. . .

تمام شده دلنوشته هنگامه‌ی لاجوردی | نادیا بیرامی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام حق
04b1be3c4ea6416e15c2b2b8572a0a92_pwrj.png
دلنوشته:هنگامه‌ی لاجوردی
دلنویس:نادیا بیرامی
ژانر:تراژدی، عاشقانه
ویراستار: هانی.م
مقدمه:
گر چه دل و جانم رفت، لیکن غمی نیست!
از این سینه‌ی تنگ، نفسی هراس‌آلود ز فراغی نیست!
به جز آن دم عمیق لرزان بار آخر، خیال نفس‌ کشیدن گریزد از رگ‌هایم که آب و هوایی نیست!
متاع دل را نخریدم که به بازار عشق دگر بهائی نیست!
می‌روم که به وفای زمانه، دگر بقائی نیست!


 
آخرین ویرایش:
  • جذاب
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
850
پسندها
7,281
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png
به نام خداوند دل‌های پاک​
سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​
متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​
پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید. [درخواست جلد برای دلنوشته]
پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید. [درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]
پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید. [تعیین سطح مجدد دلنوشته]
پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید. [درخواست صوتی شدن دلنوشته]
پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید. [اعلام پایان نگارش دلنوشته]
پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید. [درخواست ویراستاری دلنوشته]
جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید. [انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]
متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​
| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #2
خطا کردم و تدبیر این نبود،
من در خیال عاشقی و وصال؛ اما به غلط بود تقدیر این نبود،
من آن پیله‌ی نفسِ گره خورده به ریه‌های خیالش بودم؛ اما بال پروانه شدن نبود،
من پیله ماندم و مرادِ پروانه شدن، پیله ماندن نبود،
همچو عمر دل ببرد و برفت، آوخ مگر عمر همین نبود؟
تا شدم حاکم احساس، پرده‌ی شام انداخت جدالی و فراغی
من شکست خورده، به باوری رسیدم
سقوط سلسله‌ی دلدادگی این‌گونه نبود،
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #3
همچو هنگامه‌ی لاجوردی آسمان
نالان چنان گفتم گره نزن رشته‌ی خیالم را بر بند نگاهش،
بی‌مروت سال‌ها برفت و بدان سیرت و سان است هنوز..
من همان زندانیِ گره خورده بر بند نگاهی مانده‌ام هنوز..
بر این مجنون پریشان رحمتی نیاوردند
ندانستند روزی هوشیاری کامل بودم مگر آن لحظه‌ای که عقلم را ببرد..
خیره‌ی آن چشم سیمین‌فام شعله‌ور
آبی نیاوردند ز آتش زبانه کش بر دلم،
من سال‌ها سوخته‌ام و ذره ذره خاکستر می‌شوم از ان آتش هنوز..
تنگدل مانده‌ام..
لیکن غمی نیست،
شاکر خالقم که مباد بد بتر از این هنوز..
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #4
اندوه‌گین خواهم رفت به دادخواه
که نشود زمانی قطره‌ی اشک غم، هاله‌ی نم‌دار تنهایی من
کز دست غم رها شوم و بردارم آن مه‌‌خیالی را
با خود جدالی کردم گر رهایی؛ اما نشد..مگر آن‌جا شود..
او دانست دلداده‌ام؛ اما هیچ نگفت
و من دل‌نگران در این‌خیالم نکند، بند آمده باشد ز خوشحالی زبانش..آوخ
عمر گرانمایه‌ی خود وقف دلدادگی کردم و سپیدی موهایم هم نبرد لحظه‌ی دیدار را ز پیش چشمانم..
آری من همانم،
عمری باختم، جوانی باختم، رنگ‌ موهایم را باختم؛ اما هیچ یک به گرانی دل باختنم نرسید!
من پر کشیدم از دیار جوانی و محفل زندگانی
اما پر کشیدنم نبرد زمانی و به شکستن بال‌هایم در همان ابتدا بیش نرسید!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #5
گفتم گر من از باغ صدایت میوه‌ای بچینم چه شود؟
اندکی در خیالت و نامم ورد‌ زبانت چه شود؟
گر من پرواز کنم و تو شوی در تماشای پر کشیدنم،یا پیله شود احساسم بر ملودی صدایت چه شود؟
شود پروانه‌ای مخملی بنشیند بر باغ صدایت چه شود؟
گر من خواب شوم، پرسه زنم پشت پلکانت،
یا که به هنگام سحر، نسیمی شوم لا‌به‌لای آن‌ها چه شود؟
گر من خورشید شوم بتابم عشق بر پنجره‌ی اتاقت،یا که غروب کنم بر کرانه‌ی لاجوردی نگاهت چه‌شود؟
گر من اشک شوم ببارم از کنج چشمانت،
یا که جان ببازم در کنار لبانت چه شود؟
گر من آیینه شوم، نگاهم کنی
حال من دیوانه‌ام، این دیوانگی چه‌شود؟
بمیرم، بمانم آخر چه شود؟
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #6
من اگر توانی داشتم
جای باد و باران می‌آمدم،
به هنگامه‌ی لاجوردی آسمان، هر شبانگاه و سحرگاه بی‌وقفه می‌آمدم،
همچو باد با هیاهویی عاشقانه از یمین و یسارت می‌آمدم،
می‌خزیدم لای پلکانت، زین پس بی‌مهابا می‌آمدم،
چو هاله‌ای نم‌دار عبور می‌کردم از لای انگشتانت، با قطره‌های باران می‌آمدم!
آرام می‌نشستم بر دلت، نفوذ می‌کردم در کنجی از آن، زین پس همراه ابر به آسمان نگاهت می‌آمدم!
روی بلندترین شاخه‌ی درخت،
به هنگامه‌ی لاجوردی شاعرانه می‌آمدم
می‌خواندم آواز، می‌بستی پلک‌هایت
من همواره نغمه‌خوان می‌آمدم!
آیه آیه عشق می‌باریدم،
هربار باز با باران می‌آمدم!
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #7
من ندانستم ز کجا آمده بود در خواب و خیالم،
بدیدم در خواب خویش نگاهی ناگهانی!
من ندانستم چه زمانی در کنج‌دل نشست،
اما چه دلنشین بود، آرام نشست!
بدین گونه که چو قطره‌‌ی باران به شیشه نشست،
من ندانستم چگونه عقل ز خانه برون رفت،
لیکن از سوی عشق بیامد نوای مسرور دلدادگی،
خاطر عقل همان‌گاه بدین گونه از سرم رفت!
من ندانستم چنین گذشت برق شادمانی از نگاهم،
بدیدم ناگه بی‌فروغ و کم‌سو شده‌اند دیدگانم
نا‌گه دلم ناله‌کنان برآمد و از سینه برون رفت
من ندانستم ندارد در خیال هم مهر و وفایی!
چنین است که سال‌هاست ندارم خوابی!
آن جز رویا چیزی نبود، عجب خواب و خیال خامی!
من ندانستم عشق دگر ندارد بهائی!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #8
گر جان زنده داشتم چرا مردم چه نیازم بود!
من ندانستم چو عاشقی بباید بها داد
از عشق بگویی، بباید بها داد
بهای‌‌ دلدادگی بود، اوخ چه کار دشواری!
من ندانستم بباید بها داد، ندانستم
بهای گرانیست، من سال‌هاست
من باختم اموال دلم را، ندارم بهائی
ببرد عشق و احساس، اشک و شوق
چه ضمانتی داشت عاشقی نداشت ضامنی من ندارم بهائی
فقیری دردمند‌ترین درماندگی‌یست!
ندانستم متاع دل را دگر بازاری نیست،
لیکن گر بود، همه گمشده بودیم ز جمع عاشقان
من ندانستم چه زمان غم‌ها اشک شدند، جمع شدند، جویباری به اندوه جاری ساختند در رخ آشفته‌حال من
من ندانستم آوخ چه آموختم
درس عشق را روزگار آموخت
من عشق نخوانده بودم
امتحان سختی بود...
من باز هم ندانستم!
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #9
در خاطرم رنج‌ها، حسرت‌ها و زخم‌ها
صف کشیده‌اند..
لحظه به لحظه به یادم می‌افتند و به نوش لب‌های ترک خورده‌ام واژه‌ی تلخ فراموشی میدهند...
بغض ابرها و خش‌خش برگ‌های خزان نوید دادند که مرا یاد کرده‌ای..
آوخ خزان ندانست که من با بغض انباشته شده بر گلویم و خش‌خش خاطرات کهن و خشک شده‌ام..بی‌شباهت به او نیستم؟
و علل ان یاد ان یاریست که خزان میشود، یاد من می‌آرد به خاطرش..!
خزان با خزان چه‌شود؟
مهد آرامشی نیست من را ز بارش باران خزان
یا که پای نهادن بر برگ‌های خزان،
به ملامت می‌روم، مرا توان ماندن ز قرن‌ها پیش عمری نیست،
عشق و یادگاری‌هایش را
بر تارهای سپید موهایم آویخته‌ام..
باد که می‌آید مقابل چشمانم تاب می‌خورند..
نگاهشان می‌کنم و آه می‌کشم..
سر به زیر عصا به دست، به یادش تکیه می‌کنم
بر می‌خیزم و می‌روم
خبری امده‌ است که پایان خزان است..
رفتن عذاب است اما پایان عذاب است..
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,661
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #10
گویا قاصدگی بود به دست باد امد
شهامتی یافتم، دل با لرزش و هراس آمد..
گویا نفسی بود و با دمی عمیق آمد
من تنفس کردم، بعد بازدم یادم آمد
گویا اشکی بود با شوقی آمد
من پلک بستم، بعد جاری شدن یادم امد
گویا سخنی بود و بر زبان امد
من لب‌باز کردم، بعد خواندن یادم امد
من همان زمان‌ها هم فراموشی داشتم
او سال‌هاست رفته است
و من هنوز هم سعی‌ بر این دارم
نفس خود را حبس سینه‌ام کنم،
اشک اندوه‌الودم را در حلقه‌ی چشمانم نگه‌دارم
سخن نمی‌گویم و کلمات بر قلبم
تلنبار شده‌اند..
این‌بار دگر جز او
نفس کشیدن یادم نیست، پلک بستن یادم نیست، سخن گفتن یادم نیست!
شاید برای همین‌است نمی‌اید ..
من هراس دارم لب بگشایم
صدایش کنم و ..صدایم نرسد
دورتر شود...
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
8
بازدیدها
256
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
136

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین