. . .

متروکه دلنوشته شبنم های انفراد| رمیصا.پَکس کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87_%D8%B4%D8%A8%D9%86%D9%85_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF.gif

دلنوشته: شبنم های انفراد
به قلم: رمیصا.پکس
ژانر: درام
هر شب با یادت قدم می‌زنم.
در خیابان هایی که یک روز خاطره ساز جفتمان بود.
هنوز هم خاطره ساز است...
اما نه برای من و تو.
اکنون برای من و شبنم های انفرادم خاطره ساز شده‌اند!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 17 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #2
من تو را از زمانی از دست دادم که چترهایمان از هم جدا شد...
یادت، است؟! آن شب بارانی که باران مشت‌های گره کرده‌اش را بر سر و صورت خیابان های شهر می‌کوبید؟
آن زمان که با هم قدم می‌زدیم...
همان زمان که دستم قفل دستانت بود و نگاهم قفل نگاهت و صدایت موسیقی گوش‌نواز گوش‌هایم...
می‌دانی حال، که فکرش را می‌کنم؛ می‌بینم نه عشقی در نگاهت بود، نه گرمایی در دستانت و نه احساسی در صدایت...
فقط حضورت، چشمانم را کور کرده بود که نگاه بی‌حست را نمی‌دیدم.
حضورت، تمام جسم و روحم را بی‌حس کرده بود، حس نمی‌کردم سردی دستانت را...
آه...
کر شده بودم و بی‌حسی کلامت را نمی‌شنیدم.
فقط یادم است که قلبِ لعنتی‌ام، به جای خون، صدایت را در وجودم پمپاژ می‌کرد و من آن زمان که هیچ، حتی اکنون از یاد آوری صدایت جان می‌گیرم...!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #3
چشم می‌بندم...
چشم می‌بندم بر روی تمام خیابان‌های شهر
می‌دانی؟ این خیابان ها که زمانی فرش زیر پاهایت بودند اکنون بالشت زیر سرم شده‌اند.
می‌دانستم تاوان رفتنت دیوانگی‌ست اما نه در حدی که مرا آواره‌ی خیابان‌ها کند.
چشمم به خط های سفید خیابان خشک شد لعنتی، برگرد دیگر...
آن‌قدر در این‌جا قدم زده‌ام که تمام خیابان‎‌های شهر را حفظم...
جالب‌تر این است که خیابان‌های شهر نیز، شناخت کاملی از من پیدا کرد‌ه‌اند.
مردم شهر همه فهمیدند مجنون بازگشته...
این را هم فهمیدند که در قالب دختری بازگشته...
دختری که با تمام دختر بودنش، هنوز هم مردانه پای عشقت، ایستاده است...
می‌دانی؟ رفتنت دوست و دشمنانم را مشخص کرد.
دشمن که هیچ....
به نظرت به جز این شبنم هایی که در عمومی‌ترین، انفرادی های من همراهم هستند دوست دیگری داشتم؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 17 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #4
بزن باران که امشب من دلم را دادم از کف
بزن باران که امشب شبنم های انفرادم
از چشم رها و افتاده‌اند بر کف.
بزن باران که یاد چشمش برد از یادم جهان را...
بزن باران که دلتنگم من دادم از کف این جهان را.
بزن باران بکوب مشت های سردت بر وجودم.
بزن باران تو پاک کن تار و پودم.
تو پاک کن عشقش از قاب قلبم.
بزن باران تو پاک کن این وجود بی‌وجودم.
بزن باران که بعد او منی نیست.
بزن باران بر این دیوانه هیچ غمی نیست.
بزن باران که چشمش کار داده دستم.
بزن باران هنوز از باده‌ی نگاهش مستم.
بزن باران، بزن که من میمیرم.
بدون او، من بگویم که از زندگی سیرم.
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #5
باران زده امشب چشمانم را
یادت ریخته بهم روح و روانم را
خبر دار شدی حالم را؟
اشک‎‌هایم خبردار کرد عالم را
اشک... واژه‌ای که عجیب رفیق شده این روزها
دلم تنگ است... تنگ تمامِ بودنت؛ تمامِ خندیدنت، تمام دیدنت!
دلتنگی حس زیاد جالبی نیست می‌دانی؟ فقط احساست خنجر به دست می‌گیرد؛
مغزت آکنده از خاطره و قلب... آه امان از قلبت که بنای دیوانه کردنت را می‌گذارد!
می‌دانی؟ زمانی که دلم جلوی چشمانت مرد؛ شبنم‌هایم از بند چشمانم رها شدند و تو دیدی! دیدی و به روی احساست نیاوردی.
آه... من بعد تو با شبنم‌های انفرادم، روزهایی را پشت سر گذاشتم که هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم بگذرند!
لیکن.. گذشتنی‌تر از زندگی نبوده، نیست و نخواهد بود!
پیش می‌رود و پیش می‌رود؛ بدون آنکه به حال و روزت توجه کند، ظالم است و مهربان!
ظالم چون به احساست توجه نمی‌کند و مهربان است چون تنها با گذشتن از خودش می‌تواند زخم‌هایت را مرحم شود و می‌شود!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #6
ربات‌وار زندگی می‌کنم؛ یا بهتر بگویم؛ زنده هستم و زنده بودن همیشه با زندگی کردن متفاوت بوده است.
فرق است بین مجبوری نفس کشیدن و با عبور و مرور نفسی که با اشتیاق و اختیار در سینه‌ات می‌‌آیند و می‌روند.
تفاوت زیادی وجود دارد ما بین عاشق بودن و عاشق ماندن؛ تفاوتی به وسعت من و تو!
یادت می‌آید؟ یادت است تمام آن زمان‌هایی که در حضورت آلزایمر می‌گرفتم؟ آن زمان‌هایی که بودنت نیست می‌کرد تمام جهان را!
آه...
دلم فرهادی کوه کن می‌خواست؛ نه دل کَن! چه ساده دل کندی.
باید دست مریزاد گفت به قلب عاشقت؛ راستی واجب شد بپرسم قلبت عاشق بود یا فقط بازیگری قهار؟
باید دست مریزاد گفت به تویی که تمام قد وجودت تظاهر بود!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #7
قاتل خاموش است!
خاطرات را میگویم...
بی صدا می‌کشند؛ زجر میدهند و سلاخی می‌کنند.
گاهی یک لبخند؛
فنجانی قهوه،
یک چتر،
گاهی یک حرف ساده؛
یک "دیوانه" شنیدن،
یک روز بارانی،
چنان به هم میریزد روانت را مجبوری چنگ بزنی به دیوارهای خاکستری مغزت!
چنان در هم می‌کوبدت، که احساستت را در انفرادی‌ترین لحظاتت اشک کنی!
قاتل خاموش‌اند؛ نه؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #8
شبنمی نیست؛ فقط بغض شده این احساس!
تنهایی شده همدم؛ آزار شده این احساس.
گاه دلم میگیرد از این همه دوری.
درد دارد این "عشقم" گفتن‌های سوری.
چنگ زده‌ام امشب من به یوارهای خاکستری مغزم!
خاطرات جان میگیرند.
خاطرات لعنتی!
این مغز خالی شده؛ کلمات می آیند و میروند، جاری نمی‌شوند خب.
آدم‌ها می آیند و می‌روند باقی نمی‌مانند خب!
من دلم تنگ شده است برای یک حس قشنگ!
من دلم تنگ شده است برای یک روز قشنگ.
در تکاپو است دلم! یاد تو افتاده، حق دارد مگر نه؟
بی قرار است دلم، از تو دور است، حق دارد مگر نه؟
کلمات از من فراری شده‌اند میفهمی؟
کار امروز من هم بی قراری شده است؛ میفهمی؟
کلمات را بیخیال؛ این شکل به هم ریخته را نظم بده؛ تو بیا...
با آمدنت جمله بساز!
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #9
امشب کسی را دیدم؛ شبیه چند ماه پیش نبود، نه او اصلا شبیه فرد دو سه سال پیش نبود.
عشق، نفرت انگیز است؛ باورم نمیشد باعث شود خودم را نشناسم.
درست است، باشد! من خودم را نمی‌شناسم.
دلم برایت تنگ شد. ساده می‌گویم چون پیچ و خم کلمات به جز اینکه حالم را توصیف نمی‌کنند؛ قادر به کشتنم هستند! طناب دار می‌شوند دور گلویم و راه نفسم را می‌بندند.
اشکی نیست؛
بغض و گله‌ای نیست؛
فقط از یک جایی به بعد؛ چشمانت جوری غمگین می‌شوند که تمام تراژدی‌های جهان باید برایشان نماز حمد به جا آورند.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,544
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #10
می‌گویند بار کج به منزل نمی‌رسد؛
در عجبم این بار کج عشقت چگونه به منزل دلم رسید. دروغ بود؛ فریب بود، نارو بود.
چگونه رسید؟!
گاهی دلم میخواهد به مکانی ناشناخته کوچ کنم. جایی که نه من آن را بشناسم و نه آن‌جا من را بشناسد.
خب آدم گاهی دلش از دوست و آشنایش می‌گیرد، آشنا‌هایی که گاهی به غریبه نبودنشان شک می‌کنی.
گذشت ایام؛ خیلی چیزها را ثابت می‌کند؛ عشق را، نفرت را، دوست را، دشمن را.
گاه برایت خنده به همراه دارد؛ گاه شبنم‌هایت را سرریز می‌کند.
گذشت ایام... گاه تبسم‌های از ته دل و گاه شبنم‌های انفراد را برایت به ارمغان می‌آورد.
گذشت ایام هم بی رحم است.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
8
بازدیدها
256
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
135

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین