نام دلنوشته: طعم دیوانگی
نام نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر: طنز
سخن نویسنده: این دلنوشته درواقع مجموعه ای از خاطرات شیرین و خنده داری و شادی است که به شکل دلنوشته و با استفاده از آرایه در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت. و هیچ کدام از پارت ها معنایی پیوسته ندارند و هرکدام موضوعی دیگر بیان می کنند. با ما همراه باشید
خلاصه
پله پله چیدیم... شیطنت و دیوانگی را، بازی و خنده را، مردم به ما میخندیدند.
انتظار بزرگ شدن را از ما داشتند
آنها نگاه شیطانی به سوی ما شلیک میکردند و ما
نقاب بی خیالی بر چهره داشتیم
چه اهمیتی دارد مردم چه می گویند
چه فکر می کنند
آنها همیشه کلمات عجق وجق و میمونی شکل در ذهن دارند و پروش می دهند و با دروغ و نیرنگ و تهمت این کلمات سمی را پرورش می دهند
انها فاسد شده اند و بوی گندشان جهان را دربرگرفته اما خود خبر ندارند
اما من باخبرم برای همین هرگاه نزدشان می روم دستم را روی دماغم نگه می دارم تا بویشان را استشمام نکنم.
آنها همچو دستمالی کثیف و خیس گوشه ای افتادهاند و فقط به دنبال زمین زدن افراد یا کثیف کردنشان هستند!
من میخندم و ما میخندیم
بازی میکنیم و شاد هستیم
به هیچ شخصی هم مربوط نیست که ما
چه میکنیم
فقط باید آنقدر با نشاط باشیم که از نور و بوی طراوتمان لذت ببریم
بیاید بخندیم
دور از هیاهوی مردم تاریک و کدر
بیاید شفاف باشیم آنقدر که کور شود چشم کسی که مارا میبیند.
نام نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر: طنز
سخن نویسنده: این دلنوشته درواقع مجموعه ای از خاطرات شیرین و خنده داری و شادی است که به شکل دلنوشته و با استفاده از آرایه در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت. و هیچ کدام از پارت ها معنایی پیوسته ندارند و هرکدام موضوعی دیگر بیان می کنند. با ما همراه باشید
خلاصه
پله پله چیدیم... شیطنت و دیوانگی را، بازی و خنده را، مردم به ما میخندیدند.
انتظار بزرگ شدن را از ما داشتند
آنها نگاه شیطانی به سوی ما شلیک میکردند و ما
نقاب بی خیالی بر چهره داشتیم
چه اهمیتی دارد مردم چه می گویند
چه فکر می کنند
آنها همیشه کلمات عجق وجق و میمونی شکل در ذهن دارند و پروش می دهند و با دروغ و نیرنگ و تهمت این کلمات سمی را پرورش می دهند
انها فاسد شده اند و بوی گندشان جهان را دربرگرفته اما خود خبر ندارند
اما من باخبرم برای همین هرگاه نزدشان می روم دستم را روی دماغم نگه می دارم تا بویشان را استشمام نکنم.
آنها همچو دستمالی کثیف و خیس گوشه ای افتادهاند و فقط به دنبال زمین زدن افراد یا کثیف کردنشان هستند!
من میخندم و ما میخندیم
بازی میکنیم و شاد هستیم
به هیچ شخصی هم مربوط نیست که ما
چه میکنیم
فقط باید آنقدر با نشاط باشیم که از نور و بوی طراوتمان لذت ببریم
بیاید بخندیم
دور از هیاهوی مردم تاریک و کدر
بیاید شفاف باشیم آنقدر که کور شود چشم کسی که مارا میبیند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: