. . .

انتشاریافته دلنوشته در خود گم گشته | ستاره

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_04b3c364e1ff5e29_r8qy.png
‌​


نام اثر: در خود گم گشته
نویسنده: ف.ستاره
ژانر: تراژدی

مقدمه: واقعیت و خیال، هماهنگ برایم رخ می‌دهند.
قدرت تشخیص را از دست می‌دهم. عقلم می‌گوید خیال است؛ اما چشمانم می‌بیند آنچه را که عقل باور ندارد. گویی در شیشه‌ای حبس شدم. با خیال، به سمت آن‌چه را که بیست و چهارسال زندگی کردم، می‌دوم؛ اما با خیال برخورد می‌کنم و زمینم می‌زند، آن‌چه که باعث می‌شود مرا روانی خطاب کنند. این تراژدی، خود من بودم. در حالی که در مغزم قوانین مختلف از آیین دادرسی و در دستم کتاب قانون بود.
محکوم شده بودم به گنگ‌ترین روزهای زندگیم.
سخن نویسنده : نیمی از واقعیت تلخ و ناباوری که تجربه کردم و کنارم،عزیزانم تجربه کردن، به قلم می‌کشم تا یادآور آن باشم که می‌شود از قعر برزخ اتفاقات ناگوار، به دنیای خود بازگشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 21 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #11
می‌گویندضعیف بودن بد است؛ اما به نظر من ضعیف بودن هم قسمتی از زندگی طبیعی انسان است و گاهی پیش می‌آید؛ در بین رویدادهایی که با آن روبه‌رو می‌شویم.
مهم آن است که از آن گذر کنی و ماندن در این وضعیت را بر مجادله ترجیح ندهی، قدرت از دست رفتت را صدا بزنی و این را یادآور شوی که جز خودت، کسی نمی‌تواند تو را از اعماق دریای آشوب و سردرگمی نجات دهد.
خود واقعیت را در درون جستجو کن!
اگر ضعیف هستیم، قوی هم هستیم!
اگر نا امید هستیم، امیدوار هم هستیم!
اگر غمگین هستیم، خوشحال هم هستیم؛
اما در مواجهه با چالش‌های مثبت و منفی زندگی، می‌توانیم انتخاب کنیم کدام یک از خودمان باشیم.
اتفاق ناگواری برایمان پیش می‌آید که تمام وسعت وجودمان را ضعف فرا می‌گیرد و البته که طبیعی است؛ اما یادمان نرود اگر در همچین نقطه‌ای و همچین‌ شرایطی گرفتار این حس شدیم، حتماً در جای دیگری و در شرایطی بدتر، آن‌قدر قوی بودیم که حتی بعد از عبور از آن مقطع، از زندگی به عقب برگشتیم و با خود گفتیم من آن روزها را چگونه گذراندم؟ فراموش نکنیم که نیاز به تشویق از جانب خودمان داریم!
این، خود قوی بودن است! زمانی که از یک اتفاق منفی عبور می‌کنی و به انتهای آن می‌رسی، حتی اگر سختی‌های زیادی را متحمل شدی؛
بعضی روزها جا زدی،
ناامید شدی،
اشک ریختی،
خسته شدی؛
اما از آن گذر کردی و در انتها، انسانی قوی‌تر، با تجربه‌ای جدید هستی!
قطعا همه‌ی ما تجربه‌هایی از این قبیل داشتیم. اگرچه متفاوت؛ اما نزدیک!
پس من ضمن تبریک، ایستاده تشویقت می‌کنم برای تمام مقاطعی از حیاتت که به این نحو گذراندی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #12
زمانی که به دنیا قدم می‌گذاریم، حقمان زندگی کردن است؛ اما از زمانی که قدرت تشخیص پیدا می‌کنیم، روزی ،ماهی یا سالی چندین دفعه امکان دارد در میان زیستن، جان بدهیم! این قسمت خوب ماجرا است؛ گاهی دیگر زنده نمی‌شویم!
فقط نفس می‌کشیم، راه می‌رویم و صحبت می‌کنیم. درست مانند آن که زخم عمیقی برداری؛ اما قطره‌ای خون از آن زخم جاری نشود!
گاهی برای این که حس زنده بودن در تو جریان یابد، لازم است زخم برداری، درد را احساس کنی و برای رفع درد و ترمیم زخمت تلاش کنی تا احساس کنی هنوز هم زنده‌ای!
اتفاقات بد زندگیم را به زخم تشبیه کردم؛ علت آن است که زمانی که جسممان دچار زخمی می‌شود، مدت لازم برای ترمیم هر زخم متفاوت است. بعضی از آن‌ها اثری به جا می‌گذارند و بعضی بی‌اثر؛ بعضی عمیق اند و بعضی سطحی. بعد از مدتی که به زخممان نگاه می‌کنیم، شاید رد محوی از آن باقی مانده باشد و خاطره‌ای به ذهنمان خطور کند؛ اما حداقل می‌دانیم که از آن گذر کردیم و هنوز هم زنده هستیم!
این مقدار از جستجو لازم است؛ اما در همین حد کافی است؛ بیش‌تر در آن غرق نشویم چرا که وقت لازم را برای بهبود آن زخم صرف کردیم، درد و رنجش را کشیدیم و از آن مراقبت کردیم! الان نوبت تجربه‌ای جدید است.
خاطرات خوب و بد،
رویدادهای خوب و بد،
همه اثراتی بر جسم و روح ما دارند که این غیرقابل انکار است؛ اما بیایید سعی کنیم تا آن‌جا که در توان خودمان است، به آن‌ها بیش‌تر از موعد لازم، بها ندهیم. زخمی که باید بیست روزه خوب شود را دو ماه برای آن وقت نگذاریم. به اصطلاح، گذشته در گذشته باقی بماند و تنها تجربه‌ای که از آن حاصل شده است، با من وارد آینده شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • قلب شکسته
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #13
برای من هم دیگر کافی بود؛ بیش‌تر از حد معقول برای این زخم (بیماری) لحظات زندگیم را داده بودم.
باید ریشه‌ی افکارم از این توهمات و خیال، خلاص شوند!
زمانی که پزشکم برای چندین دفعه متوالی به من می‌گوید کمک کن تا خلاص شوی از این برزخ، برایم مبهم است همه چیز؛ چه کمکی از دستم بر می‌آید؟
جستجو می‌کنم پاسخ پرسشم را در ذهن، روان و قلب خود.
زمانی که ماه‌هاست چشمانت با خواب غریبه شده اند، وقت برای تامل کردن زیاد است!
درحالی که سرم را به دیوار تکیه دادم و هم‌چنان درحال تلاش برای دست‌یابی به پاسخ پرسشم هستم، ناگهان به سمتم هجوم می‌آورند توهماتی با شمایل متفاوت. گویی احساس ناامنی کرده اند و نگران آن هستند که از این ذهن ناآرام، پرت شوند به جای نامعلوم و دیگر هم‌بازی نداشته باشند در حالی که چندین ماه است آن را به بازی گرفته اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قلب شکسته
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #14
هجوم ناآرامی‌ها و خیالات، به یک دفعه، برعکس مرا آسوده خاطر می‌کرد؛ درست مانند آن که در مسابقات رزم نقطه ضعف حریف را یافته و برای آن که تو او را از همان نقطه ضربه فنی نکنی، هر فن که در توانش باشد را بکار می‌گیرد؛ حتی ممکن است چند دفعه گوشه‌ی رینگ، تو را به دام بیاندازد؛ اما برای تو این تلاش خنده دار و موفقیت آمیز است چرا که خاطرت به این موضوع ایمان پیدا می‌کند!
اکنون که خشم او این چنین برافروخته شده است، درمسیر درستی قدم گذاشته‌ای و انتهای این نبرد تن به تن، مدال طلایی نصیب تو است و بس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قلب شکسته
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #15
مجدداً شب از نیمه‌ها گذشته است و چشمان من، هر چقدر هم مانند یک کودک، ستاره‌ها را بشمارم، قرار بر خواب ندارند.
آن‌قدر این کودک بالغ خسته است که جسم و روحش از یک‌دیگر یک دنیا فاصله گرفته اند.
گویی روح از جسمم خارج شده است و در مقابلم ایستاده است؛ او هم خسته است از این برزخ و معترض می‌گوید:
- یا بهشت یا جهنم!
از این که به هر چیزی که اطرافم است و یا هر اتفاقی که رخ می‌دهد، مشکوک باشم و بین دو راهی واقعیت یا خیالش خون‌ریزی کند مغزم، وجودم خسته است؛ مخصوصاً آن که دیگر لشکری به من حمله می‌کنند و نبردی یک تنه دارم با هجومی از توهمات!
در حالی که سعی دارم روح و جسمم را قانع کنم برای همراهی یک‌دیگر، در نبرد با این لشکر، حریف زودتر دست به کار شده و به سمتم هجوم می‌آورد.
کنترل این بازی را من به دست می‌گیرم!
اکنون که آن‌ها به سمت من قدم برمی‌دارند، من به سمت آن‌ها می‌دوم؛ از این برزخ بدتر امکان ندارد برایم رخ دهد.
دیگر لال نمی‌شوم،
کور نمی‌شوم،
کر نمی‌شوم،
در تاریکی شب به سمت مسیری که از آن به سمتم هجوم می‌آورند، می‌روم. می‌روم و در کمال ناباوری،
ناپدید می‌شوند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #16
هر اتفاقی که برایم رخ داد، حتماً دلیل محکمی پشت آن نهفته بود. می‌خواهم این را بگویم؛ اما من آدمی با زمینه‌های تخصصی در رابطه با زندگی نیستم! من روانشناس یا روانپزشک نیستم و فقط می‌گویم در آن دوران،
هر روز با عذاب تازه‌ای جنگیدم!
درد امروزم در مقابل درد فردایم هیچ بود!
مرزهای وحشت و جنون را رد کردم!
گاه از ترس دیوانه شدم و این اصلاً کم نیست؛
اما الان قوی‌ترم و فرداهای زیبایی پیش رو دارم!
چرا که زندگی به من و به تو بدهکار است؛ برای تمام روزهایی که مجبور شدیم این چنین بگذرانیم. هرچند متفاوت؛ اما نزدیک به یک دیگر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #17
رویارویی با تمام آن توهمات، ترساند وجود آنها را و از میدان خارج شدند؛ زمانی که اصلاً انتظار نمی‌رفت!
رفته رفته کم‌رنگ شدند توهماتی که منجمد کرده بودند زندگی مرا!
شکست شیشه‌ای که در آن حبس شده بودم و توانستم واقعیت را لمس کنم!
عبور کردم از آن‌چه که مرا از من گرفته بود؛ اگرچه با خراش‌هایی بر روح و روان که هنوز هم گاهاً از آن‌ها خون جاری می‌شود!
خراش‌هایی از داروهای آرامبخش!
خراش‌هایی از قضاوت‌ها!
خراش‌هایی از بغض‌های خفه شده!
و... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #18
گاهی جسم و جان آن‌قدر خسته می‌شود که فرمانده‌ی بدن، یعنی مغز، ماهرانه تمامیت ما را به چالش می‌کشد؛ من خوشبخت بودم که به آن آگاه شدم و به زندگی باز گشتم.
من خوشبخت بودم که در آن مسیر درک شدم از سوی تمام خانواده، پزشک و دوستانم!
حتی دوستانی به دوستانم اضافه شدند؛ از جنس درخشش الماس به همان پاکی و به همان زیبایی و نگاری که برایم نقش و نگار مسیر شد.
بازگشتم؛ اما همچنان به این موضوع می‌اندیشم که چه تعداد انسان درگیر این بازی هستند، بدون آن که خودشان آگاه باشند و با خطاب شدن به هر عنوانی آن را ناچاراً پذیرفته و غرق در تباهی شده اند.
نیمی در بیمارستان،
نیمی در جامعه
و علاوه بر آن که خود را از دست دادند، از دست دادند خانواده و دوستانی که روی رفاقتشان حساب می‌کردند؛ اما درک نشدند از سوی آن‌ها.
اگر با چنین افرادی درگیر هستید و یا در آینده روبه‌رو‌ شدید، بدانید همان‌طور که می‌توانید با یک جمله آن‌ها را ویران کنید، با یک جمله هم می‌توانید برایشان نوری از امید شوید تا خود را پیدا کنند! همان‌جا که گم کردند و اگر نور امید نمی‌شوید، حداقل نقشی در ویرانی هم نداشته باشید!
اگر شخصاً درگیر این بازی هستی و یا خدای ناخواسته در آینده شدی، فراموش نکن یک گوشه از دنیا، حداقل یک نفر از آن سالم عبور کرد؛ پس قطعاً تو هم می‌توانی! کافیست به خودت اعتماد کنی و یادآور شوی یک روزی یک جایی، سخت‌تر از آن هم گذراندی یا در آینده باید از آن سخت‌تر هم پشت سر بگذرانی و حیات ما خوب یا بد، همین است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • قلب شکسته
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

star

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2263
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
43
پسندها
274
امتیازها
93

  • #19
درآخر:
گم گشتم در خود، همان‌جا که ریشه گرفت اندوه
پیدا کردم خود را همان‌جا که جان گرفت لبخند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • قلب شکسته
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,006
امتیازها
123

  • #20
bs56_nwdn_file_temp_16146097490625ee7bd7e871a51fb04c9f32cadbd9bdf_vhgu.jpg


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین