. . .

متروکه دلنوشته صحنه‌ی جرم | رمیصا.پکس

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام جان و جانان و جهانم!

نام دلنوشته: صحنه‌ی جرم
به قلم: رمیصا.پکس
ژانر: اجتماعی، عاشقانه

مقدمه:
سالیانیست که دل بریده از این دنیای پوشالی!
از این صحنه‌ی جرم!
سالیانی‌ست دلم پر شده از بغض!
سالیانی‌ست تنم پر شده از زخم پر از رد کبودی!
سالیانی‌ست حیات را غم گرفته.
صورت را ماسک گرفته!
انسانیت را ماتم گرفته!
سالیانی‌ست که نیست سنگ صبوری.
پس کجا باید رفت؟ پس کجا باد زیست؟ پس کجا ما باشیم؟ من از این من‌ و تو های لعنتی خسته شدم!
پس کجایی سهراب؟ قایقت جا دارد؟ دل اهل زمین سنگ شده؛ صفت شده؛ میزنند بر در و دیوار دلم، میشکند!
پس کجایی سهراب؟ سیب سرخ اینجا نیست!

--8365bdf911951e5d.md.png
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 18 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #21
ره به عشق افتاده!
دل اندر چاه رفته!
هر چه با خود دل من جنگیده؛ راه به جایی نبرید.
عشق هزارتو است!
عشق یک بی راهه‌ست!
ما در این عهد چه میکنیم با دل‌ها؟
دل‌های عاشق.
ما در این عهد چه میکنیم با عشق؟
عشقی هست؟ در قلبی جاری‌ست؟
عشق چیست؟ ساکن کدام منطقه‌ی هستی است؟ عشق چه رنگی‌ست؟
ما در این صحنه‌ی جرم عاشق هم می‌شویم؟
تعبیر عشق نزد ما چیست؟
عشق چهره‌ی گلگون مادر است!
عشق زخم پینه بسته‌ی دست پدر...
عشق ما هستیم!
عاشق خود باشیم، عشق به خویشتن، سرآغاز وداد است!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #22
قلمم خشک شده دست و دلش.
اینهمه خط و خطوط راه به جایی نبرید.
گاهگاهی که دلم میگیرد؛ به خودم میگویم:
پس کی خاموش میشود این نبض دل؟
کی خواب میرود این نور چشم؟
چه کسی اینجا است؟
سیب سرخ؟ یا حوا؟
چه کسی نم ندارد چشمش؟ چه کسی آسوده است؟
اینهمه درد، دردناک است به خدا!
گاهگاهی که دلم میگیرد، به خودم میگویم:
پس به کجا کوچ کنم؟ این دیار فانی، این سرای غربت، به خدا جای نفس نیست اینجا.
من تنم تب دارد. تبی از جنس سکوت، تبی از تبار غم، تبی از طائفه‌ی نابودی!
من دلم غم دارد، غمی از جنس وداد، غمی از سلسله‌ی بی کسی و غمی از نوع نفس!
گاهگاهی که دلم میگیرد، به خودم میگویم:
پس چه کنیم با این آب گل آلود؟ پس کجایی سهراب؟ ماهی تنگ بلور هم دل داد.
پس کجایی سهراب؟ آن قسم ها که به حباب نگران لب رودش خوردی، پس چه شد ای سهراب؟
قایقت را باز بساز، اینجا همه میخواهند بروند.
اینجا همه دلگیرند.
پس کجایی سهراب؟ صحنه‌ی جرم شده تن لحظه‌های ما.
پس کجایی که بگویی به تن لحظه‌ی خود، جامه‌ی اندوه مپوشان هرگز؟!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #23
باز این دل ناله‌ای سر داد از دوری یار!
ننوشتم ز عشق... ننوشتم ز درد پنهان در دلم تا دفن شود.
این جراحت پیدا میشود از نو، با یک خاطره.
این جراحت دردناک میشود باز هم، با یک خاطره.
در پس حرف‌هایم، دردها خوابیده!
یاد سهراب بخیر!
حرف‌هایش همه دنیایی بود، او دلش خوش به حباب لب رود، دلش خوش به ماهی قرمز تنگ،
یاد سهراب بخیر، او به آمار زمین مشکوک بود، ما چه؟ ما به نفس‌هایمان مشکوکیم!
یاد آن ایام دور، یاد آن روزهای دیرین بخیر!
عشق‌های راستین بود.
قلب‌ها همه پاک و چشم‌ها هم سیر بود.
هیچکسی بهر اشک‌های کسی نمیخندیدش.
من دلم تنگ شده برای روزهای قشنگ.
من دلم تنگ انسانیت...
من دلم تنگ همان زندگی کاه‌گلی!
تو برای چه کسی دلتنگی؟
اینجا جنگ شده، پشت این سینه‌، قلب‌ها مدتی‌ست، سنگ شده.
من از این صحنه‌ی جرم، سخت شدم خسته و بیمار و پریشان،
پس کجایی سهراب؟ آن سوال تو جوابی هم نداشت؟ خانه‌ی دوست کجاست؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #24
سخت گریزانم ز هوایی که نفس‌هامان مسمومش میکند!
چه شده انسان را؟
ما همانیم که بودیم؟ همان شاهکار خلقت؟
چه شده ماها را؟ ماه هم پریشان شده از تنهاییِ دل‌های ما.
ما چه کردیم با هم؟ قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به نیل.
دل به دریا زدنی نیست، فقط خسته شدم. تن به دریا میزنم تا که خاموش شود این آتش پنهان دلم.
ما همه دل داریم، دلدار شدن حق همه‌ست! دل، دار زده شد بهر عشق. ما چه کردیم با هم؟
آب هنوز هم باقی‌ست؟ این آتش پنهان، خاکستر میکند ماها را!
قایقمان به گل نشست، چه غمین است این سرود...
این خط و خطوط چه میگویند پس؟ این قلم از درد من و چشم تر تو به سخن آمده است، میفهمی؟
ما همه جان دادیم، ما همه بهر دل خفته و انسانیت مرده‌یمان جان دادیم.
ما همه بهر خفتنمان مرده‌ شدیم.
خود را به خواب زدیم، عشق هنوز هم باقی‌ست، نیل هنوز هم جاری‌ست.
سیب سرخ چشمک میزند، نافرمانی کن فرزند حوا.
ما در این صجنه‌ی جرم، دیرزمانی‌ست مجرم هستیم به جرم عاشقی.
پس بیا پا بدهیم به احساسات نوشکفته...
عاشق بشویم!
آب را گل نکنیم. چشم را باید شست، جور دیگر باید دید!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین