. . .

متروکه دلنوشتهٔ مرغزن | کوهیار راد

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
«بسم رب النور...»
_____________

دلنوشته: مرغزن
نویسنده: کوهیار راد
ژانر: اجتماعی - سیاه نمایی

***
مقدمه:
لباس‌های کودکی‌ام پاره بود.
پدر رفته بود پدال چرخ خیاطی را تعمیر کند.
مادر با کفش‌های پاره‌اش داشت می‌رقصید.
پدر بازگشت، لباس‌هایم دوخته شد؛ اما
مادر هنوز داشت می‌رقصید!... .
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
868
پسندها
7,351
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Mr.Rad

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
467
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-13
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
6
پسندها
198
امتیازها
88
سن
29
محل سکونت
صفحه‌ی آخر کتابی لای در🌿...

  • #3
دلقکی کمدی می‌رقصید و مادرم تراژدی می‌گریست.
ناگهان غمی مرا گرفت!
پدر داشت به ر‌قصِ دلقک، اجتماعی می‌خندید!... .
 
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Mr.Rad

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
467
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-13
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
6
پسندها
198
امتیازها
88
سن
29
محل سکونت
صفحه‌ی آخر کتابی لای در🌿...

  • #4
تنهایی پر است از خودت و خالی از مردم... .
انگاری دهان برادرم را با دست پوشانده‌ام؛ اما صدای گریه‌اش خانه را برداشته است.
پدر ترسناک قافیه‌یِ آرامشش را باخته است و مادر در بستر با چشم باز خوابیده است.
ناگهان وهمی مرا گرفت!
گربه‌ی روی شیروانی، زوزه می‌کشید!... .
 
  • گل رز
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Mr.Rad

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
467
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-13
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
6
پسندها
198
امتیازها
88
سن
29
محل سکونت
صفحه‌ی آخر کتابی لای در🌿...

  • #5
روح پدر رفته بود و مردی عصبانی در خانه مانده بود.
مردی که در گذشته سیگار پشت سیگار آتش می‌زد؛ اما درحال و زیر پنجره ما دود می‌خوریم... .
ناگهان سخمیه‌ای مرا گرفت!
هزار و یک شب در آغو‌ش پدری می‌خوابیدم که هر هزار شبش را مردی عصبانی بود.
یک روز آخرش را عصبانی بود؛ ولی به خانه پایان باز نگاه می‌کرد!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Mr.Rad

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
467
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-13
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
6
پسندها
198
امتیازها
88
سن
29
محل سکونت
صفحه‌ی آخر کتابی لای در🌿...

  • #6
آسمان آبی و هوا روشن است.
گندم‌زاری از علف‌ها خم شده‌اند و انگاری به باد و گردباد تعظیم می‌کنند.
مادر میان بیشه‌زاری تاریک در آنسوی مزرعه، دارد ژاکتی سفید می‌بافد.
ناگهان تذبذبی مرا گرفت!
مترسک با کلاغ‌ها گندم آسیاب می‌کرد... .
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Mr.Rad

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
467
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-13
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
6
پسندها
198
امتیازها
88
سن
29
محل سکونت
صفحه‌ی آخر کتابی لای در🌿...

  • #7
آشنایی در کنج حیات نشسته بود و بر روشنایی چراغ نفتیِ میان اتاق سایه می‌انداخت.
ده انگشتش میان مرز روشنایی و تاریکی می‌رقصید. تئاتری هیجان انگیز و ترسناک!... .
مادر پشت به در خوابیده بود و پدر به ظلش بلند می‌خندید!
ناگهان دردی مرا گرفت!
از قلب مادر به صورتم خون می‌پاشید... .
 
  • گل رز
  • قلب شکسته
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین