. . .

متن داستان کودکانه جوجه کبوتر بهونه گیر

تالار داستان‌های کودکانه

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,456
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #1
به نام خدای مهربون

یه روزی روزگاری توی یک لونه کبوتر چهارتا جوجه وجود داشت

یکی از اون جوجه‌ها بهونه گیر بود

هرغذایی که باباکبوتر میاورد و مامان بهشون می‌داد

یه عیبی می‌گذاشت و نمی‌خورد

اما بقیه‌ی جوجه‌ها با اشت‌ها غذاها رو می‌خوردند

تا اینکه چندماه گذشت و جوجه‌ها پرهاشون بزرگ شد و وقت پرواز کردنشون رسید

یکی یکی از مامان و بابا پرواز کردن یادگرفتند و رفتند گردش

اما جوجه‌ی بهونه گیر که هنوز پرهاش درست درنیومده بودند نمی‌تونست پرواز کنه

خواهر و برادراش هر روز میومدند و از چیزهای قشنگی که دیده بودند تعریف می‌کردند

جوجه بهونه گیر خیلی دلش برای پرواز کردن لک زده بود

بهونه رو گذاشت کنار و حسابی غذا خورد

چند روز که گذشت پرهای اون هم دراومد و پرواز کرد

و اونقدر بهش خوش گذشت

که آرزو کرد کاش بهونه نمی‌گرفتم و غذاهام رو می‌خوردم و زودتر پرواز می‌کردم

قصه‌ی ما تموم شد…
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین