. . .

انتشاریافته دلنوشته آوای خدا | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: آوای خدا
نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر : تراژدی، مذهبی
ویراستار: سین.پ
@ansel
خلاصه:‌
من سال‌هاست گمان می‌کنم درحال قدم زدن لحظات هستم؛ اما امروز فهمیدم این لحظات بودند که در من قدم می‌زدند!
امروز بعد از مدت‌ها یاد گرفتم
به جای دویدن و حرف زدن یک لحظه بنشینم و گوش دهم!
امروز روی این صخره‌ی زیبا و خوش تراش، ‌روی این نقاشی زیبای خدا ‌می‌نشینم و به آوای خدا ‌گوش می‌دهم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #2
به نام خداوند دل‌های پاک

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!
متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!
[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]


متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
نگاهم کن!
بالای صخره ایستاده‌ام تا مرا بهتر ببینی؛
هرچند همیشه می‌بینی
این‌بار دقیق‌تر نگاهم کن!
محتاج نگاهت شده‌ام!
من هم‌چون خورشیدی بی‌نور و خسته در انتظار نور چشمانت هستم!
نگاهم کن!
کنارم باش و بگو که ‌می‌بینی
غمم را،
بغضم را،
تنهایی‌ام را!
بگو که می‌بینی خسته شدنم از جنگ با زندگی را!
بگو!
بیا نگاهم کن،
محتاج نگاهت شده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
مرا پیش آدم‌هایت تنها نگذار،
آن‌ها سرد و سنگین هستند!
آن‌ها قصد کشتن روحم را دارند و قلبم را از تپشش پشیمان می‌کنند!
شاید این اولین‌باری باشد که ان‌قدر صادقانه سخن می‌گویم!
هرچه قلبم می‌گوید به زبان می‌آورم؛
اما وقتی با آدم‌ها سخن می‌گویم، سخن قلبم را به شکل دیگری بیان می‌کنم
آن‌ها هیچ گاه معنای سخن قلبم را نمی‌فهمند، نیاز به ترجمه دارند و من
حوصله‌ی ترجمه ندارم.
بوی تعفن این شهر را در برگرفته!
آن دنیای رنگین و خوب با گل‌های خوش‌بو تمام شد!
خدایا! بیا و ببین چگونه از سخنان و کارهای انسان‌ها بوی تعفن و زباله بیرون می‌آید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #5
خدایا!
این روزها کارم به جایی رسیده بود که می‌خواستند اعدامم کنند!
این انسان‌نماها شنیدن دروغی شیرین را به حقیقتی تلخ ترجیح می‌دهند!
من حقیقتی راجع به آن‌ها بیان کردم و سرم تا بالای دار رفت!
حال اگر به دروغ چیزی می‌گفتم و آن حقیقت را مانند هزاران انسان دیگر مخفی می‌کردم چه میشد؟
بی‌شک مدال بهترین و محبوب‌ترین انسان را دریافت کرده بودم!
آن لحظات اشک می‌ریختم و به آن‌ها التماس می‌کردم تا بتوانم‌ اندکی دیگر در این دنیایی که بوی کثافت ‌می‌دهد، زنده بمانم؛
اما اگر اکنون بالای دار باشم،‌ چنین نمی‌کنم!
آن‌ها می‌خواستند بابت حقیقتی که گفتم معذرت خواهی کنم و دروغ بگویم!
این همان عدا‌لت و درستی‌ست که از آن سخن می‌گویند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #6
خدایا!
حالم بد شده است! این روزها از بغض‌های کلیشه‌ای در متن‌ها عبور کرده‌ام.
دیگر بغضی نیست،
سنگینی‌ای نیست،
خفگی‌ای نیست!
نه! هق هق و اشک‌های روی گونه‌ام نیز از باریدن خسته شده‌اند! آن‌ها نیز نیستند!
مجسمه باشکوه وسط میدان‌ها را دیده‌ای؟ دست ساخته‌یا نسان‌هاست. من آنم!
خود آن! همان مجسمه لبخند به لب و ایستاده وسط میدان بی‌رحمی انسان‌ها!
آن‌ها عبور می‌کنند، گاهی تک نگاهی به مجسمه می‌اندازد و گاهی حتی نمی‌دانند این مجسمه وجود دارد!
من در وسط عبور ماشین‌ها ایستاده و نقش یک مجسمه را ایفا می‌کنم.
آدم بودن بین حیوان‌هایی که فقط احساساتت را له می‌کنند سخت است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #7
خدایا!
فریادها خسته شده‌اند درست مانند من!
این روزها صدای بی‌کسی، صدای فریاد و صدای ناله، از پشت لب‌های بسته به گوش می‌رسد!
گاهی دیر است برای خیلی چیزها، خیلی دیر است!
فایده‌ی این‌که با تلاش حقیقت را اثبات کنی، خودت را و سخنت را اثبات کنی چیست؟
فایده‌اش چیست وقتی حتی اگر اثبات کنی، مردم با قانون خود پیش خواهند رفت و حقیقت تو ب‌ا چند دروغ پوشیده می‌شود و تو متهم می‌شوی؟
باز متهم می‌شوی،
از همان اول متهم بودی،
حال با اعتراف به حقیقت نیز متهم خواهی ماند!
در قانون آن‌ها تو ظالمی و آن‌ها مظلوم!
چه فایده‌ای دارد لب باز کنی و از بی‌عدالتی و نامردیشان بگویی؟
چه فایده‌ای دارد؟
لب می‌بندم و از پشت لبانی بسته فریاد می‌کشم تا نه انسان، بلکه خدا نیز بشنود!
خدا!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #8
محتاجم!
محتاج دوستت دارم‌هایت، عشقی که روی سرم آوار می‌کنی!
ای کاش عشقت زلزله بود و من می‌لرزیدم و در آغوشت می‌مردم!
خدایا! دوست‌دارَت دیوانه‌وار روی این صخره در انتظارت نشسته!
برخی‌ها به امید در آغوش گرفتنت خودشان را می‌کشند تا از این فاضلاب گناه فرار کنند؛ اما دریغ از این‌که تو کسی را بدون دعوت‌نامه مهمان خود نمی‌کنی!
آن‌ها بعد از مرگ نیز تو را نمی‌بینند!
مهمان‌های ناخوانده می‌آیند؛ اما نه نزد تو!
تو که دعوت‌نامه نداده بودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #9
گلایه انسان‌هایت را فقط می‌توانم نزد تو بکنم.
اگر به آن‌ها بگویم، حتم دارم مرا خواهند کشت!
گفتم که حقیقت را قبول نمی‌کنند.
آن‌ها خودشان را خوب می‌دانند؛ اما بی‌شک شخصی که مشابه‌شان باشد را نمی‌توانند تحمل کنند!
یک روز مانند خودشان رفتار کردم،
آن‌قدر عصبانی شدند که تفاوتی بین آن‌ها و اژدهای دو سر دیده نمی‌شد!
دلم برای آینه‌ها می‌سوزد!
خوب است با دیدن این همه زشتی ترک نمی‌خورند!
اگر آینه زبان داشت می‌گفت:
- شما بسیار زشت هستید!
و در نهایت سنگ می‌خورد.‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #10
کم کم داشتم بر این باور می‌رسیدم که انسان خوبی وجود ندارد؛ اما وجود داشت؛ ولی داشت! یعنی دیگر ندارد!
مردم آنان را سنگ‌باران کردند و دیوانه و مجنون نامیدند!
سپس مشخض نشد آن‌ها چه شده‌اند.‌
باید همیشه مانند همه بود، هم‌رنگ جماعت شد حتی اگر رنگ جماعت رنگ یک فاضلاب باشد، تو حق نداری تغییر رنگ بدهی!
چه‌قدر از رنگ جماعت تنفر دارم!
من دوست دارم رنگ خودم را نمایان کنم و آری، سنگ‌سارم کنند!
اگر خودم بودن جرم است، بگذار سنگم بزنند!
اگر ادکلن زدن در بین تعفن مردم جرم است، من مجرمم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
247
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
143

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین