خیلی منتظرمون گذاشتی.
و من تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که آن لحظه، با دستانم گوش‌هایم را بگیرم تا شاید ذره‌ای از شدت این صدای آزار دهنده کم شود.

ادامه دارد
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
67
امتیازها
48

  • #5
طرح مرگ
سردگمم؛ بوی نم باران را حس‌می‌کنم؛ اما تا چشم کار می‌کند فقط سیاهی‌ست. فریاد می‌زنم و کمک می‌خواهم؛ به خیال این که شاید کسی باشد تا مرا از این وضعیت اسفناک و شکنجه‌گر رها سازد؛ اما هر چه قدر که می‌گذرد، بیشتر این فکر در سرم جولان می‌دهد که بی‌خود تلاش نکن.
صدای پچ پچ آدم‌هایی که بالای سرم هستند، آزارم می‌دهد. می‌خواهم فریاد بزنم، بس کنید، من زنده‌ام؛ ولیکن صدایی از حنجره‌ام در نمی‌آید. آخرین چیزی که یادم می‌آید این است که گوش‌هایم را با دستانم پوشانده بودم بلکه فشاری که بر آن ها وارد می‌شود را کاهش دهم؛ پس اکنون من این جا چه می‌کنم؟
دستانم سردند و رویم خاک ریخته شده.
طوری رفتار می‌کنم که انگار می‌توانم با ذهن، خاک را بشکافم و از دلش جوانه بزنم. به این نتیجه می‌رسم که من زنده زنده، مرده‌ام؛
واقعا یک نفر چه قدر می‌تواند بی‌ارزش باشد که حتی مرگ هم برایش طرح و نوبتی نداشته باشد.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 0, کاربران: 0, مهمان‌ها: 0)

بالا پایین