. . .

تمام شده دلنوشته صدای بی صدای قلبم | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام: صدای بی صدای قلبم
نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
خوشحالم! بابت لبخندت، بابت دستان گرمت، بابت خورشیدی که روی سرت می‌تابد، بابت لبخند جاری روی لبانت!
من خوشحالم
به خاطر وجودت!
Negar_20210426_132553.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #21
راستی!
خبر داری که تو را دیدم؟
گمان کرده بودم مرده‌ای و هر روز سمت سنگ قبرت می‌آمدم و اشک می‌ریختم و خاطرات زهرمارمان را مرور می‌کردم؛
اما تو زنده بودی!
یعنی آن شخص تو بودی یا من خواب می‌دیدم؟ بسیار قابل لمس و واقعی به نظر می‌رسیدی؛
پس یعنی آن سنگ قبر خالی بود؟
دست و پایم می‌لرزید و احساس می‌کردم زمین زیرپایم، دارد مرا برای سقوط تنها می‌‌گذارد.
سریع سمتت گام برداشتم که زمین توپی شکل، قل خورد و سرم گیج رفت!
تو دیگر نبودی،
فرصتم را از دست دادم!
با دقت به اطراف چشم دوختم؛ اما فایده نداشت.
خبر داری از قلبم؟ بدجور با دیدنت پاره شد و روی دستم افتاد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #22
به در بگو سکوت کند.
دوست ندارم بازش کنم!
چه شده؟ بعد از چندین سال تو نیز مرا دیدی و حال دنبالم آمده‌ای؟
آن زمان که به دروغ تظاهر کردی مرده‌ای باید به فکر از دست دادنم می‌افتادی! حال هم مرده‌ای. گمان کن شاپرکی در دستانت بودم که بر فراز آسمان رفت و دست نیافتنی‌ست.
به در بگو سکوت کند،
بازش نخواهم کرد!
تو را نخواهم دید!
در آغوشت اشک نخواهم ریخت،
قلبم برایت تنگ نخواهد شد،
تو مرده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #23
باز تو را دیدم، بارها تو را دیدم!
می‌گویند داری ازدواج می‌کنی.
می‌گویند مرا فراموش کرده‌ای!
می‌گویم فراموشت کرده‌ام؛ اما هر روز به دنبالت می‌آیم و به صورتت خیره نگاه می‌کنم.
تا به حال عشقت را ندیده‌ام آخر.
فقط صورت تو را می‌بینم!
همان‌‌‌قدر گرم و زیباست، هم‌‌چون خورشید.
همان‌‌‌قدر با اقتدار، هم‌‌‌چون ماه و همان‌‌‌قدر محکم و دلگرم کننده، هم‌‌‌چون کوه.
یعنی این همه زیبایی و خوبی، حال مال من نیست!
گویی ثروت زیادی را به دست باد سپرده‌ام و حال
خود را سرزنش می‌کنم!
آن روز که به دنبالم آمده بودی، گویی پرنده سفید خوش بختی روی شانه‌ام بود؛ اما در را باز نکردم و پرنده پرید!
چه‌‌‌قدر بدشانس، من حتی نمی‌دانم معنای شانس چیست!
آه!
بی خیال،
بگذار فقط نگاهت کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #24
چه‌قدر عذاب‌آور است که باید هر شب، بالشت را در آغوش بکشم و کنار گوشش زمزمه‌وار لالایی بخوانم.
آرام زمزمه می‌کنم:
- چه کسی قلب نرمت را سنگی کرده؟
چه کسی تو را از آغوش، روی زمین انداخته؟
دلت پرپر شده، آری؟
چه‌‌‌طور باید سنگ‌ریزه‌ها را از آغوشت بیرون بکشم؟
چه کسی با تو چنین کرده؟
آخ در پایان این سخن‌ها، قلبم می‌لرزد و با قدرت هرچه تمام‌تر، بالشت را می‌بوسم!
اما کافی نیست،
چه‌‌‌قدر شکسته شده، پرهایش روی زمین ریخته و لاغرتر دیده می‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #25
بیا قبول کنیم، تو برای همیشه فراموشم کردی و مسیرت را می‌روی! اما من، در یک نقطه ایستاده‌ام و با چشمانم به دنبال آخر خط هستم.
همین‌‌‌جا روی تکه سنگی می‌نشینم و خطی کوتاه دور خود می‌کشم!
خط به من پوزخند می‌زند.
چه کسی فکرش را می‌کرد به این‌‌‌جا برسم و مجبور شوم ته خط را برای خود ترسیم کنم؟
اشک‌هایم نیز خطی ممتد و دردناک روی گونه‌ام ترسیم کردند.
دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:
- چرا من؟ چرا منی که گفتی جونت رو براش میدی؟ چرا؟ چرا این‌‌‌‌جوری کردی با من؟ با منی که دیوونه‌‌اش بودی نباید این‌‌‌جوری می‌کردی! نباید!
بلند شدم و در لبه‌ای که پایینش دره بود، ایستادم. منظره زیبایی بود!
کوه‌هایی هم‌‌‌چون نقاشی،
محیطی سبز که از بوی چمن پر شده بود،
خورشید تابناک و خوش سیرت.
دستانم را مشت کردم و بغضم را قورت دادم،
یک قدم برداشتم و چشمانم را بستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #26
با صدای بلندی شعر را خواندم و قدم دیگر را نیز برداشتم!
چه نسیم سوزناک و دلچسبی
( چنان دل‌‌‌بسته‌‌ام کردی*
که با چشم خودم دیدم*
خودم می‌‌رفتم اما*
سایه‌‌ام با من نمی‌‌‌آمد*
بنیامین دیلم )
یک قدم دیگر صدای این قلب شکسته را
قطع می‌کرد،
فقط یک قدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #27
یک قدم دیگر برداشتم،
در انتظار غروب این جسم بی مصرف بودم؛ اما غروب نکرد!
قلبم هنوز می‌تپید!
هوا داغ داغ بود!
سقوط نکرده بودم!
آرام چشمانم را باز کردم و همان منظره‌‌ی زیبا را نظاره کردم.
پاهایم روی هوا معلق بود و با این‌‌که روی زمین نبودم؛ اما سقوط نکرده بودم!
به حلقه‌‌ی دستان دور خود، چشم دوختم و خنده‌‌ی عصبی‌ای سر دادم.
آن چه کسی بود که جرئت کرد ته خط لذت بخشم را از من بدزدد؟
به چهره‌‌‌ی فردی که مرا در آغوش گرفته بود، چشم دوختم و مردم!
چه طعنه‌ها یا حرف‌هایی داشتم که باید به او می‌زدم؛ اما خفه شدم!
هنوز چهره‌‌ی مهربانی داشت، لبش لبخند می‌زد و چشمانش قفل نگاهم بود!
او خودش بود،
قاتل جانم، منجی جانم شده بود!
اشک‌هایم جاری شد و او مثل همیشه، دستانش را روی صورتم به حرکت در آورد!
ماندنی نبودی، چرا باز قلبم را دیوانه کردی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #28
او متنی زیبا برایم کنار گوشم زمزمه کرد:
فاصله‌‌ی ما را جسممان طی نمی‌کند؛ اما عشقمان طی می‌کند!
نگاهمان دزدیده می‌شود؛ اما قلب‌هایمان خیره به یکدیگر شده‌اند!
حتی اگر مسیری جدا انتخاب کنیم که موازی یکدیگر باشند، جاده‌‌‌ی من با جاده‌‌ی تو قطع می‌شود تا یک بار دیگر این دیوانه، از دیدنت سیراب شود.
رفتن جایز نیست وقتی قلبم همراهم نمی‌آید.
رفتن جایز نیست وقتی تمام من این‌‌‌جا جا مانده!
رفتن جایز نیست وقتی من، دیوانه‌وار عاشقت هستم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,008
امتیازها
123

  • #29


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین