. . .

دفترکار دفترکار کپیست S O-O M | انجمن رمانیک

تالار دفترکار کپیست‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.


دفتر کار کپیست: @S O-O M

کپیست گرامی زین پس به صورت زیر پس از پایان و تایید هر اثر دفترکار خود را کامل کنید.
پی‌نوشت: همان پست کامل ارسال شده در تاپیک را کپی می‌کنید.

نام اثر:
نام نویسنده: (حتما نویسنده را تگ کنید.)
لینک تاپیک اثر در انجمن: (در صورتی که در انجمن تایپ شده باشد.)
ژانر:
سطح:
تعداد صفحات:
خلاصه:
مقدمه:
برشی از اثر:
جلد:
فایل PDF:

نکته: جز کپیست مربوطه هیچ‌کس اجازه ندارد در این تاپیک پستی ارسال کند.

- با سپاس مدیریت تالار کپیست -
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #2
نام اثر: به همین اشک ها قانعم | نیلوفر نانکلی کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: نیلوفر نانکلی @دختر پرتقالی

لینک اثر در انجمن:
ژانر: عاشقانه، غمگین

سطح: نفیس

مقدمه:
‌اشک‌هایم تمام دلتنگی‌هایم را شسته‌اند.
آب که نرفته‌اند هیچ!
بیشتر به دور گلوی احساساتم می‌پیچند!

برشی از اثر (85 کلمه):
اتفاق‌ها در سرم نبض می‌زنند.
آمدنت،
دل بستنم،
رفتنت،
و شکستنم!
به همین سادگی تا طلوع خورشید از رفتنت واژه می‌چینم.
راستش را بخواهی بعد از تو به همین واژه چینی قانع‌ هستم.
***
اشک‌هایم که می‌چکَند،
سد دلتنگی‌هایم می‌شکند،
رابطه‌ی میان‌شان را نمی‌فهمم.
امّا اشک که می‌جوشد، دل‌تنگی هم می‌بارد!
و چه هماهنگی غم باری‌ است، این جوشش تمام نشدنی و این بارش تکرار شدنی!
***
لیلی بی‌عشق!
هنوز هم همان مجنون شیدایم!
هیچ چیز تغییر نکرده، فقط دلتنگ‌تر از گذشته از پا می‌افتم.


جلد:
3fx_negar_d7dab0b5cb761972.png

فایل PDF: به همین اشک‌ها قانعم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #3
نام اثر: رمان خرده علاقه (جلد دوم رمان دوست داشتنت را کم دارم!) | هانیه.پ کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: هانیه.پ (@نهان^^)

ژانر: عاشقانه، تراژدی

سطح: ___

خلاصه: فراموشی! نعمتی که خداوند برای تسکین دردها، از بین بردن کینه‌ها و ساختن لبخندهای جدید به ما هدیه کرده است. به راستی که اگر فراموشی نبود، چه زندگی‌ها که از هم نمی‌پاشید؛ ولیکن هیچوقت فراموشی به تنهایی کارساز نیست. همیشه باید یک کاتالیزگر هم در کنار فراموشی قرار بگیرد. در ادامه‌ی داستان تلخ زندگی هانیه، شهاب به افسردگی دچار می‌شود و این بین ورود شخصیت جدیدی که نماد صبر است، باعث می‌شود برگ جدیدی از دفتر زندگی شهاب رو بشود. روزگار چه بازی را برای این دلداده رقم می‌زند؟ این مرتبه چه کسی قربانی آتش زیر خاکستر انتقام می‌شود؟!

برشی از اثر:
- حالا چی می‌شد مراسم رو سه هفته دیگه می‌گرفتین؟
درحالی که با گره‌ی کراواتم ور می‌رفتم، خونسرد گفتم:
- به جای این‌که اینقدر غر بزنی پاشو برو لباس‌هات رو عوض کن، دیر شد!
دستش رو به کمرش زد و روی مبل نشست. شکم برآمدش نوید وجود نوزادی رو می‌داد که قرار بود خواهر زاده‌ام باشه. شیرین کمی نگاهم کرد و گفت:
- خب شهاب جان! منم دوست دارم پسرم توی مراسم باشه دیگه!
لبخند محوی زدم و در همون حال گفتم:
- من مخلص اون جوجه هم هستم! منتها...
ادامه‌ی حرفم رو خوردم. شیرین با شیطنت گفت:
- منتها چی؟

دانلود جلد اول: دوست داشتنت را کم دارم!

جلد:
2v9u_-.png

فایل PDF: خرده علاقه
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #4
نام اثر: دلنوشته پر از احساس تلخم | مهدیه.م کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: مهدیه.م

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - دلنوشته پر از احساس تلخم|Mahdieکاربر انجمن رمانیک

ژانر: عاشقانه، تراژدی، غمگین

سطح: ____

مقدمه:
تلخی بیش از حد هم برای من از بغض‌های همیشگی سخت‌تر است
آن‌قدر تلخ که بعد از کشف من و دریای چشمانم ‌باید کمی شیرین شوی!
تلخ بودنم را به پای آدم‌ها بگذار، آدم‌هایی که در این دنیای رنگارنگ هر روز رنگ عوض می‌‌کنند.

برشی از اثر:
سکوت می‌کنم، شاید بفهمی گاهی خسته می‌شوم.
از تو؛ از خودم؛ از زندگی!
گاهی سکوت کردن معنی مشغول بودن با دیگری نیست، فقط کمی خسته‌ام!
***
در تنهایی خود قلم بر دست می‌گیرم تا کسی جز کاغذ، اشک و غم چشمانم را نبیند.
من مانند تو نمی‌توانم به راحتی سنگ‌دل باشم!
***
حرف دلم تنها چند جمله بیش نیست!
من هر لحظه، در هرجا به یادت بودم و سعی کردم هر کاری برای تو انجام بدهم، اما تو رفتی!
و به من فهماندی برای هر کسی هر کاری نکنم.
لیاقت بعضی انسان‌ها بسیار ناچیز است.

جلد:
v5ip_7492ac17e010c057b1874d1549216b46.jpg

فایل PDF: پر از احساس تلخم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #5
نام اثر: دلنوشته گناهکار | نادیا بیرامی کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: نادیا بیرامی

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - دلنوشته گناهکار | نادیا بیرامی کاربر انجمن رمانیک

ژانر: غمگین، اجتماعی

سطح: ____

مقدمه:
مبهوت به میله‌های عذابش می‌نگرد!
شاید کسی منجی او شود و او را از دریای غرق در سیاهی‌ نجات دهد!
آیا کسی است؟
گناه او از ابتدا چه بوده؟ در کدامین راه مرادش به چنین جاه رسیده است؟
آیا کسی‌ علل این شوریده حالی ا‌ست؟!
طعن دیگران بس نبود ‌حال سوزش زخم‌هایش چه می‌‌شود؟ مرحمی است؟!
دنیای تارش‌ از چه زمانی رنگ گناه به خود گرفت!
‌مصیبت‌هایش پایانی ندارد؛ اما من می‌خواهم‌‌ گوشی برای شنیدن درد‌هایش باشم. تب و تاب قلب سیاهش باشم.
تو نیز می‌‌خواهی؟!

برشی از اثر:
غرق در تاریکی با خود درگیر است و تمامی حرف‌هایی که در دلش تلمبار شده را مرور می‌کند.
از خود می‌پرسد:
- من چه کرده‌ام؟ گناه من از ابتدا چه بود؟ چرا مثل همگان، طعم آسودگی را نچشیدم و در کنار دوستان دبستانی‌ام در هیاهوی کلاس‌ها شریک نبودم!
چرا از همان کودکی با دستان کوچک‌‌ام شریک در اعمالی بودم که خود نیز از آن در بی‌خبری به سر می‌بردم!
شاید وجود من از زمان تولد ‌خواستار بی‌کسی و زخم‌های پی در پی‌ام بود‌.
که می‌داند من چه دیده‌ام و در آن طفولیت چه چیزها را تجربه نکرده‌ام؟! که می‌داند درد چیست؟
من از همان معنایی که از واژه‌ی درد‌ در گوشه‌ای‌ از ذهنت برایت تلاقی می‌شود بسیار کشیده‌ام‌‌. آن‌قدر زیاد که سیراب گشته‌ام!

جلد:
%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1.png

فایل PDF: گناهکار
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #6
نام اثر: داستان این‌جا خدا حضور ندارد | N.G کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: N.G

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان این‌جا خدا حضور ندارد | N.G کاربر انجمن رمانیک

ژانر: غمگین

سطح: ____

خلاصه: به من نگو این‌جا خدا حضور ندارد!

مقدمه:
اثبات کنید که خدا این‌جاست!
که حقیقت دارد!
اگر حقیقت دارد، داشته‌هایش چیست؟
نداشته‌هایش چیست؟
چرا هست؟
کجا هست؟
اگر هست صدایش کنید‌ تا در اطراف ما پیدایش شود.

برشی از اثر:

بیستم بهمن هزار و سیصد و نود و نه

به رسم هر روزه از کنار خانواده برخواست و به سمت اتاق قدم برداشت. امروز هم دیر می‌رسید آن‌قد‌ر که بچه‌ها جلویش را می‌گرفتند و بر سر و تنش می‌کوفتند.
با صدای جیغ بلند بالای بچه سوم تک خنده‌ای زد و پیراهن مخصوصش را پوشید. صدای کدبانوی خانه که می‌گفت خواهرتان را ول کنید، دلگرمی خاصی داشت.
شکم را کمی داخل داد و قفل کمربند را تنگ‌تر از همیشه بست. مقابل آیینه قدی کنار چوب لباسی ایستاد و جنگل کاشته شده بر سرش را با نوک انگشتان اندکی مرتب کرد.

جلد:

%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7_%D8%AE%D8%AF%D8%A7_%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1_%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF.png


فایل PDF: اینجا خدا حضور ندارد
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #7
نام اثر: رمان خون در شب (جلد دوم رمان شبی نفرین شده) | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: آرمیتا حسینی (@Lady Dracula )

ژانر: ترسناک، معمایی، عاشقانه

سطح: ___

خلاصه: آلیس این‌بار وارد ماجرای دیگری می‌شود. وارد جنگی بین قبایل جنگی که دست به دامان او شده، او تنهایی، با از دست دادن برخی از افراد باید در میدان قدم بگذارد و این جنگ تنها مخصوص شهر آن‌ها نیست؛ شهر انسان‌ها را هم در بر می‌گیرد و آلیس سعی می‌کند همه‌چیز را درست کند...

برشی از اثر:
چشمانم را دقیق‌تر کردم؛ اما چیزی جز تاریکی دیده نمی‌شد؛ از روی تخت بلند شدم و سمت پنجره رفتم. یک صورت سبز و دهانی خونی را دیدم؛ قلبم را گرفتم و عقب عقب رفتم. او با ناخن‌هایش به پنجره چنگ می‌انداخت. با دو از اتاق خارج شدم و به اتاق دنیل که جلوی اتاق من بود هجوم بردم. با دیدن دنیل که روی تخت دراز کشیده، سمتش رفتم و دستانش را گرفتم و سعی کردم چیزی بگویم؛ اما زبانم بند آمده بود!
دنیل مرا به سمت خودش کشید و سپس گفت:
- چی‌شده؟ بهم بگو!
با صدایی لرزان گفتم:
- یه خون‌آشام دو رگه پشت پنجره... اتا... .


جلد:
%D8%A2%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%AA%D8%A7.png


فایل PDF: خون در شب
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #8
نام اثر: دلنوشته قطرات آرامش | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: آرمیتا حسینی (@Lady Dracula)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - دلنوشته قطرات آرامش | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

ژانر: عاشقانه، غمگین

سطح: ____

مقدمه:
من دنبال جویباری از آرامشم.
لابه‌لای برگ‌های پاییزی،
لابه‌لای ورق‌های فرسوده شده قدیمی،
بالای پشت بام خانه و
پشت پلک‌های بسته‌ام.

برشی از اثر:
می‌شنوی؟ شاید فقط من می‌شنوم.
شاید فقط من می‌بینم.
شاید فقط من حس می‌کنم.
شاید این فقط برای من است.
صدای چکه چکه قطرات،
صدای زینگ زینگ ساعت.
این قطرات، قطرات آب نیستند؛ قطرات عمر هستند که می‌ریزند.
زینگ صدای هشدار است؛ هشدار برای نزدیکی به آخر جاده.
جاده خاکی زندگی به انتها می‌رسد. جالب این است همه می‌گویند عمر دست ما نیست.
اما اگر بخواهی بیشتر عمر می‌کنی.

جلد:
%D9%82%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B4.png


فایل PDF: قطرات آرامش
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #9
نام اثر: شعر شیطون بلایی شیرین اما خطرناک | هدیه قلی زاده کاربر انجمن رمانیک

نویسنده: هدیه قلی‌زاده (@هدیه زندگی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - شعر شیطون بلایی شیرین اما خطرناک | هدیه کاربر انجمن رمانیک

ژانر: فانتزی، طنز

قالب: متغیر

سطح: ممتاز

مقدمه:
آورده‌اند که روزی در شهری مردمانش به جای خوردن گوشت‌های حلال، هم‌چون گوشت مرغ، ماهی و گوسفند، به خوردن گوشت‌های حرام ‌روی آورده بودند.
آن‌چه خداوند فرموده‌اند‌:
- ‌گوشت‌های حلال بر شما سودمند و گوشت‌های حرام بر شما زيان آور و نابود کننده است.
اين مردمان گوش‌‌شان بدهکار نبود که نبود.
خلاصه‌ی مطلب، آن‌ها خفاش را خوردند، تبادل کردند و لذت بردند غافل از اين‌که پشت خوردن‌ها و لذت‌ها چه فاجعه‌ای انسانی در پی خواهد آمد.
در بدن آن‌ها يک ويروس به‌ نام کوويد نانزده يا کرونا ناميده شد. اين ويروس سخت کشنده، بدون اين‌که در بدن ديده شود و بدون هيچ خونريزی گروه گروه مردم را از پای درآورد.
اين ويروس نه بزرگ، نه کوچک و نه نوزاد را نمی‌شناخت. زمانی که اين ويروس آمد می‌خواست به مردم بگويد که نه مال‌‌تان نه جان‌تان و نه ثروت‌‌‌تان، هيچ‌کدام هيچ
ارزشی ندارد.

برشی از اثر:
يکی بود يکی نبود
غير از خدای مهربان هيچ‌کس نبود
توی ده ووهان رود
کرونا تک و تنها بود
کرونا نگو بلا بگو
مشکل مشکل‌ها بگو
سرفه خشک
عطسه و تب
شيوع بالا
واه واه واه!
نه کشورها، نه دکترها، نه آدمای سرپا
هيچ‌کس باهاش يار نبود

جلد:



فایل PDF: شیطون بلایی شیرین اما خطرناک
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #10
نام اثر: رمان بچرخ تا بچرخیم | گل سرخ کاربر انجمن رمانیک

نام نویسنده: گل سرخ @!~B.T.S~!

لینک تاپیک اثر در انجمن: رمان بچرخ تا بچرخیم | گل سرخ کاربر انجمن رمانیک

ژانر: طنز، عاشقانه، اجتماعی

سطح: ______

خلاصه:
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش، با دوست‌هاش وارد شرکت سارته می‌شه. دوتا دوست خل و چل هم داره که خیلی با هم رفیق هستند.
از اون‌ور هم نویان و داداش‌هاش، با داداش‌های مریسا، با هم دوست هستند و می‌خواهند دخترها رو آزار بدهند؛ ولی ماهان و ماکان نمی‌دونن مریسا همون آبجی کوچولوشونه و وقتی می‌فهمند که مریسا توی دردسر می‌افته.

مقدمه:
من آب و آتشم؛ با من بازی نکن!
می‌گویند از باد باران، از بازی جنگ،
من هم‌بازی خوبی نیستم!
سرم که بشکند، میدان بازی را خالی می‌کنم.
تو عاشق رمز و راز و روباه بازی؛
من عاشق رمز گشایی‌‌ام!
بشناسمت، ترش می‌شوم که نتوانی با صد من عسل مرا هم بخوری!
من بدم، بد بَد!
کاری می‌‌کنم شوره بزنی؛ ترک برداری و بعد در بخار خودت حل شوی!
حالا خودت می‌دانی؛ اگر می‌‌خواهی، بچرخ تا بچرخیم!

برشی از اثر:
مریسا
اَ بابا جونم!
این چه شرکتی هست؟ فکر کنم رئیس شرکت پیر و خرفت باشه چون معمولاً رئیس‌‌های این شرکت‌‌ها، پیرن، خرفتن یا نق نقو هستن. والا! با لیدی و فاطی وارد شرکت شدیم. دوباره دهنم کف که چه عرض کنم تاید داد بیرون بس که خوشگل و جیگر بود. من که دلم نمی‌اومد توش قدم بردارم چه برسه به کار کردن. برگشتم سمت اون چلغو‌ز‌ها که دیدم اون‌ها هم دهن و چشم‌‌هاشون از حدقه بیرون زده. با دست‌هام یک پس‌گردنی مشتی نثارشون کردم که به خودشون اومدن و یه جیغ فرابنفش رو رد کردن و رسیدن به آبی. وقتی جیغ‌‌شون تموم شد، گذاشتن دنبالم و من هم فرار رو به قرار ترجیح دادم و الفرار! حالا من بدو و اون‌ها بدو! از پله‌ها بالا رفتم و رسیدم به طبقه آخر که یک فضای باز داشت. چنان می‌‌دویدم انگار مدال و جام قهرمانی می‌‌دادند. به یکی برخورد کردم؛ ولی هم‌‌چنان می‌‌دویدم. برگشتم و دیدم با فاصله دو متر از من دارن می‌دوند و من هم‌ غافل، از جلو یه دفعه پام به اون یکی گیر کرد و خواستم بیوفتم که دست‌هایی قدرت‌مند مانتوم رو گرفت و مانع شد.

جلد:
Negar_20210404_103046.png


فایل PDF: بچرخ تا بچرخیم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین