در دست اقدام دلنوشته من هیچکس نیستم | میناجرجندی

دلنوشته:من‌هیچکس‌نیستم

ژانر: تراژدی
نویسنده: مینا جرجندی

مقدمه:
در میان ازدحامی انبوه، تنهایی‌ام فریاد می‌کشد.
گویی در یک حباب شیشه‌ای احاطه شده‌ام و هیچ صدایی از من به بیرون نمی‌رسد. من یک بیگانه‌ام در سرزمین خودم هستم.​

 

[Romanik Bot]

سلام خدمت شما دلنویس عزیز

متشکریم از شما بابت انتخاب انجمن رمانیک برای نگارش آثار ارزشمندتان

خواهشمندیم قبل از شروع دلنوشته‌ی خود، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین ایجاد دلنوشته

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
درخواست جلد برای دلنوشته

آموزش درخواست جلد رو در لینک زیر مشاهده کنید:

آموزش درخواست جلد برای دلنوشته​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی دلنوشته

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان تایپ

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد برای دلنوشته ​

بعد از اتمام رصد، مدیران هر تالار تاپیک‌های مربوطه رو ایجاد و نظر شما رو در پایان میپرسند و نیازی به ایجاد تاپیک‌های مختلف تا بر روی سایت رفتن اثر نمی‌باشد.

در صورت علاقمندی به صوتی شدن اثر خودتان، در لینک زیر درخواست صوتی شدن دهید.
درخواست صوتی شدن دلنوشته

آموزش و قوانین درخواست صوتی شدن رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش و قوانین صوتی شدن

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست انتقال یا خروج از متروکه

|متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​

 

[CANDY]

من کیستم؟ آیا واقعاً ماهیت دارم؟ یا یک وهم باطل هستم؟
شاید هم یک سایه‌ی بی‌رنگم، یک روح گمشده‌ در جهانی که به من تعلق ندارد.
گویی در دنیای سیاه و سفید یک طومارِ نقاشی زندگی می‌کنم، جایی که هیچ خبری از عواطف و رنگ‌ها نیست.​

 

[CANDY]

شکست‌های پیاپی، یأس را در قلبم ریشه دوانده است.
احساس می‌کنم در یک مرداب گرفتار شده‌ام و هر تلاشی برای بیرون آمدن از آن بی‌فایده است. گویی سال‌هاست که در این منجلاب دست و پا می‌زنم و هیچ امیدی به نجات ندارم.
هر بار که سعی می‌کنم از این باتلاق بیرون بیایم، گِل‌‌ آلودتر می‌شوم و بیشتر در آن فرو می‌روم.
در حالی که دیگران به سمت موفقیت پیش می‌روند، من در باتلاق شکست‌هایم غرق شده‌ام.​

 

[CANDY]

در دنیایی که همه در تلاشند تا دیده شوند، من ترجیح می‌دهم نامرئی باشم و در لابه‌لای ازدحام افکار خود گم شوم.
در حالی که دیگران با اشتیاق به سوی آینده‌ای نامعلوم می‌شتابند، من در تاریکی گذشته‌ای که دیگر وجود ندارد، سرگردانم.​

 

[CANDY]

گاهی حس می‌کنم جزیره‌ای کوچک و تنها در میان اقیانوس بی‌انتها هستم.
هیچکس نمی‌تواند مرا درک کند، هیچکس نمی‌تواند دردهایم را لمس کند؛ انگار که من هیچکس نیستم، صدایی بی‌صدا در میان هیاهوی زندگی.
هر بار از خود می‌پرسم " من کیستم؟ " امّا پاسخی جز تنهایی و سکوت بی‌پایان دریافت نمی‌کنم و در نهایت این سوال برایم معمایی کشف نشده باقی مانده.​

 

[CANDY]

سرمای وجودم، شبانه در خیابان‌ها و کوچه‌ها قدم می‌زند، شاید که نشانی از امید پیدا کند
امّا در آخر جز یأس و اندوه چیزی نمی‌یابد.
هزاران سوال در ذهنم فریاد می‌زند
و هر بار مرا به پرتگاهی از سردرگمی می‌کشاند.
من قربانی چیستم؟ که اینگونه در آغوش خاموشی بلعیده شده‌ام!
تاوان چه را میدهم، که این چنین بی‌رحمانِ آتش به جانِ جنگل آرزوهایم انداختند!​

 

[CANDY]

چه کسی به یک روح سردرگم و تنها اهمیت خواهد داد؟ آن هم در روزگاری که برای روح زخم‌ خورده‌ی هیچکس کوه و تکیه‌گاهی یافت نمی‌شود.
و دیگر چه اهمیت دارد که هیچ ریشه‌ای در این خاکِ غربت ندارم و مانند برگی خشک به دست باد به هر سویی روانه می‌شوم و بازیچه‌ی دستِ روزگار شده‌ام.​