. . .

متروکه دلنوشته برهان خفگی | «Ara» کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
نام دلنوشته: برهان خفگی
نویسنده: Ara (هستی همتی)
ژانر: تراژدی، اجتماعی

*_مقدمه:
وای از آدمیان! خود را اشرف مخلوقات خالق می‌‌خوانند و حَیَوان را فاقد شعور دانسته، خود را بینای غیب می‌‌دانند، حال آنکه این بشر حتی با وزن کلماتی که می‌‌گوید، ناآشنا ست...! در عصر رو به صعود گذاشته ای زیستن دارد، اما کوته فکر گونه خدشه ها بر روان محصور ساده دلان می‌‌نشاند و چه قضاوات که نکرده است! آن هم عملی که تنها کردگار جایگاهش را دارد...

۱۵ بهمن ۱۳۹۹
یک و نیم عصر
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

Mohammad MZ

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مؤسس | مدیرکل
بلاگر
تیم تبلیغات
کپیست
تدوینگر
نام هنری
رمانیکی
انتشاریافته‌ها
2
شناسه کاربر
1
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
آخرین بازدید
موضوعات
47
نوشته‌ها
685
راه‌حل‌ها
44
پسندها
9,290
امتیازها
398
سن
26
محل سکونت
بالای ابرها
وب سایت
romanik.ir

  • #2

سلام خدمت نویسنده‌ی عزیز!
متشکریم از شما ضمن انتخاب انجمن رمانیک برای انتظار آثار ارزشمندتان، خواهشمندم قبل از شروع کردن تایپ دلنوشته‌تان قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!

قوانین و مراحل ایجاد تاپیک رمان

زمانی که دلنوشته‌ی شما به ده پارت رسید می‌توانید از طریق لینک زیر برای آن درخواست جلد بدهید. (پ.ن: ابتدا قوانین تالار جلد را مطالعه فرمایید.)

درخواست جلد برای دلنوشته

زمانی که دلنوشته‌ی شما به دوازده پارت رسید شما می‌توانید؛ جهت بررسی سطح قلمتان توسط منتقدان عزیز، از طریق لینک زیر درخواست نقد بدهید.

قوانین و چگونگی درخواست منتقد برای دلنوشته

نویسندگان عزیز؛ جهت درخواست تعویض تگ اثرتان می‌توانید از طریق لینک زیر اقدام نمایید.

درخواست تعویض تگ

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ اثرتان؛ از طریق لینک زیر اعلام کنید.

اعلام پایان تایپ دلنوشته

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ دلنوشته‌تان جهت رفع اشکالات نگارشی و تایپی؛ از طریق لینک زیر درخواست ویراستار کنید.

درخواست ویراستار برای دلنوشته

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|کادر مدیریت انجمن|​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #3
*غمی خفته در حصار جانی پوسیده است که کوبش مشت‌‌های نحیفش بر دیواره‌‌ی متزلزل وجود، نم خیس قطرات لعنتی اشک را به کالبد قرنیه چشمان، بالا می‌‌کشد. آن گاه، آدمیزاد احساس جنون می‌‌کند و صدای سوت ممتدی که قطع شدگی ندارد، در مغز کوچک جمع شده و می‌‌پیچد؛ و مغز، دستان سِر شده‌‌اش را دور زانوان جمع شده در آغوشش می‌‌پیچد و چنان جیغ می‌‌زند که آدم به دیوانگی مطلق روی می‌‌آورد. تا به خود بیاید، مهر و انگ بر پیشانی‌‌اش می‌‌چسبد و چشم که می‌‌گشاید، سرای آرامشش را گم گشته می‌‌بیند.
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #4
*چهار دیواری سفید، هر چه عظمت داشته باشد، باز همان چهار دیواری بیش نیست؛ سه یا پنج دیواری که نمی‌‌شود! چهار دیواری‌‌ای که صدای هیچ در آن نپیچد و دیواره‌‌هایش معکس کننده‌‌ی صوت یک خنده نباشند، خواه ناخواه بند دل می‌‌گسلد و اندوه، از لا به لای ترک دیوار، به جان چهار دیواری اتاقت رخنه می‌‌کند. مادامی که آوای جنون سر می‌‌دهد و صدای غم‌‌انگیز سرود مرگش، با رفتارهای ضد و نقیضت خو می‌‌گیرد، به خود می‌‌آیی و می‌‌گویی افسرده‌‌ای! نگاه‌‌های گاه و بیگاه سرزنش بارِ شد و آمدهای چهار دیواری‌‌ات را می‌‌بینی که به روی لبخندهای ساختگی لرزانت، سنگینی می‌‌کند و از همان تلخی انزجار چشمانشان می‌‌خوانی تو را دور می‌‌بینند؛ که تو را غمزده می‌‌خوانند.
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #5
*یک جا نشینی، دیوانه‌‌ات می‌‌کند. پاتوقت که ملافه‌‌ی شکلاتی تخت خواب تک نفره‌‌ات باشد، بوی تعفن مردگیِ احساسات، بالشت را در بر می‌‌کشد و کپک، به جان خیسی رد اشک‌‌هایت می‌‌افتد. رد سیاه مرگِ روانِ پریشانت، سپیدی گچ دیوار را در بر خود غرق می‌‌کند و قفل مستحمی بر درب چهار طاق کمدی می‌‌زند که دسته لباس‌‌های رنگی، در آن دفن شده‌‌اند. بعد، آدمی می‌‌ماند با خروار سیاهی و رنگ تیره به مثل بخت نگونش که سلول به سلول ماتم زده‌‌ی جانش را، به جرم قتل احساسات محاکمه می‌‌کند که سزایش مرگ است. آن گَه آدمیزاد می‌‌نشیند با خطوط پریشان دفتر هشتاد برگش سخن‌‌ها می‌‌گوید که کس نیست اوی دیوانه را بتکاند؛ سیلی‌‌ای در گوش‌‌های کر شده‌‌اش بکوباند و عربده بزند، آن خطوط جان ندارند! همدم نیستند، آینه‌‌ی دق‌‌اند. نمی‌‌فهمند قطرات اشکی که رویش می‌‌خشکند و مچالگی کاغذ دارند، بوی منزجر کننده‌‌ی مرگ می‌‌دهند. نمی‌‌دانند لغاتی که جوهر آبی خودکار رویشان می‌‌نشاند، هر حرفش صد تکه پاره‌‌ی بلور خرد شده‌‌ی روح را می‌‌غلتاند...
 
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #6
*تلنگری، وجودت را می‌‌تکاند. لرز، جوارح سر شده‌‌ات را در بر می‌‌گیرد و مغز خفته‌‌ات گویا از پس تشنجی بیرون آمده، خودش را دیوانه‌‌وار به دیواره‌‌ی جمجمه می‌‌کوباند و افکار پریشان محجوبش را یکی پس از دیگری، به دریچه‌‌ی جانت می‌‌ریزد. چنان حجم این اذهان و گمان‌‌ها بالااند که احساس خفگی بر گلویت و انفجارِ افکار، به مخچه‌‌ات خود را می‌‌‌آویزند. آنگاه است که مرز جنون را رد می‌‌کنی و دیوانه‌‌گون، فریاد می‌‌کشانی. دیواره‌‌های ماتم خورده‌‌ی اتاقت نیز از خواب ناخوش کابوس و بد اندیشی، رسته می‌‌شوند و شوک عظیمی که عربده‌‌ات داده، آن‌‌ها را می‌‌رنجاند که صدای فریاد تو را منعکس سازند. سپس، مشت‌‌های بی‌‌جانت حواله‌‌ی تاریکی مطلق هوای خفه‌‌ی حولت می‌‌شود و در پس هر آنچه مغز پلاسیده، پی در پی اظهار می‌‌کند، صدای قهقهه‌‌ی طاقت فرسایی تداعی می‌‌شود که عجیب به ناخن کشیدن روی دیوار می‌‌ماند؛ خنده‌‌ای آمیخته با روان پریشی‌‌ای مشهود. قطعاً قرار است این درهم آمیختگی افکار با صدای منزجر کننده‌‌ی قهقهه، تا ابد در پس گوش‌‌های بسته‌‌ات بماند و عاقبت، جانت را بستاند... .
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
3
بازدیدها
148
پاسخ‌ها
26
بازدیدها
324

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین