. . .

تمام شده دلنوشته بچه پایین شهر | محمدامین (رضا) سیاهپوشان

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_۲۰۲۲۰۷۱۰_۱۳۰۸۵۵_vnhc_qcia.png



نام اثر : بچه پایین شهر

نویسنده : محمد امین (رضا) سیاهپوشان
ژانر: عاشقانه، تراژدی

مقدمه : همه چیز به رنگ خون شد از وقتی تنهایم گذاشتی و رفتی ، همه دنیاییم به رنگ سرخ شد ، حتی درختان سبز و پرشکوفه تبدیل به درختان به رنگ خون شدند تنها به جرم این که من یه بچه پایین شهر بودم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
868
پسندها
7,352
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #2
پارت یکم

نمی دانم کی و کجا و کدام دشمن و حسود با تو بودنم خودکار مشکی رو برداشت و به تموم زندگیمون که خوش و خرم بود یه رنگ مشکی کشید و همه چیز رو عوض کرد
نمی دونم 《 کی واسمون تقدیرو با خودکار مشکی نوشت 》
و نمی دانم کجایی راه را اشتباه آمدم و کدام راه را اشتباه پیچیدم که عاقبت به این جا رسیدم و این گونه تنها شدم ، تنهای تنها به راستی که ماهی های قرمز تنگ بلور سفره های هفت سین عید چه خوشبختد که فقط چهار ثانیه کشش دارند و بعد از چهار ثانیه مغزشان همه چیز را از یاد می برند و همه چیز برایشان از نو شروع می شود ، کاش من هم بعد از رفتن تو فراموش می کردم که دیگر تو در زندگیم نیستی ای کاش این گونه بود. کاش میشد مثل اون خواننده معروف که می گفت

_ لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت

میشد که همین کار را می کردم ولی چه کنم که حتی اجازه خداحافظی هم به من ندادی. با من سرد شدی و مرا پس زدی ولی من نمی خواستم باور کنم که با من سردی و مثل گذشته من تنها فاتح قلبت نیستم .
تو آنقدر با من سرد شدی که یخچال های زیر صفر سیبری هم از تو گرم تر بودند برایم ، شاید کوه نوردان به توانند در سرمای کوهستان دوام بیاورند ولی من نتوانستم در برابر سرمای تو دوام بیاورم و تنها ثانیه بعد از این که گفتی تمام ، من هم تمام شدم .

همان جا خون در رگ هایم یخ زد و سیاه و کبود شدم ولی زنده ماندم

مثل مرده ای متحرک شدم ، همانجا که با او دیدمت و به من گفتی که برای یک سرباز مفلوک و بدبخت که هیچ ندارد ارزشی قائل نیستی من مردم و همانجا با همه دنیا دشمن شدم و کارم کشید به خونبازی ، همه آدم های زنده در این دنیا وقتی اسم بازی میاد رشون یا فوتبال بازی می کنن ، یا والیبال یا هر بازی دیگه ولی وقتی نوبت من شد کارم رسید به خونبازی و مرحم شبام و حرفام شد سکوت برجک و درد و دلام از وقتی رفتی و نبودی و تنها شدم .

تاریکی شب شد مرحم زخم های تیغ رو دست هام و همه غم و غصه هام و دردای تو دلم رو به برجک و تاریکی شب و اسلحه تو دستم گفتم و سپردم بهشون تا برام نگهشون داره
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • غمگین
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #3
پارت دوم

مرهم شبهام شد داد کشیدن و با مشت کوبیدن به در و دیوار و برجک وقتی هم که از اون چهار دیواری برجک و پادگان خلاص میشم ، کارم شده مشت زدن زوی دیوار های اتاقم ، حتی بعضی موقع ها شب و روز هم از یادم میره

ولی یادم نمیره با مشت بکوبم روی عکس های که تو ، تو اون عکس ها لبخند زدی

لبخندی که یه روزی خیلی دوستش داشتم ها رد دستام روی دیوار مونده عکسات و هنوز دارما ولی از بس کوبیدم روشون مچاله شدن .

اره همون عکسای دو نفره ای که باهم گرفتیم و باهم چاپشون کردیم و همیشه می گفتی دوست داری به بچه هامون نشون بدی الان شدن جای مشت های من و کیسه بوکس داغی که رو دلم ، دلی که تنها دار و ندارش تو بودی ، دلی که زخم خورده زخم هایی زیادی بود و تو تنها مرهمش بودی

هر چقدر هم که از رفتنت بگذره ،هنوز داغ رفتنت تویی دلم تازه اس و مثل زخمی میمونه که همین الان با خنجر زدی بهم ، هنوز هم نمی خواد دلم باور کنه که رفتی و تنها گذاشتی دلی که خودت عاشقش کردی رو دلی که همیشه دست می زاشتی رو قفسه سینه ای که محافظشه و قسم میخوردی که فقط مال تو و می گفتی اگر قلبت به یاد کسی دیگه زد از کار می ندازیش ولی قلب تو برای کسی دیگه به جز من زد و تو به قولت عمل نکردی و بی وفایی کردی رو رفتی و این تیکه شعر و آهنگ قشنگ رو ملکه ذهنم کردی

_ بی وفایی کرد و رفت نموند ،قلب عاشق منو سوزوند

ای کاش زندگی ام همین جا و در همین لحظه نقطه پایانی اش گذاشته می شد و زندگی ام تموم میشد .

شاید اولین باری که دیدمت و خودت به من ابراز علاقه کردی و گفتی خیلی وقته نگاهت به دنبال منه ، به منی که تک پر بودم و مثل خیلی از پسرای دیگه هزار تا هزار تا حوری و داف دنبالم نبودن و سرم به کار خودم گرم بود.
اینا حرفای تو بود که بهم زدی و منم ضبط شون کردم توی گوشیم نگه داریشون می کنم و هر شب دارم گوششون میدم ؛خودت گفتی که کتاب زندگی من و تو زیبا ترین کتاب عاشقانه دنیا میشه ولی خودت نابودش کردی این رمان عشقی رو ، ورق ورق کردی کتاب رمان عاشقانه مون رو که می گفتی دو تایی باهم تمومش می کنیم و اون رو تویی شومینه سوزوندی و رفتی ، خوب حرفای عاشقانه ات رو یادم میاد که آنقدر خوشحال بودی که جلو جلو برای خودت تصویر سازی و صحنه سازی شب خواستگاری و عشقمون رو هم کرده بودی ، ولی یهو نمی دونم چرا ورق برگشت و به همه چیز پشت پا زدی و رفتی و همه زیبای های زندگیمون رو که خودت ساختی و خودت تمام همون زندگی بودی رو با خاک یکسان کردی و تلی از خاکستر پشت پنجره گذاشتی ازش برام و رفتی .
یه روزی بهم گفتی من همه کس توام و کسی هستم که مطمئنی تا تهش باهات میمونم ولی حالا فقط یه مشت خاطره برام گذاشتی و شب بیداری و بعضی موقع قرص های خواب و اعصاب
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #4
پارت سوم

یه مشت عکس یادگاری و خاطرات که فقط باعث درده برام و مثل تیغ میشه که خط می ندازه رو دستم و فقط ردشون میمونه برام یادگاری از عشق ناکامی که هیچ وقت دیگه قرار نیست به کام بشه . آنقدر خط کشیدم رو دستم که جای سالم نمونده برام ولی انگار که هیچ فرقی نداشته برات ، من اونجا هایی که با تو رفتم هرگز و تا روزی که توی این دنیا نفس می کشم نخواهم رفت و چون من باهات اونجا ها خاطره دارم و تو یه روزی اونجا ها نفس کشیدی ، ولی تو با اون میری ،میری همون جا های که با من رفتی و باهاش خاطره سازی می کنی و خاطره هات با من ر و به تاریخ و پستوی تاریک مغزت می فرستی ، من متنفرم از اون خنده های نازت و چشم های خمارت توی عکس هات که یه روزی می گفتی فقط مال منه و اگه یه روزی بخواد مال یکی دیگه باشه از بین می بریشون ولی حالا دوخته شدن به چشمای اون عشق دزد نامرد و تو چشمای اون نگاه می کنن و برای اون می خندن و انگار نه انگار که یه روزی دیونه وار من رو می خواستن چشم های بی معرفتت ، برای اون موهات رو از شال بیرون می زاری و عین خیالش نیست ولی من یه روزی غیرتت رو می کشیدم و روت غیرت داشتم و اگه حتی یه لاخه و یکی از تار موهات بیرون بود ، همه وجودم آتیش می گرفت و انگار نکیر و منکر با گرز اتشین شون به فرق سرم کوبیده بودن ولی حالا چی حالا اونم مثل من روت غیرتی میشه یا آزادت می زاره ، حالا که رفتی مثل منه که وقتی میخواستی از یه جا رد بشی یکی نگاهت می کرد چشماش رو در میاوردم ، کاش جواب این سوالامو میدادی راستی یه چیز دیگه اون مثل من وقتی یکی بهت تیکه می ندازه حاضره یه چهار راه رو ببند و طرف رو تیکه پاره کنه یا خیلی راحت یه لبخند میزنه و میگه

_ عزیزم امروز از بس زیبا شدی بهت تیکه می ندازن

هه ، حتما هست و گرنه تو اونو به من ترجیح نمی دادی و گرنه تو برای اون نمی خندیدی و کلمه های که فقط برای من بود رو به اون نمی گفتی ، آره به اون نمی گفتی بی معرفت
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #5
پارت چهارم

انگار عادت شده برات انگار من فقط یه بازیچه بودم برای اینکه چند وقتی محبت گدایی کنی و بعدش بری سراغ یکی دیگه ،من نمیدونم چرا عاشقت شدم چرا اصلاً تو اون روز لعنتی پاییزی من باورت کردم چرا پست نزدم و راه خودم رو نگرفتم و برم چرامن باورت کردم ولی الان پشیمونم مثل آدمی که گناه بزرگی رو کرده و الان پشیمونه ،پشیمونم واسه باور کردنت واسه این که عاشقت شدم خط خطی های تیغ رو دستام راه مرگ و کروکی کشیدن ،راه رفتن و برنگشتن، راه متنفر بودن از هرچی عشقه تو بودی که بهم گفتی تنهایی و نبودن ما با هم دیگه محاله ، محال من و تو مال هم نشیم تنها راهش اینه که یکی از ما توی تابوت باشه ولی چه تابوت قشنگی برای تو پیدا شد یکی از قشنگ ترین کافی شاپ های شهر که پاتوق همیشه من و تو بود شد تابوت عشق به قول خودت پاک و ناب ما امشبم مثل هرشب بی خوابم و چند قدم از قول آهنی برجک که زنجیرم کرده فاصله می گیرم و دوباره بر می گردم ، آری باز هم مثل هر شب بی خوابم و تا صبح نمیخوابم ولی من بلد نیستم مثل کسایی که میان میگن اگه تو بری شمعدونیا دق می کنن و بعد رفتن عشقشون خیلی راحت اون رو از تقویم ذهنشون پاک می کنن پاکت کنم و یه خط قرمز پر رنگ روش بکشم تا دیگه سمتم نیاد ، نه من بلد نیستم ولی نمی تونم فراموشت کنم نه بلد نیستم.
من غصه میخورم غصه تک تک روزایی که به خاطر تو روی برجک پادگان لرزیدم ،لرزیدم و پست دادم و تنبیه شدم حرفهای فرمانده مثل گیوتین رو گردنم بود ولی به خاطر تو تحملشون کردم ولی تو چیکار کردی لعنتی ،تو چیکار کردی ، نزاشتی لباس اجباری که به خاطر تو پوشیدم از تنم در بیاد فقط چند ماه نبودم اولین مرخصی که اومدم تو دیگه نبودی ،تو ،تویی که ادعات میشد عاشقانه دوستم داری و اگر نباشم با قرص برنج خودتو خلاص می کنی من رو به آهن فروختی به اسکناس های خشک و سبز خیلی راحت مثل آب خوردن فروختی خیلی ارزون
هنوزم من همونم اونی که دنیا جلوش رو نمی گرفت ولی چشمای یه نفر تموم دنیاش بود چشمای توی لعنتی تموم دنیام بود ولی تو دیگه همون نیستی ، صاحب اون چشمای که من دوستشون داشتم دیگه نیست !!
من همون دل باختم دلباخته چشمای تو ولی تو فقط باختی خود تو منو فروختی کسی که دنیات بود رو فروختی
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • عجب
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #6
پارت پنجم

ولی برای تو هیچ چیزی فرق نکرد واسه تو ادم فروش و ارزون فروش بهترم شد مشکل من فقط یه چیز بود ، مشکل من این بود که بچه پایین شهر بودم ، مشکل من بود که یه بچه کارگر بودم و بچه پولدار نبودم که بتونم با پول بابام هر روز تو رو ببرمت بیرون ، ببرمت پالادیوم و تو جا هایی با کلاس بالا شهر بچر خونمت نه من یه بچه کارگر بودم و خودمم کارگری می کردم من تمام کاری که می تونستم انجام بدم این بود که سالی یا ماهی یه بار تو رو ببرم کافی شاپ یا رستوران ، ولی الان اون تو رو همه جا های که من نتونستم ببرم می بره و هر کاری که من نتونستم انجام بدم رو انجام میده برات ولی من نمی تونستم انجام بدم دستم باز نبود برا این کارا من صدم این قدر بود ولی اون یک درصدش اندازه کل صد من بود.

ولی بعد تو این زندگی برام هیچ جذابیتی نداره و فقط ارزوی خواب عمیق و همیشگی می کنم دیگه زندگی که برام با تو به رنگ زیبای زعفرون ناب خراسان بود حالا دیگه برام به رنگ سیاه شده ،حتی از رنگ پر کلاغ های پارک سر کوچتون که همیشه محل قرارمون بود و همیشه سعی می کردیم بترسونیمشون تا فرار کنن سیاه تر شده دیگه اسمون قلبم مثل قبلا که تو بودی رنگین کمون نداره و سرزمین قلبم سرسبز و زیبا نیست.
از وقتی که تو رفتی ؛سرزمین قلبم دچار خشکسالی شده و مثل سرزمین های اهریمن زده تویی قصه ها خشک شده مثل زمین کشاورزی خشک که فقط منتظره یک جرقه کوتاه به آن بخورد یا صاعقه ای از آسمان تیره و تار قلبم بیایید و به آتش بکشه همه چیز رو و قلبم را بسوزونه و برای همیشه نابودش کنه

قلبی که یک روز مال تو بود ولی تو تبدیل به سنگش کردی نابودش کردی و سوزوندیش و چیزی باقی نزاشتی از قلبم بجز یه تیکه قلب سوخته
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #7
پارت ششم

اره تو هیچ چیزی نذاشتی از قلبم ، فقط موند از قلبم تلی از خاکستر که حتی وزش یه نسیم هم می تونن اون رو کیلو متر ها جا به جا کنه ، لعنتی جرمم چی بود که من رو لایق خودت ندونستی من یه بچه پایین شهر بودم و تو بالاشهری دوست داشتی ، من کارگربودم همیشه لباسم بویی روغن می داد و دستام روغنی بود تو کت و شلواری شیک پوش دوست داشتی با ادکلن برند ، من که همه کار واسه تو کردم هر تغییری خواستی کردم پس چرا آخرش تنهام گذاشتی و رفتی ، تو که یه روزی گفتی بچه پایینی واسم اووف داره ، یه روز بیکار بودم واست اووف داشت من که همه کار کردم ولی آخرش چرا رفتی و رهام کردی ، چرا آخر داستان عاشقانه ها هیچ وقت خوشبختی وجود نداره ، انگار اونایی هم که بهم میرسن یه جایی یکیشون تو اتوبان زندگی دور برگردون رو دور میزنه و بر میگرده و تو شدی اون آدم ، تو شدی اون آدمی که حتی نایستاد تا شاید همه چی بهتر بشه من به خاطر تو درسم رها کردم و کار کردم و وقتی هم تنها بهونت شد یه کارت شاید پنج سانتی به اسم کارت پایان خدمت ، لباس اجباری رو هم پوشیدم فقط به خاطر تو ، انگار وفا کردن به عشق و پایدار موندن بهش فقط تو قصه هاست و یه شب دیگه هم تو نبودت برای من مثل خوردن جام زهر شوکران گذشت و سپیده صبح هم داره فرا میرسه ، هوای گرگ و میشی که هم گرگش رو به چشم دیدم و هم میشش رو ، یه شب دیگه هم به سختی به من گذشت ولی می‌دونم که تو با اون خوشی من اینجا بالای برجک ایستادم و تو هم پیش اون در آرامشی
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #8
پارت هفتم


من تویی برجک از سرما می لرزم با فکر روزای که باهم بودیم و تو مال من بودی و روی خوش سکه سمت من بود و تو تویی ویلای اون جلوی گرمایی شومینه نشستی و از زندگی لذت میبری ، من در حال اشک بی وفایی ریختن بالای برجکم و تو در حال خندیدن و خوشگذرونی با اونی و شاید اصلا یادت نباشه که اصلا منی هم وجود داره و منی هم باشه ، هر روز که میگذره از این قفس اجباری یه خط به خطای روی دستم اضافه میشه و تو یه صفر به صفرای حساب بانکیت و حال الآنم منو یاد اون قسمت از کارتون کوکو می ندازه که اون پیرمرده هیچ کس نبود ازش یاد کنه اونم برای همیشه محو شد تو هم با اون خوشی و کم کم منو از یاد میبری و من و بیچاره دستام که یه جایی سالم نذاشتم براش ، تو که الان کنار شومینه راحت نشستی کنارش و داری مرگ تدریجی رویا های یه عاشق پایین شهری رو رقم میزنی کاشکی اون روز دستم می شکست و مرخصی نمی گرفتم از پادگان و با خنده نمی اومدم به دیدنت ،تا شاید هنوز هم همه چیز برام مثل گذشت بود و منم همون مجنون دیوونه گذشته بودم ، من چیزی بیشتر از یه هدیه کوچک با حقوق یک ماه خدمتم نتونستم برات بخرم ولی حالا اون داره مثل بارش بارون از آسمون و ریگ رو زمین برات پول خرج می کنه. فرق بین بچه پایین شهری و بچه که نه آقا زاده بالاشهری اینه همیشه میگن بچه پایین باخت نمی‌ده ولی این سری باخت دادم ،بدم باخت دادم ، من تو رو باخت دادم که دیگه نمی تونم جبران کنم ، من تو رو باختم
نصیب چشمام از خاطرات اون روز ها با تو فقط گریه شد
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #9
پارت هشتم

هیچی نصیبم نشد جز گریه ، تو حتی برام دین و ایمانم نذاشتی و همه چیزم رو بردی و من رو مثل یه طبل تو خالی گذاشتی و رفتی یه طبل تو خالی که هیچی براش نمونده ،شدم مثل یه عروس کوکی که صبح به صبح فقط واسه هدر دادن اکسیژن زمین کوکم می کنن ، تو حتی قلبم رو از سینه ام دراوردی و بردی و من رو زیر افتاب سوزان بی وفایی و بی رحمی تنهام گذاشتی و راه جاده زندگی رو در پیش گرفتی و رفتی و من میسوزم از درد نبودت و درد دل تنگی انگار تقدیر من این بود که یه روز خوش نبینم البته بازم نمیبینم دیدن خورشید روز و مهتاب شب بهم حروم شد بعد از رفتن تو ،مگه میشه یکی که مثل رگ برای قلبت بود حالا دیگه نباشه و تو خوب باشی یکی مثل ضربان که واسه هر قلبی اون که لازمه تو دقیقا واسم همینطوری بودی شک دارم بعد رفتنت حتی اگه بیست سال هم بگذره بتونم فراموشت کنم ، شاید دوست داشته باشی که از یادت برم و دست از مرور خاطراتت بردارم ولی میدونم نمیشه کاش اخرش جدایی نبود و بسته نمیشد این رمان عاشقانه ما با جدایی و درد هجران بی پایان برای من

سینه ام مثل آتش‌دانی که آتش و ذغال گداخته درونش روشن است میسوزد و هیچ راه درمانی برای درمان این آتش ندارم
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #10
پارت نهم

آتشی ویرانگر تر از آتش جنگل های انبوه شمال ، که نمی‌دونم یکدفعه از کجا پیداش شد و تمام زندگی منو بهم ریخت و نابود کرد و سوزوند و رفت و من موندم با یه دنیا خاطرات سوخته و زخم دیده زخمی که از زخم شمشیر بدتر بود چون زخم کسی بود که می گفت یه روزی عاشقمه ، هیچ وقت دیگه پام رو تویی این شهر نمی زارم چون هر جای که میرم اثری از توعه و دیدن آثار تو و جا های که باهم رفتیم نابودتر از اینم می کنه و بیشتر می شکنه منو ، ویس های که برام فرستادی رو دارم و گوش میدمشون ، ویسای که قرار بود برای بچه هامون بزاریم تا گوش بدن و بدونن که عشق یه بچه پایین شهری چقدر پاکه وقتی عاشق میشه ولی متأسفانه به اونم پشت پا زدی ویسات مثل ندای ناقوس مرگه برام و فقط باعث میشه بیشتر خودمو خط خطی کنم ، هیچ وقت اسم منو رو بچه ات نزار چون تو شکست عشقی نخوردی که بخوای یاد من باشی منو داغون کردی و رفتی بعد تو زندگی برام معنای نداره و رگ احساس تویی من مرد و من از به مردم این شهر متنفرم چون تو با اونا زندگی کردی ، شدم مشتری همیشگی بهداری پادگان چون دیگه آنقدر عمیق میزنم که کارم می‌کشه به اونجا چند تایی از عکسات رو با خودم دارم و روی اونا میزنم و به رنگ سرخشون می کنم دستام دیگه از بس روی عکسات مشت زدم نایی نداره و جونی نمونده تو دستام و هر روز داغون تر از دیروز میشم ولی راهی برام نزاشتی جز
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین