. . .

انتشاریافته دلنوشته من ترس دارم | رمیصا.پَکس کاربر انجمن صدای رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: من ترس دارم
به قلم: رمیصا.پَکس
مقدمه: هیچ‌گاه در صندوقچه‌ی باورهایم نمی‌گنید که روزی برسد که روح جسورم، این‌چنین ترسو و منزوی شود. روحی که روزی همچون آهویی گریز پا قله های عشق را می‌پیمود اکنون طاقت راه رفتن نیز ندارد. شاید دلیلش همان دیوانه شدن مجنون و آواره شدن فرهاد است. شاید دلیلش همان بیستونی است که فرهادی برای کندنش وجود نداشت. و امان از بیستون عشق...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #2
گاهی میترسم دست روی قلبم بگذارم.

ترس از سوختن دستم دارم آخر.

داغ خیلی چیز ها بر دلم مانده است و قلبم را همچون زغالی آغشته به آتش کرده است

من ترس دارم از دیدار با آرزو های خاک خورده کنج دنج قلبم.

زیرا امروز حسرت رویشان مرا شرمنده می کند.

شرمندگی به اندازه تمام عمر.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #3
من ترس دارم از عشق.

آخر می گویند چالی عمیق است که حتی بلندترین ریسمان ها نیز به آن نمی رسند.

می گویند دریایی متلاطم است که حتی ماهر ترین شناگرها را نیز غرق می کند.

می گویند زیبایی افسونگر است که حتی مرده هارا نیز اغوا می کند.

می گویند ماگمایی سوزان است که حتی سنگترین ها را نیز ذوب می کند.

آری گوینده زیاد است؛ لیکن امان از گوش هایی که قادر به شنیدن نیستند!

و امان از فریاد های قلبم که پشت دیوار لب هایم مسکوت مانده اند.

امان از تمام تپش های آرام قلب بی قرارم که طالب کسی است که مطلوبش شخص دیگر است.

من ترس دارم از زندگی.

چرا که می گویند نویسنده اش عشق است و من همان اول کار گفتم از عشق می ترسم.

اکنون خسته تر از آنم که بتوانم نقش دونده ای تازه نفس را در میدان زندگی ایفا کنم.

چهار فصل بهار زندگیمان دویدن است.

اما برای چه؟ برای که؟

دویدن در مسابقه زندگی برای بُردن همچون دویدن دنبال رنگین کمان است.

هرچقدر دنبالش کنی باز به آنچه که طالبی نخواهی رسید.

رسیدنی در کار نیست.

عشق نیز به همین شیوه است.

هر چقدر دنبالش بروی.

برایش بجنگی،

گریه کنی،

بغض کنی،

هق بزنی،

باز هم سرانجامی ندارد!

همان جریان "گشتم نبود نگرد نیست" را در قالب دل شکستن برایت ایفا می کند!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #4
من ترس دارم از عشق.

زیرا تمام کوچه هایش بن بست است.

زیرا تمام زیبایی هایش وهم است.

زیرا تمام داشته هایت را می گیرد.

زیرا نداشته هایت را پتک می کند و بر سر زندگی ات می کوبد!

زیرا همچون مته ای دیوار باورت را سوراخ می کند.

زیرا سیاه چال گونه هایش زندگی ات را سیاه می کند.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #5
قلبم در محبس تن یخ زده است.

اندکی گرما می خواهد...

گرمی وجودت را!

ضربان قلبم وقتی به نگاههایت بسته شد؛

نمی دانست چه بلایی به سر خود آورد.

نفسهایم زمانی که به نفسهایت بسته شد؛

نمی دانست چه مصیبتی برای خود رقم زد!

و اکنون متنفرم از قلبم که برای نگاه هایت می تپد.

نگاه هایی که با بی رحمی دریغشان می کنی.

از نفسهایم بیزارم که افسارشان را دست نفس هایت داده اند.

و نفس هایت هر روز دور و دورتر می شوند و نفس هایم را با خود می برند.

از خوم بیزارم که اکنون این چنین خالصانه در وصف نگاهت می نویسم.

از زمانه متنفرم.

او بود که یادم داد بیرحم می دَرَد دلرحم را!

درسی که من هیچگاه دوستش نداشتم!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #6
از خودت نامردتر عشق من نسبت به تو است.

حتی با وجود نبودت باز هم می رنجاند قلب شکسته ام را.

از خودت نامردتر خودت هستی!

که نماندی پای قول هایی که در قالب مردانگی به من داده بودی.

از خودت نامردتر یادت است!

که همچون مته ای در حال سوراخ کردن دیوار های مغزم است.

آه!

بیخود نبود از عشق می ترسیدم.

عشق سیاه چال بود.

سیاه چال گونه هایت که با هر لبخند مرا گرفتار می کرد.

عشق دریا بود.

دریای چشم هایت که امواجش کشتی قلبم را غرق کرد.

عشق سیب سرخ زهر آگینی بود که با هر جانم گفتنت به خورد گوش هایم می دادی.

آری شاید من هم مانند سفید برفی با سیب زهر آگین صدایت بمیرم.

لیکن این تنها وجه اشتراک منو او است.

چون من نه شاهزاده ای دارم که بتواند زنده ام گرداند؛

و نه پایان قصه ی من و تو پیری و مرگ است!

آری تنها وجه اشتراک من و سفید برفی همان سیب سرخ زهراگین بود.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #7
این روز ها در جزیره وجودم هوا بسی بارانی است.

جوری که حاصلش آب شوری است که از چشمانم تراوش می کند.

و قلبم...

آه، قلبم!

حال قلبم این روز ها شبیه حال ابری بغض کرده در کنج آسمان شب است.

برایم جای سوال است که این بغض لعنتی چیست؟

سنگین به اندازه کوه،

تیز همچون تیغ،

و درد آورد همچون زخم شمشیر،

برایم جای سوال است که آن قلب لعنتی تو جنسش از چیست؟!

اگر آهن بود تا کنون با ماگمای عشقم آب می شد.

اگر دریا بود تا کنون گرمای خورشید عشقم تبخیرش می کرد.

اگر آتش بود تا کنون با آب جاری احساسم خاموش می شد.

اگر سنگ بود تا کنون با اینهمه عشق من نرم می شد.

لیکن نیست؛ فکر نمی کنم قلبی در سینه داشته باشی.

که اگر داشتی؛ آه اگر قلبی در گورستان سینه ات دفن بود؛ تا کنون هزار بار با عشق من زنده می شد.

اگر قلبی در سینهات بندگی می کرد؛ تا کنون هزار بار در برابر عشق الهه مانند من به سجده می افتاد.

افسوس که نیست!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #8
یک روز می‌شوی پشیمان.

می افتی به یاد آنچه گذشت بینمان!

دلتنگ می شوی برای تمام عاشقانه هایمان؛

شرمت می شود با یاد خنده هایمان.

اما افسوس که آن روز جایی نداری در دنیای من...

فراموشت کردنت سخت است.

لیکن خودت از هر کسی بهتر می دانی که من،

به شدت ایمان دارم به جمله ی "خواستن توانستن است"
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #9
کی بشود عهد زمستان دلم رسد به سرانجام؟؟

اکنون که یخ زده است قلب بی پناهم تو کجایی جانم؟

همه فکر می کنند که من دختری دیوانه هستم.

پس چرا کسی فکر نمی کند از دوری او من ویرانِ آشیانم؟

در میدان عشقت سربازی بی نام و نشانم.

من همانم که از دوریت سوخته دل و جانم.

آری من همانم که با رفتنت مرده احساسست دخترانه ام.

آری من همانم همان مرده ای که دوری ات کرده آواره گورستانم.

سیاه است بی تو تمام جان و جهانم.

پس کی بشود عهد زمستان دلم رسد به سرانجام؟!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #10
پاهایم دیگر تحمل وزنم را ندارند.

آخر درد بزرگی بر قلبم سنگینی می کند.

درد زخم شمشیر نیست.

درد گلوله خوردن نیست.

درد پرت شدن از بلندی نیست.

درد رفتن زیر چرخ های ماشین نیست.

این درد آنقدر بزرگ است آنقدر دردناک است که می توانم بگویم مرا از پای در آورده است.

آری حق با تو است.

این درد، درد نبود تو است.

درد رفتنت.

مرا چه به درد هجران؟

همین روز ها مردنم حتمی است!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین